11 - 06 - 2017
قلم در قلب دشمن
گروه فرهنگ- گروه داعش چند سالی است که منطقه خاورمیانه را دستخوش تغییر کرده است؛ گروهی که در میانه انقلابهای عربی متولد شد و توانست بخشهای وسیعی از عراق و سوریه را به تصرف درآورد. این اولین بار است که گروهی تروریستی قدمهایی سریع برای تبدیل شدن به کشوری مستقل برمیدارد. هرچند طالبان در افغانستان تجربهای اینچنینی را از سر منطقه گذرانده بود اما سازوکار داعش و امکاناتی که در اختیار دارد قابل مقایسه با طالبان و القاعده نیست.
داعش توانست بعد از تاثیرگذاری در خاورمیانه به سمت کشورهای اروپایی برود. ترورهای کور در فرانسه و انگلیس و بعدتر در آمریکا چشم جهانیان را روی نام داعش خیره کرد. بسیاری بر این باورند داعش گروهی با ساختاری ساده و تصمیمات خلعالساعه نیست بلکه تفکری است که باید شناخته شود؛ تفکری که توانسته تروریستهای سراسر جهان را از ملیتهای گوناگون تحت تاثیر قرار دهد و به خاورمیانه بکشاند.
برای شناخت بهتر داعش و چگونگی مقابله با آن نویسندگان و روزنامهنگاران به تکاپو افتادند تا در مورد داعش قلم بزنند. اینچنین بود که کتابهایی در مورد این گروه نوشته و چاپ شد؛ کتابهایی که یا هسته فکری داعش را تجزیه و تحلیل میکند یا پا را فراتر گذاشته و به میان اعضایش میرود.
ده روز با داعش
فکر ایستادن در میان لشگر داعش تجربهای وحشتناک است. حالا تصور کنید فردی با پای خودش به میان داعشیها برود و با آنها گفتوگو کند.
یورگن تودنهوفر، روزنامهنگار آلمانی این خطر را به جان خرید. او توانست از شخص ابوبکرالبغدادی اماننامه بگیرد و به میان داعشیها برود؛ سفری که نتیجهاش شد کتاب «ده روز با داعش». نویسنده منصف «ده روز با داعش» در این اثر نخست به ریشههای داعش و شکلگیری آن میپردازد و با زبانی صریح و جدی به نقد سیاستهای غرب و اشتباهات آنها که زمینهساز پیدایش طالبان و داعش شده است، میپردازد و از طریق استدلال و منطق مقولهای به نام تروریسم اسلامی را مطلقا مردود و اعمال داعشیها را کاملا غیراسلامی میداند.
نکته قابل توجه کتاب نثر روان و ژورنالیستی و در عین حال عینیتگرایی آن است که به خوبی به ثبت دقیق رویدادها پرداخته تا جایی که خواننده را میخکوب میکند.
این اثر در کشور ما توسط علی عبداللهی و زهرا معینالدینی ترجمه شده و انتشارات کولهپشتی آن را منتشر کرده و در زمان کوتاهی به چاپ دوم رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«یکی از کسانی که با ما صحبت میکند، مراکشی است. با او به زبان فرانسوی حرف میزنیم. پیکارجوی داعشی توضیح میدهد که چیزی بیش از ۵۰ هزار جنگجوی خارجی در دولت اسلامی هستند. میگوید شمار دقیق آنها را نمیداند اما قطعا ۵۰ هزار نفر هستند، آن هم از تمام دنیا. شغل او ثبتنام پیکارجویان تازهوارد است.
برای او هم مهم است که چیزی را تحریف نکنیم. درباره اسلام در غرب به اندازه کافی به ما چیزهای غلط گفتهاند. فردا میتوانیم، تمام شهرهایی را که مایلیم ببینیم و از آنها عکس بگیریم. فهمیدن قرآن دشوار است. بسیاری از مسلمانها هم واقعا آن را نمیفهمند. لازم است معلم داشته باشی. فقط دولت اسلامی عملا، اسلام واقعی است. اسلام زنده. غرب برضد اسلام میجنگد. مرد میگوید: «دین ما دین صلح است.»
ادعا میکند، ویدئوهای تبلیغاتی داعش عامدانه تکاندهندهاند تا در دل دشمن رعب ایجاد کنند. اینها پاسخی است به جنگهای خشونتبار غرب علیه اسلام. تمام رفاه غرب به خاطر بهرهبرداری آنها از مواد اولیه جهان سوم است. او میگوید: «ما وحشی نیستیم، فقط میخواهیم زندگی کنیم. در جنگ غرب علیه اسلام، آمریکا قصاب است و مسلمانان گوسفند. بیشتر از ۵۰ کشور ضد ما توطئه کردند اما آنها نمیتوانند ما را شکست دهند. قدرت ما سلاح، پول یا جنگجویان ما نیست، بلکه این واقعیت مسلم است که ما برحقیم.» در اینجا فقط حملات هوایی پراکنده مشاهده میشود. چندان جای نگرانی نیست.
من از خیرخواهی و مدارای قهرمان کرد، عرب، صلاحالدین با مسیحیان هنگام فتح اورشلیم میگویم. همصحبت مراکشیمان میگوید که اگر ما هم در جنگ پیروز شویم به ملایمت و خوبی رفتار خواهیم کرد. ما طبق قرآن و شریعت زندگی میکنیم از این رو بر حق هستیم. پیکارجویی که کمی چاق است وارد اتاق میشود. یک تپانچه و یک کلاشنیکف دارد. دور کمرش یک کمربند انفجاری بسته. مراکشی جوان به ما نشان میدهد که کمربند انفجاری چگونه عمل میکند. کسانی که بدنشان چندان ورزیده نیست و نمیتوانند موقع از دست دادن سربازان دشمن بگریزند، همیشه در عملیاتها این کمربندها را با خود حمل میکنند. به این ترتیب میتوانند در آخرین لحظه خودشان را منفجر کنند و با این کار، شمار زیادی از افراد دشمن را نیز به کام مرگ بفرستند. بنا به گفته آلمانیهای آن جمع، کمربند تا شعاع ۳۰ متر تلفات دارد.
خودمان را برای حرکت آماده میکنیم. چمدانهایمان را برمیداریم و با دو مراقب راه میافتیم. پس از آنکه به محل استراحت آن شب میرسیم با چند نفر از پیکارجویان به گفتوگو میپردازیم که بخشی از گفتههای پیکارجوها عبارت است از:
درباره کفر
تمام کفار جایشان در جهنم است. وظیفه ما بیداری آنهاست، چراکه کفر از بزرگترین گناهان است. ما کار نیک میکنیم و کار ما به کار کسی میماند که خیال دارد کسی را هنگام پایین پریدن از صخرهای نجات دهد.
درباره مجازاتهای داعش
مجازاتهای داعش فیض الهی و رحمت است چون مانع مجازاتهای دیگر در جهنم میشود.
درباره شیعیان
شیعیان مسلمان نیستند. آنها یکتاپرست نیستند چون به امامانشان توسل میجویند و آنها را مقدس میدانند.
درباره نیروهای تازهوارد هر روزه
آدمهایی که در وطنشان دیگر امیدی ندارند. آنها چاره دیگری ندارند.
داعش و بنگاههای دروغپراکنی غرب
]نویسنده در این بخش به شرح صحبتهایش با ابوقتاده جوان آلمانی ملحق شده به داعش و عامل آمدن او به این سفر پرداخته است و زاویه تازهای از مسایل پیرامون داعش و خبرهای مربوط به آن را نمایان کرده است.
جلوی یک کبابی نگه میداریم تا چیزی برای خوردن تهیه کنیم. دوروبرمان را نگاه میکنیم. به نظر میرسد در رقه زندگی کاملا عادی در جریان است. اصلا قابل تصور نیست که در اینجا یک سازمان تروریستی حکومت میکند و ما در مرکز ترور باشیم. البته وقتی سرها را سر چوب میکردند و انسانها را به صلیب میکشیدند، اینجا نبودیم.
فردریک (پسر نویسنده که در این سفر او را همراهی میکند) میگوید: با اجساد گروگانها چه میکنند. ابوقتاده خونسرد پاسخ میدهد: «هر کدام را جایی دفن میکنیم.» در ضمن سر بریدن بهعنوان مجازات مرگ تصمیم سیاسی داعش است که از طرف مقامات بالا گرفته میشود.
به راهمان ادامه میدهیم. جلوی یک خانه چندطبقه معمولی نگه میداریم. در این منطقه فقط اینجور خانهها هست. برق نیست. به پتو هم نیاز داریم.
در اتاق نشیمن مینشینیم تا درباره بعضی چیزها صحبت کنیم و ساندویچ بخوریم. آپارتمان تاریکتاریک است. ابوقتاده شروع میکند: «خلیفه ابوبکر البغدادی تا حد ممکن هرگز در انظار عمومی ظاهر نمیشود. به چند دلیل: یکی به دلایل امنیتی و از سوی دیگر دولت اسلامی نمیخواهد از البغدادی بُت بسازد. برای اینکه خلیفه در مسجد در ملأعام ظاهر شود، سه ماه برنامهریزی و مقدمات کار لازم است. بسیار پرهزینه است. هرچه باشد داریم علیه ۶۰ کشور میجنگیم. «بنگاههای دروغپراکنی» غرب مدام همه ما را به حیرت وامیدارند. همسر سابق البغدادی و پسرش برخلاف گزارش رسانههای غربی هرگز در لبنان دستگیر نشدهاند. همینطور حمله دروغین به کاروان ماشین البغدادی تبلیغ محض بود. واقعا فکر میکنید البغدادی آنقدر احمق است که با یک کاروان ماشین حرکت کند تا بیشترین توجه را به خودش جلب کند؟»
دفتر خلیفه مجاز است که همهچیز را برنامهریزی کند، اما تمام تصمیمهای بزرگ را شخص خلیفه میگیرد. اجازه ورود ما به قلمرو دولت اسلامی و تضمین امنیت ما هم تصمیم او بوده است.
نیروهای هوایی اسد فقط در طول روز بمباران میکنند نه شبها. هواپیماهایشان بسیار فرسودهاند. اسد در هوای نامساعد، اصلا قادر به بمباران نیست ولی آمریکاییها شبها هم بمباران میکنند.
به نظر او جبهه النصره و ارتش آزاد سوریه مرتدند. البته اگر به خاطر کارهایی که مرتکب شدهاند، طلب بخشش کنند میتوانند به داعش بپیوندند.
در حال حاضر در آلمان هم امکان حمله وجود دارد. در این مورد العدنانی، سخنگوی دولت اسلامی چنان که همه میدانند، فراخوان داده است.
موقع برگشتن، ابوقتاده توضیح میدهد که عربها خیلی تنپرور هستند و سروکار داشتن با آنها خیلی سخت است. او احترام زیادی برای عربها قائل نیست. فردریک از او میپرسد: «آیا شما در اینجا محبوبیت دارید؟» ابوقتاده با خنده پاسخ میدهد: «راستش را بخواهی نه. هر چه باشد ما اینجا خارجی هستیم. خیلیها از ما خوششان نمیآید اما بالاخره به ما عادت میکنند.»
پرچمهای سیاه
کتاب «پرچمهای سیاه» نوشته جابی واریک، روزنامه نگار کهنهکار واشنگتنپست آمریکاست که با استفاده از اطلاعات جمعآوریشده از طریق ارتباط تنگاتنگ وی با سازمان سیا و ارتش آمریکا نگاشته شده و به همین مساله میپردازد.
او معتقد است گروه داعش به دو دلیل عمده ایجاد شد که یکی اشتباه دولت اردن در عفو ابومصعب الزرقاوی در میان زندانیان سیاسی آزادشده در سال ۱۹۹۹ از زندانهای این کشور بود. الزرقاوی مدتی پس از آزادی به القاعده افغانستان پیوست. اما مورد دوم، اشتباه دو رییسجمهور آمریکا یعنی بوش و اوباما بود. به اعتقاد نویسنده، اشتباه عمده دولت بوش، حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ بود که منجر به ایجاد هرج و مرج در این کشور شد و زمینه را برای ایجاد القاعده عراق به دست همین شخص یعنی الزرقاوی فراهم کرد.
الزرقاوی در شناساییهای انجام شده اشتباه توسط نیروهای اطلاعاتی آمریکا، تنها بهعنوان رابط میان بنلادن و صدام حسین شناسایی شده بود. در صورتی که ماجرا فراتر از برآورد آمریکاییها بود.
در سال ۲۰۰۶ و پس از کشف اجساد بیسر، پیگیریها نشان داد سرنخ این ماجرا به القاعده عراق میرسد که الزرقاوی در راس آن قرار داشت. سرانجام مخفیگاه وی شناسایی و در همان سال توسط حملات جنگندههای آمریکایی کشته شد.
اما جریان الزرقاوی به کار خود ادامه داد و با ایجاد هرج و مرج ایجادشده ناشی از شورش مخالفان سوری و حمایت دولت اوباما از شورشیان ضد اسد، زمینه برای ادامه فعالیتهای آزادانه القاعده عراق در سوریه و این بار به نام «دولت اسلامی شام و عراق» یا همان داعش مهیا شد.
گفتنی است این کتاب تا به حال موفق به دریافت چندین جایزه از جمله پولیتزر شده و تقریبا تمام روزنامههای مطرح آمریکا به نقد و بررسی آن پرداختهاند.
جنگ و ماجراجویی جنسی در داعش
کتاب «جنگ و ماجراجویی جنسی در داعش» نوشته امیررضا پرحلم آوریل ۲۰۱۵ به زبان انگلیسی از سوی انتشارات آمریکایی سوپریم سنچوری منتشر شد و زودتر از دیگر آثار مرتبط با این موضوع بر شبکههای جهانی فروش کتاب قرار گرفت.
هدایت کافران در داعش نوشته روبرت اسپنسر، آخرالزمان دولت اسلامی اثر ویلیام مککانتس، قیام داعش نوشته جی سیکیولو، داعش از درون نوشته بنجامین هال و ظهور داعش نوشته اریک استاکلبک از جمله کتابهایی هستند که با موضوع خلافت اسلامی عراق و شام ماهها بعد از اثر این نویسنده ایرانی منتشر شدند.
ترجمه فارسی کتاب این نویسنده با عنوان «داعش و جهاد النکاح»، اردیبهشتماه سال ۹۴ در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران از سوی انتشارات پرسمان عرضه شد و بعد از دو ماه با استقبال مخاطبان به چاپ دوم رسید.
این کتاب داستان جنایات داعش و به بردگی کشاندن زنان و همچنین فریب افراد برای عملیات انتحاری برای رفتن به بهشت را بازگو میکند.
یادداشتهای عراق
ماریو بارگاس یوسا از مشهورترین نویسندگان معاصر است؛ کسی که در زندگی پرفراز و نشیبش تجربه خبرنگاری و فعالیت سیاسی را هم در کارنامه دارد.
او پس از اشغال عراق توسط آمریکاییها سفری به این کشور داشت و مشاهداتش را در کتاب «یادداشتهای عراق» منتشر کرد. یوسا اگرچه زمانی پا در عراق میگذارد که خبری از داعش نیست اما به وضوح ظهور گروه تروریستی و خطرناک در بستر کشوری آشفته را هشدار میدهد.
او در مقدمه این کتاب نوشته: «چهارمقاله مربوط به جنگ عراق را که در ستون خود با عنوان «محک» در روزنامه «الپاییس» چاپ کرده بودم، به یادداشتهای عراق افزودم. سهمورد از این مقالات را پیش از سفرم به بغداد و یکی را بعد از آن نوشتم؛ همان مقالهای که درباره حمله به مقر سازمانمللمتحد در ١٩ آگوست ٢٠٠٣ است. کسی که به خود زحمت خواندن همه این مطالب را بدهد، خواهد فهمید که مخالفت من با مداخله نظامی آمریکا و بریتانیای کبیر در عراق (که در ١۶فوریه بهروشنی آن را ابراز کردم) پس از سفرم، اگر نگویم اصلاح، دستکم بسیار تعدیل شد. این دقیقا یکی از دو دلیلی بود که بهخاطر آن، این سفر را آغاز کردم: اینکه حالا در محل وقوع رویدادها، از دیدگاه عراقیها ناظر باشم و بررسی کنم آیا دلایلی که آنسوی دنیا، در اروپا، در محکومکردن حمله آمریکا داشتهام بهراستی قانعکننده بوده است یا نه.
دلیل دیگرم این بود که ببینم در عراق، به دخترم مورگانا که نزدیک دوماه آنجا برای بنیاد «ایبرو آمریکا-اروپا» کار کرده بود، چطور میگذشت.»
وی همچنین مینویسد: «کسی که به خود زحمت خواندن همه این مطالب را بدهد، خواهد فهمید که مخالفت من با مداخله نظامی آمریکا و بریتانیای کبیر در عراق (که در ۱۶ فوریه به روشنی آن را ابراز کردم) پس از سفرم، اگر نگویم اصلاح، دستکم بسیار تعدیل شد… همچنان معتقدم که اشتباه بسیار جدی دولتهای ائتلاف دستاویز قرار دادن وجود سلاحهای کشتارجمعی در دستان صدام حسین و ارتباط او با «القاعده» و عوامل قتل عام ۱۱ سپتامبر برای توجیه حمله نظامی بوده است… زیرا نابودی دیکتاتوری صدام حسین، یکی از بیرحمترین، فاسدترین و دیوانهترین دیکتاتورهای تاریخ مدرن، دلیلی به خودی خود کافی برای توجیه مداخله بود…»
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد