13 - 09 - 2021
محله دزاشیب
متن پیشرو گزیدهای است از کتاب « در جستوجوی شمیران»
به روایت احمد مسجدجامعی- وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی- که به معرفی محلات منطقه شمیران تهران میپردازد. بخشهای دیگری از این کتاب در شمارههای آینده به چاپ میرسد.
محله دزاشیب
امروزه اگر در محله دزاشیب قدم بزنید، مکانهای قدیمی زیادی میبینید که حکایت از گذشته آن دارد. مسجد شیخ آقاعلی یکی از این مکانهاست که قدمت آن به دوره ناصرالدین شاه و حدود ۱۵۰ سال پیش میرسد. این مسجد شصت مترمربع مساحت دارد و در سال ۱۳۷۲ بازسازی شد. به احتمال فراوان بانی ساخت این مسجد، حاج شیخ علی شریعتمدار (۱۳۱۵-۱۲۴۲ ق) عالم روحانی و فرزند حاج ملا محمدجعفر استرآبادی (۱۲۶۳-۱۱۹۸ ق) بوده که در دزاشیب ساکن بوده است و رجال معروفی چون محمدحسنخان اعتمادالسلطنه (۱۳۱۳-۱۲۵۹ق) برای دیدار او زیاد به دزاشیب میرفتند. او بر علوم دینی زمان مسلط بود و به سبب هوش و استعداد فراوان در آن زمان موفق به اختراعاتی چون ساخت ساعت دزدگیر و تفنگ ته پر شده بود. او صاحب تالیفاتی چون کتاب راحتالحلقوم نیز بود.
مسجد قدیمی دیگر این محله مسجد عمو رمضون نام دارد که در خیابان شهید کریمی (بوعلی سابق) واقع است. این مسجد نیز که ۲۰ مترمربع مساحت دارد در دوره ناصرالدینشاه ساخته شده. در حال حاضر در این مسجد نمازجماعت برگزار نمیشود، اما در مراسم عزاداری از آن استفاده میکنند. علاوه بر این مساجد، تکیه دزاشیب که به حسینیه سیدالشهداء معروف است نیز از یادگارهای دوره ناصرالدینشاه است. این تکیه، مانند سایر تکیههای شمیران، در گذشته سقف نداشت و در ایام ماه محرم، جوانان روستا با ذکر آشنای «اگر ناتوانی بگو یاعلی» سقف چادری و تیرکهای بلند آن را برمیافراشتند. این تکیه به مرور بازسازی شد تا به شکل امروزی در آمد. ساختمان کنونی حسینیه، به جز شیروانی آن، به هزینه مردم نیکوکار و همت مرحوم رضاقلیخان مجدالممالک با مساحتی بیش از پانصد مترمربع ساخته شده و شیروانی آن در حدود ۷۰ سال قبل به خرج خیری به نام حاج محمدعلی یخچالی، فرزند مرحوم گداعلی، زده شده است. طاق نماهای این تکیه یا حسینیه هنوز باقی مانده ولی کارکرد قدیم خود را ندارد. هر یک از این طاقنماها در گذشته به یکی از طایفههای دزاشیبی تعلق داشت و افراد همان طایفه نیز مسوول پذیرایی از مهمانانشان بودند. تکیه دزاشیب هنوز هم تکیه مفصلی است در دو طبقه، فرش شده و دورتادور پشتی چیدهاند. شش ستون چوبی بلند دارد که سقف شیروانیطور تکیه را نگه داشتهاند. کتیبههای قرآنی و طوق و چند طاقه شال و چند گلدان وقفی و چند تابلوی رنگ روغن عاشورایی و دو بیرق ۸۰ساله که تصویر حضرت علیاکبر را دارد حال و هوای دیگری به هیات داده. تکیه، دولتی نیست. روحانی گرانقدری ۷۰، ۸۰ساله، همیشه قبل از نماز صبح میآید و به برکت چنین عالم خوشسابقهای چراغ تکیه هنوز روشن است. این تکیه، مانند تکیه نیاوران، از تکیههای زیبای شمیران است. این بنا در سال ۱۳۸۴ در شمار آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
تکیه متفاوت دیگری هم در دزاشیب هست که در یکی از تهرانگردیهای جمعه دیدم. در دزاشیب باغ بزرگی بوده که تعداد زیادی باغبان داشته. این باغبانها اتاقکی ساخته بودند برای نمازخواندن. کنار این اتاقک نهری از قنات جاری بوده که صفایی به نمازخانهشان میداده و میتوانستند آنجا وضو هم بگیرند. دهه ۵۰ که خیابان میکشند، این نمازخانه میافتد بیرون باغ و متروکه میشود. همانروزها، یک سپور یا سرسپوری به نام نایب تقی صالحی میآید رفتگرهای شمیران را آنجا جمع میکند و چون ایام محرم بوده، اتاقک را با همتی جمعی تکیه سپورها میکنند. فقط یک چاردیواری بوده اما رویش چادری میزنند و میشود محل عزاداریشان.
بعدها بازسازیاش کردهاند و به جای چادر، سقف زدهاند. منتها خوشبختانه هنوز در این تکیه همه چیز بوی گذشته را میدهد و شکل قدیمی و سنتیاش را کمابیش حفظ کرده. آن تابلوهای سی چهل ساله و بیرقها و پرچمها و پشتیهای سنتیاش هنوز هست. آن نمازخانه حالا شده مسجد. یک اتاق است، سرویس بهداشتی ندارد، وضوخانه ندارد، اما هست.
اتفاق جالبی که این میان میافتاده، دید و بازدید دو تکیه از هم بوده. رسم است که تکیهها برای سرسلامتی به دیدار هم میروند اما اینکه تکیه سپورها میرفتهاند تکیه اعیانی دزاشیب، دزاشیبیها هم میآمدهاند بازدید پس میدادهاند؛ مصداق بارز این شعر طبیب اصفهانی است که: «بنازم به بزم محبت که آنجا / گدایی به شاهی مقابل نشیند» که آواز زیبای آن را عثمان محمدپرست و محمدرضا شجریان خواندهاند.
از دیگر اماکن قدیمی محله، حمام بوعلی است که قدمت آن نیز به دوره ناصرالدینشاه میرسد. همچنین کوچه فلاحی نیز در گذشته به کوچه قورباغه معروف بود.
دزاشیب در دوره پهلوی دوم محل سکونت افراد معروفی بود. از جمله این افراد میتوان به جلالآلاحمد (۱۳۴۸-۱۳۰۲ش) و همسرش سیمین دانشور (۱۳۹۰-۱۳۰۰ ش)، نیما یوشیج (۱۳۳۸-۱۲۷۶ش) و زینالعابدین رهنما (۱۳۶۸-۱۲۷۲ش) اشاره کرد. در اوایل دهه ۳۰ مرحوم جلالآلاحمد در سالهایی که همسرش در دانشگاه استنفورد آمریکا درس میخواند، خود برای ساختن خانه دست به کار شد و با مهندسی فرهنگ معینی خانهای در دزاشیب بنا کرد. او میخواست بعد از بازگشت همسرش از آمریکا در خانهای که مال خودشان باشد زندگی کنند. آلاحمد تا سال ۱۳۴۸ که زنده بود و همسرش سیمین دانشور نیز تا پایان عمر در همین خانه زندگی میکردند. این خانه شاهد حضور و رفت و آمد بزرگانی چون مرحوم طالقانی، صدر، بازرگان، ساعدی، آغداشلو، نیما یوشیج و سپهری بوده است. خانه جلال معماری یک خانه ایرانی را به نمایش میگذارد؛ درهای چوبی با رنگ سبز تند و نمای آجری، حوض آبی وسط حیاط و دو درخت سروی که یکی از آنها قطع شده این خانه را از سایر خانهها جدا میکند. حتی اسم بنبست ارض را هم خود جلال بر این کوچه گذاشته است. زمانی که در کمیسیون فرهنگی شورا بودم، پیشنهاد دادم این خانه به عنوان خانه رمان و داستان ایران ثبت شود. هماکنون این خانه به تملک شهرداری درآمده و به خانه موزه تبدیل شده است. از افتتاح این خانه موزه خاطرهای ماندگار دارم. روز افتتاح مصادف با روز شوراها بود. در مراسم افتتاح، در ورودی خانه از من خواستند به رسم مبارکی صفحهای از قرآن بگشایم، قرآن را که باز کردم سوره شوری آمد.علاوه بر این خانه، خانه دیگری نیز در همان نزدیکی قرار دارد که در همان دهه ۳۰ محل سکونت پدر شعر نو ایران، نیما یوشیج، بود. نیما در همین خانه از دنیا رفت. آمدن آلاحمد به این محله به واسطه نیما بوده است. زمانی هم که نیما درگذشت، جلال نخستین کسی بوده که بر پیکر بیجان او حاضر میشود و چون قرآن را میگشاید سوره صافات میآید با این شروع: «والصافات صفا…» که آلاحمد آن را به صفای پیرمرد نسبت میدهد. آلاحمد در یکی از مقالات ماندگارش نوشت: «پیرمرد چشم ما بود.» خانه نیما بعدها به افراد دیگر فروخته شد، اما به تازگی شهرداری آن را خریده تا همانند خانه جلال و سیمین به خانه موزه تبدیل شود.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد