31 - 05 - 2023
قمار چین با طالبان
گروه بینالملل- محمدرضا ستاری- بیش از ۴ دهه جنگ، ناامنی و بحران در افغانستان نهتنها برای کشورهای همسایه، بلکه برای قدرتهای بزرگ نیز نوع و نحوه مواجهه با این کشور را بسیار دشوار و پیچیده کرده است. در واقع و در شرایطی که افغانستان برای اتحاد جماهیر شوروی و بعد برای آمریکا حکم باتلاقی را داشت که سالها در آن گرفتار شدند، حالا سوال مهم از سوی تحلیلگران این است که با توجه به همسایگی چین با افغانستان و در شرایطی که اکنون دوباره طالبان روی کار آمده، چینیها به عنوان یک قدرت بینالمللی چگونه قصد دارند با افغانستان زیر سیطره طالبان مواجه شوند؟
در این رابطه نشریه دیپلمات چند روز اخیرا در گزارشی آورده است: آمارها نشان میدهد که میزان سرمایهگذاریهای چین در افغانستان طی سالهای اخیر رو به افزایش بوده و پکن توانسته از این طریق نفوذ سیاسی و اقتصادی قابلتوجهی در این کشور به دست آورد. به عنوان مثال در ماه ژانویه امسال یک شرکت چینی قراردادی به ارزش ۴۵۰ میلیون دلار برای اکتشاف و توسعه ذخایر نفت در شمال افغانستان امضا کرد. چندی قبل نیز رژیم طالبان اعلام کرد که در حال مذاکره با یک شرکت چینی برای انجام اکتشاف و توسعه ذخایر لیتیوم افغانستان است. این موارد نشان میدهد برخلاف سایر قدرتهای بزرگ مانند اتحاد جماهیر شوروی در اواخر دهه ۱۹۷۰ یا آمریکا و بریتانیا که در سال ۲۰۰۱ به افغانستان حمله کردند، سیاست چینیها بیشتر معطوف به جنبههای اقتصادی و دیپلماتیک با همراه چاشنی اندکی از نظامیگری بوده است.
به گفته کارشناسان از زمان روی کار آمدن طالبان نیز چینیها مولفههایی مانند بهرهبرداری از منابع طبیعی افغانستان، جلوگیری از گسترش افراطگرایی و تامین منافع استراتژیک خود را در دستور کار قرار دادهاند. از یکسو افغانستان از نظر مواد معدنی و منابعی مانند زغالسنگ، نفت، مس، آهن، لیتیوم و مواد معدنی خاکی کمیاب، غنی است و به نظر میرسد شرکتهای چینی مشتاق دسترسی به این مواد هستند. از سوی دیگر چین به عنوان بخشی از طرح یک جاده- یک کمربند به دنبال گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی خود در منطقه بوده و افغانستان به عنوان حلقه ضعیف این زنجیره محسوب میشود که منطقه سین کیانگ را تا اروپا متصل میکند. در این رابطه یکی از مهمترین پروژهها، ساخت معدن عظیم مس عینک است که به پکن امکان دسترسی به یکی از بزرگترین ذخایر مس جهان را میدهد. چین همچنین در پروژههای معدن آهن و طلا، بخش کشاورزی و اکتشاف نفت و گاز در افغانستان سرمایهگذاری کرده است. همچنین به گفته برخی از ناظران، پروژه مهم بعدی چین در این کشور اتصال ازبکستان، ترکمنستان و تاجیکستان به پاکستان از طریق راهآهن و شاهراههایی است که از افغانستان میگذرد. از این رو تاثیر سرمایهگذاریهای چین علاوه بر اینکه پیامدهای قابلتوجهی برای افغانستان دارد، پول نقدی را که طالبان اکنون به آن شدیدا نیاز دارند نیز مهیا میکند. در این راستا طالبان، چین را به عنوان یکی از مهمترین بازیگران خارجی در اقتصاد افغانستان به شمار آورده و با توجه به توقف سرمایهگذاری غربیها در این کشور بیش از هر زمان دیگری خود را به چین وابسته میبینند. در نتیجه مساله مهم این است که فارغ از دستاوردهای اقتصادی همکاری با چین، طالبان از این اهرم به عنوان نوعی مشروعیتبخشی برای خود استفاده میکند؛ مشروعیتی که نه تنها در جامعه جهانی، بلکه در داخل افغانستان نیز به هیچ عنوان به صورت فراگیر مورد پذیرش قرار نگرفته است.
از حرف تا عمل سرمایهگذاری
با تمامی این تفاسیر باید توجه داشت که بین امضای تفاهمنامه و توافقاتی که روی کاغذ صورت میگیرد تا تحقق واقعی سرمایهگذاری، تفاوتی معنادار وجود دارد. به عنوان مثال اکنون تخمین زده میشود که میزان سرمایهگذاری چین در پروژه لیتیوم افغانستان حدود ۱۰ میلیارد دلار است که تا ۵ سال آینده قادر خواهد بود بیش از ۱۰۰ هزار شغل ایجاد کند. یا اینکه در زمان دولت اشرف غنی شاهد بودیم که قرار بود در پروژه آمودریا ۷ میلیارد دلار سرمایهگذاری شود که اغلب این طرحها به خاطر مسائل امنیتی به تعویق افتاده است.
در این میان هر چند کشورهای همسایه طالبان اغلب به صورت کجدار و مریز با این گروه تعامل میکنند و شواهدی نیز وجود ندارد که طالبان ممانعتی از حضور شرکتهای چینی یا کشورهای همسایه داشته باشد، اما حضور داعش شمال خراسان و بحث ناامنی در این کشور بهگونهای است که هر گونه سرمایهگذاری و مشارکت اقتصادی در افغانستان را در سایه حکومت طالبان با مانعی جدی روبهرو میکند. به همین دلیل است که کارشناسان معتقدند طالبان برای تامین امنیت و مهار گروههای تروریستی مانند داعش در وهله اول باید از ماهیت شورشی خود خارج شده و به مثابه یک دولت ملی عمل کنند؛ امری که با توجه به ماهیت و نوع تفکر این گروه نمیتوان انتظار ایفای نقش ملی از طالبان را داشت.
در همین رابطه مشخص نیست که چینیها متوجه شدهاند که صرف خرج کردن پول در افغانستان به خصوص اینکه اکنون زیر سلطه طالبان است، مشکلی را از این کشور حل نخواهد کرد. شواهد نشان میدهد که آمریکاییها در طول ۲۰ سال بیش از ۱۵۰ میلیارد دلار به افغانستان کمک مالی کردند؛ کمکی که نتایج متفاوتی داشته و تنها در یک مورد باعث شده نرخ سواد از ۵ درصد در سال ۲۰۰۰ به بیش از ۳۰ درصد در سال ۲۰۲۱ برسد. با این حال تجربه کمکهای مالی ایالات متحده در افغانستان نشان داده که چنین موضوعی باعث تقویت نهادهای مدنی، دولت ملی و امنیت این کشور نشده است. لذا چینیها نیز قاعدتا از این تجربه درس گرفته و میدانند که سرمایهگذاریهای آنها به تنهایی منجر به توسعه اقتصادی و اجتماعی افغانستان نخواهد شد.
ملاحظات استراتژیک چین
در این میان چین ملاحظاتی استراتژیک را در دستور کار قرار داده که بحث توسعه اقتصادی و اجتماعی افغانستان اولویت دسته چندم در سیاست پکن محسوب میشود. در واقع یکی از مهمترین دستور کارهای چین در افغانستان امروز، متقاعد کردن طالبان به ایجاد محدودیت در گسترش اقدامات افراطگرایانه به خارج از مرزهای افغانستان است، چرا که چینیها هم از سوی طالبان و هم از سوی داعش و القاعده نگرانی زیادی در استان سین کیانگ که با افغانستان هممرز است دارند؛ استانی که سیاستهای پکن در خصوص آن که به نقض حقوق مسلمانان منجر شده به شدت مورد انتقاد جامعه جهانی است.
به همین دلیل است که تحلیلگران معتقدند نحوه مواجهه چین با طالبان در زمین افغانستان مانند یک قمار است، زیرا اولا بعید است با توجه به ماهیت طالبان به عنوان یک گروه تروریستی، محاسبات استراتژیک در تصمیمگیری بلندمدت آنها نقش مهمی داشته باشد. از سوی دیگر طالبان تاکنون هیچ نشانهای از تبدیل شدن به یک دولت ملی و فراگیر را از خود بروز نداده و روز به روز در حال تنگتر کردن حلقههای فشار بر جامعه به خصوص زنان افغانستان است. همچنین شاهد بودیم که تسلط طالبان بر افغانستان مصادف شد با تحرکاتی که این گروه در مرزهای شمالی برای کشورهایی نظیر تاجیکستان و ازبکستان داشتند و همچنین حملاتی که داخل پاکستان انجام دادند که چینیها میلیاردها دلار در آنجا سرمایهگذاری کردهاند.
با این حال با تمامی مخاطرات و بیثباتیهایی که وجود دارد، چینیها مزیتهایی در افغانستان و همکاری با طالبان دارند که تلاش میکنند فعلا در خلاء حضور سایر بازیگران از چنین قابلیتهایی نهایت بهرهبرداری را به عمل آورند. به عنوان مثال افغانستان فاقد نهادها و قوانینی است که بتوانند در خصوص اثرات زیست محیطی استخراج منابع و معادن برای چین مانع ایجاد کنند. از طرف دیگر نفوذ سیاسی و اقتصادی چین در افغانستان میتواند به بسط قدرت پکن در منطقه نیز کمک قابل توجهی کند.
از سوی دیگر نفوذ فزاینده چین در افغانستان، قطعا برای هند یک تهدید استراتژیک محسوب میشود، زیرا نوع کنش طالبان میتواند منجر به پناه دادن به گروههایی شود که امنیت هند را تهدید کنند. چنین موضوعی با توجه به تنشهای موجود به خصوص اختلافات مرزی دو کشور به افزایش بیثباتی در منطقه دامن خواهد زد.
در واقع در قمار فعلی چین با طالبان ما شاهد یک معادله پیچیده و چندوجهی هستیم. از یکسو هر چند پول چینیها یک رگ حیاتی برای طالبان محسوب شده و به نفوذ پکن در افغانستان دامن زده، اما چینیها با توجه به شرایط کلی افغانستان باید بهطور مداوم در حال پایش و حراست از سرمایهگذاریهای خود به واسطه فقدان دولت ملی و امنیت در این کشور باشند.
علاوه بر این ایفای نقش اول در تامین امنیت افغانستان، یک هلال از نفوذ سیاسی و اقتصادی چین در منطقه ایجاد میکند که دربرگیرنده کشورهایی شامل قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و پاکستان است؛ امری که برای پکن در رقابت با قدرتهای بزرگ به خصوص ایالات متحده یک مزیت استراتژیک محسوب میشود.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد