22 - 01 - 2018
لذتی که نمیتوان از زندگی برد
شیدا ملکی- روی صندلی زرد انتظار مترو نشسته است. هندزفری در گوش چپانده و خیال میکنی آهنگ محبوبش را گوش میدهد اما مکالمهای جدی را مدیریت و رهبری میکند. صدای زن از بلندگوی مترو میگوید اینجا ایستگاه بیمه است. قطار به ایستگاه میرسد و خانمی که کمتر از ۳۰ سال دارد و هندزفری در گوش چپانده وارد قطار میشود و همچنان به مکالمهاش ادامه میدهد.
بیتوجه به آنچه در اطرافش میگذرد روی صندلی آبی خود را جا میدهد و به حرفهایش ادامه میدهد: «ببین این موضوع به من ربطی نداره که تو چقدر پول داری. من میخوام تشریفات من از بهار گرونتر باشه. باید برای همه مهمونها یه هدیه خاص بخریم. اینجوری که نمیشه مث این گداهای بدبخت الکیالکی عروسی بگیریم…»
هر قدر تلاش کنی به حرفهایش بیتوجه باشی مانیکور کردن ناخنهایش در مترو بیش از حرفهایش جلب توجه میکند و همین باعث میشود همه حرفهایش به زور هم شده در گوشات نفوذ کند؛ حرفهای مراسم ازدواجی که به آن دعوت نیستی اما به لطف انباشت جمعیت با افکار متفاوت جزییات آن را میشنوی.
همانطور که به مکالمهاش ادامه میدهد در اینستاگرام تایملاینش را بالا و پایین میکند. این کار را البته بعد از مستطیل شدن ناخنهایش ادامه میدهد. انعکاس صفحه اینستاگرام روی شیشه پشت سر او تصاویر معوج و نامعلومی از لباس عروسهای متفاوت و دستهگل عروس است. بلندگوی داخل قطار ایستگاه انقلاب را اعلام میکند و زن همچنان به مکالمه خود ادامه میدهد.صدای زن در بین مکالمهاش ناگهان بلند شد و گفت: پیدا کردم، خودشه… اون لباس مزخرف قبلی رو کنسل کن، یه لباس مناسب پیدا کردم… به من ربطی نداره که پول رو پرداخت کردی، من این رو میخوام…قطار به ایستگاه دروازه دولت رسید و زن همچنان به مکالمه خود ادامه میداد. همه مسافرهایی که از ابتدا در قطار بودند، حالا دیگر ماجرای چالشهای جشن عروسی دختر را متوجه شدند. لباس عروسی که پنج بار تغییر کرد، سالن و باغ که برای بار سوم تغییر میکرد و حالا هدیههایی که باید همه مهمانهای این جشن ویژه تدارک دیده میشد.عروس مترو بعد از ایستگاه دروازه شمیران هندزفری را از گوشش بیرون آورد و گوشی موبایل را داخل کیفدستیاش پرت کرد. آه عمیقی کشید و همانطور که با خود حرف میزد گفت: عروسی من باید از همشون بهتر باشه.
***
ایدهآلگرایی است یا چشم و همچشمی که عوام میگویند. بیشتر به نظر میرسد تفکر و نقشه زندگی افراد جامعه براساس چشم و همچشمی یا به بیانی جا نماندن از ماراتن مسابقهای که باید از دیگری بهتر بود شکل گرفته است؛ روشی که لذت بردن از یک لیوان آب سالم را بیمعنی کرده است. لذت بردن از زندگی راهی دشوار شده است که برای رسیدن به آن راهکارهایی را جستوجو میکنیم که لذت بردن را بیش از گذشته سخت میکند.
sheidamaleki.journalist@gmail.com
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد