7 - 07 - 2020
مبانی توسعه اقتصادی شهرها
در صنایعی که اندازه کارخانجات آن تمایل به افزایش دارد، این صرفهها میتوانند داخلی شوند یعنی صرفههای مکانی به وضوح با اندازه کارخانجات آن تمایل به افزایش دارد. صرفههای شهری مانند دسترسی آسان به تسهیلات آموزش فنی، خدمات تجاری از قبیل شرکتهای تبلیغاتی و نیروی کار گسترده و متنوع است. در ارتباط با رابطه اندازه شهر با صرفههای شهری و نحوه تناظر حرکت آنها نظریههای مختلفی وجود دارد. برخی نظریهپردازان اعتقاد دارند که جاذبه مراکز شهری برای مکانیابی صنعتی با اندازه شهری رابطه U شکل دارد به طوری که مزیتهای اولیه مقیاس شهری بر هزینههای ناشی از حملونقل و تورم قیمت عوامل (به ویژه زمین و کار) تفوق دارد. برای یک عامل اقتصادی منفرد که تنها هزینهها و منافع شخصی اندازه شهر به وی مربوط است، عدم صرفههای خالص تنها در شهرهای بسیار بزرگ وجود دارد. این امر نیز بستگی به نوع فعالیت (تجارت) و گستره جغرافیایی شهر مورد نظر دارد.
صرفههای نقلوانتقال را میتوان پسانداز ناشی از تقرب مکانی بنگاههای خریدار یا فروشنده نسبت به یکدیگر دانست که هم شامل هزینه حملونقل کالاها و مواد و هم شامل اطلاعات ارتباطی میشود. این هزینههای مستقیم شامل زیان بالقوه در تولید یا فروش در ارتباط با تاخیرها و همچنین هزینههای غیرملموس در رابطه با غفلت از توسعههای جدید در بازارها، مواد و… است که شاید مورد اخیر در تجمع بنگاهها بیش از هزینه حملونقل باشد. شهرنشینی در حقیقت چیزی بیش از یک فرآیند عقلایی برای ایجاد دسته فعالیتهایی که میتواند به عنوان یک گروه در یک فاصله کوچک نسبت به یکدیگر به صورت کارا فعالیت کنند نیست. تبدیلات اجتماعی و فرهنگی. به گفته هرمانس باید دید که چرا فضای اجتماعی شهر موجب خاصی برای پذیرش ابداعات (اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نهادی) میشود. لمپارد نیز در سال ۱۹۵۵ سوال مشابهی را مطرح کرده مبنی بر این که آیا شهرها به طرق معین، نیروی پویا برای ایجاد تغییرات اجتماعی – اقتصادی به وجود آوردهاند یا خیر. هوور نیز در سال ۱۹۴۱ پاسخ میدهد که شهر نقش مهمی در فرآیند توسعه به عنوان مکانی که مردم از قسمتهای دیگر در یک جا جمع شدهاند و شرایط زندگی بسیار متفاوتی با حوزههای روستایی وجود دارد بازی میکنند. سنتها و دیدگاههای محافظهکارانه که در حوزه نفوذ وجود دارد، در دیگ مذاب شهر به سرعت مضمحل میشوند و نتیجه این امر معمولا مواجهه با تغییرات سریعتر (هر چند که اغلب دردآور نیز هستند) است .
در اینجا در کنار بحث دیدگاه انفرادی نسبت به تجمع، دو نکته مهم دیگر وجود دارد که یکی تاثیر متقابل نیروهای فردی و نیروهای مجدد واحدهای متقابل (یعنی تاثیرات متقابل و بازخوردها) بوده و دیگر این است که در فرآیند رشد شهری، نرخ رشد و قطعیت رشد وابسته به مقدار رشد موجود است. نظریه چرخدندهای بر عامل دوم تاکید داشته و به فرضیه اندازه – چرخدنده معروف است. تاثیر فضایی مراکز رشد را میتوان در قالب دو نظریه بیان کرد: الگوی مرکز – پیرامون که توسط میردال، هیرشمن و فریدمان ارائه شده و نظریه انتشار فضایی ابداعات. در الگوی مرکز – پیرامون میتوان دو اثر قطبی شدن و انتشار را از یکدیگر تفکیک کرد. اولی به اندازه قطبی شدن آن و دومی به نحوه ارتباط مرکز – پیرامون مربوط میشود. برای «پیرامون» (در مقابل «مرکز»)، برنامهریزی دولت مناسبتر از اقتصاد بازار آزاد است. به طور مثال دولت میتواند چنین وضع کند که سهم خاصی از خریدهای دولتی در «پیرامون» صورت گیرد. در هر حال، «پیرامون» در این حالت نفع بیشتری از سطح فعالیتهای اقتصادی بالاتر نسبت به سیاست اقتصاد بازار میبرد. در ارتباط با آثار پخش (مرکز- پیرامون) پنج سوال زیر مطرح میشود:
الف – ماهیت انتشار که نشان میدهد اهمیت نسبی کانالهای مختلف تاثیرگذاری چه اندازه است
ب – مقیاس انتشار که مقدار تاثیر از مرکز رشد به فضای اطراف آن را نشان میدهد
پ – وسعت انتشار که نشان میدهد از نظر جغرافیایی، حوزه نفوذ موثر مرکز رشد چیست و آیا رابطهای میان بعد مسافت و میزان تا اثرگذاری میتوان برقرار کرد
ت – سرعت انتشار که نشان میدهد آثار پخش با چه سرعتی به طور موثر در حوزه نفوذ مرکز رشد سرایت میکند
ث – سلسلهمراتب انتشار که نشان میدهد در سلسله مراتب شهری تا چه سطحی از نقاط، آثار مرکز رشد سرایت میکند و این که اصولاً آیا جهت تاثیرات روی مراتب پایینتر است یا مراتب بالاتر
این پنج سوال را میتوان به ترتیب سوالات مربوطه به ماهیت، مقیاس، گستره، سرعت و سطوح سلسلهمراتبی آثار مرکز رشد نامید. در مورد هر پنج سوال، باید عوامل تعیینکننده نیز مشخص شود. اگر صنایع و بنگاههای مستقر در مرکز رشد را وادار کنیم که از محصولات محلی خریداری کنند، این امر عامل بسیار مهمی در تحریک رشد منطقهای از طریق آثار نشت خواهد شد که از ارتباطات پیشین استفاده میکند. اگر محصولات بنگاهها و صنایع مستقر در مرکز رشد به نوبه خود به دلیل ارزانی یا هر عامل دیگر باعث رونق فعالیت در «پیرامون» وحوزه نفوذ شود، «مرکز رشد» ممکن است از طریق ارتباطات پسین نیز رشد منطقهای را تحریک کند. نتایج تجربی در انگلستان نشان میدهد که به جز موارد خاصی (مانند بخشهای مهندسی و فلزی)، خریدهای «محلی» (بخشی از خریدهای بنگاههای مرکز رشد که از نهادهای محلی است) بخش کوچکی از کل خریدهای مرکز رشد را تشکیل میدهد. یک مرکز رشد میتواند یک یا چند هدف زیر را تحقق بخشد:
الف – بهبود توانایی برای رشد سریعتر، بزرگتر و مطمئنتر نسبت به سایر روشها
ب – تحقق برنامه ای برای رشد سریعتر، بزرگتر و مطمئنتر نسبت به سایر روشها
پ – کاهش سرمایهگذاری عمومی در زمینه زیربناها
ت – ارائه الگویی کاراتر برای ارائه خدمات.
ث – انتشار نوسانات رشد از طریق مناطق مختلف
ج – از بین بردن مهاجرت احتمالی از منطقه
نظریه پرو در زمینه قطبی شدن اساساً مربوط به توسعه (تغییرات ساختاری) است و نه رشد (تغییرات کمی). همچنین نظریه وی به صورت چند بعدی شامل سیستم اجتماعی و فضای اقتصادی و جغرافیایی است. جدا از این که هدف و موضوع مورد نظر به صورت اقتصادی (مانند صنایع مشخص)، سازمانی (مانند یک بنگاه تجاری) و یا جغرافیایی (مانند یک شهر) باشد، میتوان آن را در فضاهای زیر مطالعه کرد:
الف- فضای برنامهریزی که دامنه ای را که برنامه در آن فرمولبندی میشود نشان میدهد
ب- فضای همگن که گستره اهداف و موضوعات مشابه را در برمیگیرد
پ – فضا به عنوان زمینهای برای نیروها که گستره سایر موضوعات موثر را در نظر میگیرد.
در حقیقت پرو نظریه توسعه نامتوازن را در مقابل توسعه متوازن مطرح کرد. در جریان توسعه، برخی نقاط گرهای و کلیدی باعث تسلط آنها روی سایر مناطق و عرصهها میشوندکه پرو این گرهگاههای مسلط را «قطبهای رشد» مینامد. توجه پرو از ابتدا به جنبه جغرافیایی قطب رشد نبوده و وقتی میگوید رشد به یکباره «در همه جا» صورت نمیگیرد، تصور جامعتری از جا و فضا داشته و به معنای جغرافیایی آن نیست. مفهوم قطب رشد از دو دیدگاه برای جغرافیدانان و برنامهریزان فضایی درک شده است. اولین مورد، جستوجوی یک موضوع یا گره است که به طور آشکار دارای خاصیت قطب رشد در تمامی فضاها (مشتمل بر فضای جغرافیایی) باشد. به گفته هرمانس، نمیتوان تمامی مراکز یک منطقه گرهای را به عنـوان یک قطب توسعـه نامیـد و تنهـا آنهایی میتوانند به عنوان قطب جغرافیایی رشد باشند که در برگیرنده بنگاههای پیشاهنگ (بنگاههای بزرگ مقیاس، پیشرفته فنی، مبدع و مسلط) و همچنین شاغل در یک صنعت پیشاهنگ (صنعتی که ظرفیت مشخصی برای ایجاد رشد در ارتباط با سایر صنایع وابسته و مرتبط داشته باشد) باشند یعنی بنگاههایی که تاثیری قوی روی محیط اطراف خود داشته و قادر به ایجاد رشد پایدار در طول یک دوره زمانی مشخص باشند. پس به اعتقاد هرمانس، قطبهای واقعی رشد باید دارای «بنگاههای» قطب رشدی درون «صنایع» قطب رشدی باشند. به بیان دیگر، قطبهای رشد را میتوان بیان جغرافیایی بنگاهها و صنایع پیشاهنگ دانست. دومین جنبه برای الگوی قطب رشد در نظریه جغرافیایی، بحث درباره آن به عنوان یک «الگوی قیاسی» است یعنی قبول این که خاصیت آنها در فضای اقتصادی و سازمانی (همانند آنچه پرو گفته است) بوده ولی وقتی به ابعاد جغرافیایی بیان میشوند به اندازه کافی به هم نزدیک باشند تا بتوان آنها را دید. این امر ما را به سمت نقاط گرهای در فرآیند توسعه میبرد که از دیدگاه جغرافیایی میتواند یک شهر و یا یک منطقه بزرگتر شهری باشد و در نتیجه به مفهوم نابرابری جغرافیایی توسعه میرسیم (که در نقاط شهری تجلی مییابد). از اینجا به درجه تسلط شهر بر حوزه نفوذ آن و همچنین نقش ارتباط و پیوستگیهای فضایی آنها، اندازه آنها، نرخ رشد و درجه تمایل به پذیرش ابداعات در حالت تسلط میرسیم. مازلی قطب رشد را در معنای عام تمامی فضاها و مرکز رشد را در معنای فضای جغرافیایی به کار میبرد. باید میان مفهوم ایستا و پویایی نظریههای رشد قطبی و یا نظریههای مکان مرکزی تفاوت قائل شد چرا که اولی با فرض تصویر مشخصی از رتبه بندیها، نحوه حرکت پویای الگو در فرآیند توسعه و الزامات مورد نظر (مانند نحوه گردش ابداعات) را در نظر نمیگیرد.
قطبی شدن الزاما به معنای تغییر در رتبه بندی مراکز نیست. میتوان وضعیتی را تصور کرد (همانطور که در عمل، در مورد کشورهای مختلف و مقایسه آنها از نظر درآمد سرانه مشاهده شده است) که مراکز حدی به سمت قویتر شدن (برای مراکز قوی) و ضعیفتر شدن (برای مراکز ضعیف) بروند و در حقیقت قطبی شدن صورت گیرد ولی رتبهبندیها عوض نشود. به عبارت دیگر میتوان همراهی ثبات در رتبهبندی نسبی با افزایش قطبی شدن موارد حدی را تصور کرد. در فضای جغرافیایی، فواصل مکانی و جغرافیایی مورد نظر است. فضای جغرافیایی ایستا، انعطافناپذیر و سهبعدی است در حالی که فضای اقتصادی، با دیدگاه توپولوژی و تجریدی همراه است. از آنجا که یک موضوع را میتوان با یک یا سیستمهای مختلفی از روابط تعریف کرد، برای هر موضوعی میتوان فضاهای توپولوژی مختلفی در نظر گرفت. چهار سوال اساسی در چار چوب نظریه پرو باید پاسخ داده شود:
الف- مشخصههای صنایع پیشاهنگ و رشد ملی چیست؟
ب- مشخصههای مجتمعهای صنعتی چیست؟ پ- روابط درون بخشی و فضایی میان صنایع پیشاهنگ و مجتمعهای صنعتی چیست ؟
ت- روابط درونی میان رشد خوشههای قطبی شده صنعتی و رشد ملی چیست ؟
پرو نظریه شومپیتر را از حالت جعبه ابزار شومپیتری مفاهیم و فرضیهها در رابطه با چارچوب بخشی – زمانی اولیه به حالت بخشی – زمانی – جغرافیایی تبدیل کرده است. در رابطه با نظریه مکتب فرانسه که دلالت بر قطبی شدن توسعه دارد، بعضی از نتایج تجربی نشان میدهند که این امر واقعیت ندارد. به عنوان مثال، مطالعه صورت گرفته در مورد شهرهای عمده اسپانیا نشاندهنده همگن شدن شهرها (به جای قطبی شدن) است. هیرشمن با نظریه پرو و مکتب فرانسه موافق نبوده و معتقد است که برای کاهش آثار منفی قطبی شدن جغرافیایی استفاده از دو روش زیر بهتر است:
الف – تشویق رشد قطبهای موجود به امید آن که دارای آثار تراوش خواهند بود
ب – افزایش قدرت جذب مناطق کمتر توسعهیافته برای افزایش امکان تراوش
نکته دیگر در مورد نظریه دوگانگی اقتصادی است. نظریه دوگانگی اقتصادی یکی از مهمترین نظریهها در گسترش ابعاد توزیعی (توزیع جغرافیایی) توسعه ملی است. بر اساس این نظریه که توسط فی – رانیس، آرتور لوئیس و جورگنسون ارائه شده است، وجود تفاوتهای ساختاری میان فعالیتهای اقتصادی در شهرها و روستاها باعث ایجاد تحرک عوامل تولید از روستاها به شهرها میشود. فی و رانیس با استفاده از مفهوم دوگانگی کلاسیک به بیان نظریه دوگانگی خود پرداختهاند به صورتی که مفهوم دوگانگی کلاسیک به معنای تفاوت الگوها و مقادیر مصرف در شهرها و در حالت کلی، دوگانگی در طرف تقاضای اقتصاد است. مهمترین شاخص دوگانگی در نظریه دوگانگی کلاسیک، تفاوت میان مصرف سرانه شهرنشینان و روستاییان است اگر به مقادیر فوق به عنوان کمیتهای آماری بسنده شود، نمیتوان تحلیل خاصی در مورد وجود دوگانگی کلاسیک ارائه کرد ولی با توجه به این که تفاوت در مقادیر مصرف معمولا ریشه در بنیانهای اقتصادی جوامع شهری و روستایی دارد میتوان با تحلیل ریشههای تفاوت مذکور، به تحلیل دوگانگی کلاسیک بر اساس نظریه فی و رانیس رسید.
در نظریه آرتور لوئیس که نظریه عرضه نامحدود نیروی کار نیز نامیده میشود، به ساختار عدم تعادل میان خصوصیات بازار کار در شهرها و روستاها و در نتیجه، انتقال نیروی کار روستایی به شهرها (مهاجرت) اشاره میکند. در الگوی لوئیس، اقتصاد از دو بخش مدرن و بخش سنتی تشکیل شده است که هر کدام دارای خصوصیات اقتصادی خاص خود هستند. بخش مدرن متکی بر منابع سرمایهای بوده و به تولید سرمایه بر میپردازد. به دلیل خصوصیات تولید در این بخش، منابع تولید صنعتی به سمت این بخش متمایل شده و اغلب تناظر و تناسب وسیعی میان بخش مدرن و بخش صنعت وجود دارد. به دلیل بهرهوری بالاتر در بخش مدرن (صنعت) نسبت به بخش سنتی (کشاورزی)، دستمزد نیروی کار در بخش صنعت بالاتر بوده و این امر موجب انتقال نیروی کار از بخش سنتی به بخش مدرن خواهد شد.
با توجه به این که بخش مدرن معمولا در شهرها و بخش سنتی معمولا در روستاها مستقر هستند، تحلیل فوق بیانکننده انگیزه نیروی کار از روستاها به شهرها خواهد بود. در این حالت، رشد بخش سرمایه داری و نرخ جذب کارگر از بخش معیشتی، بستگی به درجه استفاده سرمایهدار از مازاد به دست آمده دارد. وقتی که مازاد کارگر مجدداً سرمایهگذاری شود، کل تولید کارگر افزایش مییابد. خط تولید نهایی به سمت بالا و راست منتقل میشود.
با فرض نرخ مزد ثابت، بخش صنعتی اشتغال بیشتری خواهد داشت. بنابر این سطح اشتغال تغییر میکند و مقدار مازاد سرمایهدار افزایش مییابد. این مقدار مجددا سرمایهگذاری میشود و پویش رشد تکرار خواهد شد و تمامی مازاد کارگر بالاخره جذب میشود.
وقتی که تمامی مازاد کارگر بخش معیشتی در بخش سرمایهداری جذب شد، در بخش معیشتی مزدها شروع به افزایش میکند و رابطه مبادله به نفع کشاورزی تغییر میکند و موجب افزایش مزد در بخش معیشتی میشود. تراکم سرمایه با جمعیت خنثی شده و رشد از طریق عرضه نامحدود نیروی کار به پایان میرسد. وقتی مازاد کارگر جذب شد، عرضه کارگر بخش صنعتی دیگر کششپذیر نیست. حال به نفع تولیدکننده بخش معیشتی است که کاملاً تجاری شود. افزایش سهم سود در بخش سرمایهداری موجب جذب مداوم مازاد کارگر و سرانجام استفاده کامل از آن میشود. مزدهای واقعی همراه با افزایش کارایی افزایش مییابد و اقتصاد به مرحله رشد
خودکفا میرسد.
در تحلیل جورگنسون از دوگانگی اقتصادی که به دوگانگی فنی معروف است، تفاوت میان خصوصیات و توابع تولید در بخشهای مدرن (و به تبع آن، تفاوت در مناطق روستایی و شهری) باعث توسعه اقتصادی در شهرها و تمایل توسعه به توسعه شهری میشود. براساس نظریه جورگنسون، تولید در بخش سنتی توسط نیروی کار و زمین تعیین میشود و تابع تولید با بازده نزولی مواجه است در حالی که در بخش مدرن، محصول توسط کارگر و سرمایه به دست میآید و تابع تولید از نوع توابع تولید با بازده ثابت نسبت به مقیاس است . در این الگو تفاوت میان خصوصیات تولید (توابع تولید) منجر به تفاوتهای ساختاری میان شهرها و روستاها خواهد شد که به معنای تفاوت در طرف عرضه اقتصاد است.
تحلیلهای دوگانگی اقتصادی ( الگوی فی- رانیس، الگوی آرتور لوئیس و الگوی جورگنسون) باعث توجه بیشتر اقتصاددانان به خصوصیات محلی و منطقهای توسعه اقتصادی شده و بیانکننده اصول بنیادی رشد اقتصادی در شهرها هستند. این تحلیلها ابعاد شهری و خصوصیات رشد شهری در فرآیند توسعه اقتصادی را نشان داده و باعث ایجاد تفکر مربوط به تفکیک توسعه ملی از توسعه شهری و منطقهای شدهاند.
* پژوهشگر اقتصاد شهری
@BWurban7677
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد