30 - 11 - 2019
ماجرای نخنمای خصوصیسازی
وزیر ورزش و جوانان دوباره از خصوصیسازی استقلال و پرسپولیس گفته، همان موضوع خاکخورده و پیچیدهای که تحقق آن را هیچکس آسان باور نمیکند.
به گفته مسعود سلطانیفر، دولت و وزارت ورزش و جوانان مصمم هستند هر چه سریعتر واگذاری دو تیم پرسپولیس و استقلال با همکاری سازمان بورس، دیوان محاسبات و سازمان خصوصیسازی انجام شود، ضمن اینکه کارگروه ویژهای تشکیل شده و وزارت ورزش در تلاش است تا پایان سال ۹۸ پرسپولیس و استقلال به بخش خصوصی واگذار شوند.
سلطانیفر تاکید کرد: دو تیم پرسپولیس و استقلال میتوانند با فعال کردن بخشهای مختلف خود و به خصوص بخش حقوقی، موجب رشد فوتبال ایران شده و بیشتر از همیشه در لیگ قهرمانان آسیا بدرخشند.
این حرفها برای همه فوتبالدوستان تکراری شده و با وجود اینکه هراز گاهی بحث خصوصی شدن دو باشگاه پر طرفدار پایتخت به میان میآید، اما دیگر هواداری این حرفها را جدی نمیگیرد. تجربههایی که پشت ماجرای خصوصی شدن تا به حال رخ داده، نشان از عدم اجرایی شدنش دارد.
دو گروه از سرمایهگذاران خصوصی در فوتبال ایران اهدافی نامعلوم و غیرشفاف دارند. هم آن گروه که از هزینههای گزاف ابایی ندارند و معلوم نیست چرا دشمن سرمایه خود هستند و هم آن گروه دیگر که بدون سرمایه وارد باشگاهداری میشوند و با بدهیهای بزرگ از فوتبال میروند. اهداف هر دو گروه بر کسی روشن نیست.
در فوتبال ایران تا روزی که با این اهداف نامعلوم بخش خصوصی مواجهیم، خصوصیسازی را باید یک بلوف دانست و نه بیشتر. بزرگترین تیمهای فوتبال ایران درآمدهای آنچنانی را در سالهای اخیر از پیامکبازی اپراتورهای تلفن همراه با دوستداران فوتبال به چنگ آوردهاند، اما همین تیمها باوجود درآمدهای گزاف و احتمالا غیرپایدار از ایدهای ساده، بزرگترین بدهکاران فوتبال ایران هستند.
لیگ برتر و لیگ یک فوتبال ایران تیمهای پرشماری دارد که غرق در بدهی و بحران اقتصادی شدهاند و معلوم نیست چه آیندهای در انتظارشان است. بحث درباره اینکه با توجه به چالشهای اقتصادی باشگاهها در فوتبال ایران، لیگ برتر بهتر است با چند تیم برگزار شود و اینکه چقدر باید در فراهم شدن استانداردها سختگیر باشیم، مفصل و گسترده است، آنچنان که به کارشناسی جدی مساله به شدت نیاز داریم. فدراسیون فوتبال اما چنین تیم خبره و کارشناسی ندارد که بتواند در این زمینه صاحبنظر و ایده باشد و فقط شاید بتواند بر اساس الزامات کنفدراسیون فوتبال آسیا تصمیماتی بگیرد. فدراسیون اغلب تصمیمی جز مماشات ندارد و با باشگاههای بدهکار کنار میآید تا به روزی برسد که نفت تهران و راهآهن و سیاهجامگان و بقیه رسیدهاند.
در فوتبال ایران فقط خیال باشگاههای صنعتی راحت است، باشگاههایی متعلق به صنایع ذوبآهن و فولاد مبارکه و فولاد اهواز یا صنایع خودروساز. اگرچه بحرانهای مالی بارها سراغ آنها را نیز گرفته و پس از این بحرانها چه بسا بزرگتر باشند. تیمهای نفتی هم در شهرهای جنوبی روزگارشان میگذرد، اما باشگاهداری خصوصی در ایران حکایتی اعجابآور دارد. در یک یا دو دهه اخیر باشگاههای خصوصی را در دست کسانی دیدهایم که بدهکاران بزرگ بانکی بودند، با پروندههای اختلاس؛ باشگاههایی که اگرچه دورهای را با پولهای بادآورده خوش گذراندند، اما سرانجام تلخی داشتند، مانند داماش، راهآهن، استیلآذین و دیگران. البته در تبریز باشگاهداری خصوصی حکایت دیگری داشته و گسترش فولاد سالها توانست دوام بیاورد و حالا همان مجموعه با خرید تراکتورسازی و ماشینسازی دو تیم در لیگ برتر را اداره میکند؛ اتفاقی عجیب که فدراسیون فوتبال هم در این اوضاع اقتصادی ترجیح میدهد در مقابلش سکوت کند. مالک همان هلدینگ که باشگاه گسترش فولاد را راه انداخت، حالا از ولخرجیهای سرسامآور در تراکتورسازی ابایی ندارد و معلوم نیست این سیاق باشگاهداری خصوصی چه سرانجامی خواهد داشت؟
تراکتورسازی میتواند خوشحال و امیدوار باشد که مالکش برای خرید هر ستارهای دست به جیب میشود، اما این اتفاق برای اقتصاد ورشکسته فوتبال ایران نگرانکننده است، هم باشگاههایی که میخواهند با پول فوتبال، فوتبال را اداره کنند، نابود میشوند و هم قیمتها در فوتبال رشد کاذب میکنند و این هم آسیبی به باشگاهداری است. تراکتورسازی اینروزها را شاید امیدوار بگذراند، اما این سبک از ولخرجی چقدر میتواند ادامه داشته باشد و پولها از کدام منبع تهیه میشوند که خرج کردنش اینچنین در فوتبال آسان شده است؟
مثال دیگری از حضور مالکان باشگاههای خصوصی وجود دارد، مثل مالکان سالهای اخیر در سپیدرود که هرکدامشان دورهای کوتاه مالک این تیم شدهاند، بدهی به جا گذاشتهاند و رفتهاند، مالکانی که از بدعهدی در فوتبال ابایی ندارند و اهداف آنها نیز در فوتبال شفاف نیست. آنها شهرت به دست میآورند اما مشهور میشوند به بدعهدی و ورشکستگی.
باشگاههای ایرانی سالهاست اما با نمایشی از خرید و هزینه و دریافت کمک، حتی گاه متمول جلوه میکنند اما در واقعیت ورشکستههای بزرگی هستند که به سردرگمی اقتصادی نیز رسیدهاند. باشگاههای ایرانی با همراهی و مماشات فدراسیون عمری است که بدهیها را نمیپردازند و قواعد مالی حرفه خود را رعایت نمیکنند. فدراسیون با این توجیه که اگر مماشات نکند باید فوتبال را تعطیل کند، با بدعهدی باشگاهها سازگار شده و حتی حکمهای خود را اجرا نمیکند. فدراسیون اگر با مماشات و سازگاری تن به تخلفات باشگاهها نمیداد، امروز این بدهیهای انباشته، فوتبال ورشکستهای را به جا نگذاشته بود.
حسین هدایتی، مالک باشگاه استیلآذین، عضو سابق هیات مدیره باشگاه پرسپولیس و ملقب به عابربانک در فوتبال ایران پس از فاش شدن اتهامات اخلال عمده در نظام اقتصادی کشور از طریق اخذ تسهیلات به مبلغ ۵۸۶ میلیارد تومان برای شرکتهای صوری، پنج فقره خیانت در امانت به مبلغ ۴۲۰ میلیارد تومان از طریق تسهیلات مشارکت مدنی و پولشویی به مبلغ ۵۸۶ میلیارد تومان، همه چیز را درباره فوتبال خصوصی در ایران تعریف کرد، شفاف و روشن، عین واقعیت. او اما نخستین نفر نبود که درباره سرمایهگذاران فوتبال خصوصی در ایران همه چیز را فاش کرد. پیش از او امیرمنصور آریا در باشگاه داماش و بابک زنجانی در باشگاه راهآهن با شفافیت تمام همه چیز را گفته بودند که چرا در فوتبال پولها را مثل شاباش بر سر ستارهها میریزند.
حضور چهرههای دیگر با نظر و طریق اقتصادی حسین هدایتی، برای فوتبال ایران یک خطر جدی و هولناک است. فوتبالی که گران و گزاف شده و نمیتواند از پس هزینههای بیهوده و خودساختهاش برآید، آگاهانه یا ناخودآگاه به سمت سرمایهگذارهایی مثل حسین هدایتی گرایش پیدا میکند و فوتبال عرصه جذابی برای آنهاست. فوتبال چگونه میتواند مقابل این نفوذ بیرحمانه مقاومت کند؟ آیا مقاومتی جدی در این زمینه در مدیران و مسوولان وجود دارد؟ آیا هزینههای سرسامآور اجازه چنین مقاومتی را میدهد؟ باشگاههای کوچک هر روز دربهدر دنبال یک حسین هدایتی هستند تا چند صد میلیون برای گذراندن مدتی کوتاه به چنگ بیاورند. این حکایت واقعی فوتبال ایران است. بسیاری از فدراسیونها نیز برای کسب درآمد تن به چنین رابطههایی با امثال هدایتی میدهند.
اما آیا باید فوتبال را به بخش خصوصی سپرد؟ پاسخ را در این مثال جستوجو کنیم. کمی به عقب برگردیم، به پرونده سوپرجام. وسط آن خبرها درباره سوپرجام، میلیاردها پول گم شده و کسی سراغی از آن نمیگیرد، نه سازمان لیگ از جریمه حرف میزند و نه باشگاه پرسپولیس در نخستین واکنش درباره درآمد بر باد رفته پرسوجو میکند.
دوباره یکی از نشانههای واضح تضاد منافع بین فوتبال حرفهای و باشگاهداری دولتی پیدا شده است؛ یک از هزاران. مساله وقتی پیچیدهتر میشود که مالک هر دو باشگاه در این ماجرا یک وزارتخانه است و دیگر جای چه بحثی باقی میماند؟ این سنت چهلساله در فوتبال ایران که استقلال و پرسپولیس مالکیت مشترک دارند.
به نوشته آی اسپورت، استقلال و پرسپولیس اگر دولتی نبودند و اگر پای درآمدی بزرگ و قراردادهای حرفهای اسپانسرها برای سوپرجام درمیان بود، هرگز لغو این بازی و اعلام حکم سه برصفر پایان این ماجرا نبود، بلکه خسارتی بزرگ باید تاوان داده میشد. در فوتبال ایران اما درآمدزایی اولویت هیچ باشگاهی نیست. مدیران فوتبال فقط خوشاقبال بودهاند که با سامانههای تلفن همراه صاحب پولهای واریزی از سوی هواداران میشوند و هرگز لازم نیست به هواداری که هزینه باشگاه را میپردازد پاسخگو باشند. فوتبال حرفهای- دولتی ترکیب بیمعنا و عجیب و غریبی است که همیشه نمیتوان ادامهاش داد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد