5 - 09 - 2022
قلب تپنده هنر ایران
خیابان یوسفآباد،تئاتر آناهیتا
تئاتر شهر ۴۳ ساله چهارراه ولیعصر در کنار پارک دانشجویی که زیاد هم دانشجویی نیست! همچنان نفس میکشد و هنوز هم محل تلاقی زندگیهایی است که بر صحنهاش جان دوباره و دوباره گرفتهاند. هرچند گاهی شاد و سرحال و گاهی رنجور و پر از گلایه است اما مظهر تئاتر شهر تهران مانند قلبی در دل هنر این سرزمین، خون تئاتر ایران را در رگهای جامعه فرهنگیمان جاری کرده و همچنان میتپد.
روزهایی که نبود به عبارت بهتر ساخته نشده بود، مکانی به نام کافه شهرداری که محل گردهمایی روشنفکران و هنرمندان آن زمان بود به جایش دیده میشد در واقع مکانی تفریحی بود اما، بعدها جایش را به تئاتر شهر داد و اینگونه بود که تئاتر شهر متولد شد.
تا پیش از جنگ جهانی دوم هنر تئاتر در ایران به طور سنتی دیده میشد و نوعی مراسم آیینی به حساب میآمد؛ نمایشهایی که در ابتدا گونهای از تعزیه را نمایان میکردند. از همان ابتدا با نمایش سوگ سیاوش مردم استقبال زیادی از نمایش میکردند اما ریشه تئاتر معاصر ایران را باید در «نمایشهای شادیآور(Farce)» که از اواسط عهد صفوی شروع شده است یافت. در این دوره دستههای مطربی که به کار شادمان کردن مردم سرگرم بودند به تدریج به گروههای تقلیدچی(Farceur) تبدیل شدند. در آغاز، تقلید آنان عبارت بود از تقلید لهجهها و خصوصیات مردم روستایی و ساده، اما چیزی نگذشت که تقلیدشان با داستان همراه شد و کمکم به تئاتری همراه با حوادث ساده و جزیی و بیتحرک و وقایعی اغلب زائد تبدیل شد، چنانکه در نمایش حاجی کاشی میتوان دید.
در دوره قاجار تقلید کاملتر و جا افتادهتر شد. به خصوص در عهد ناصرالدین شاه وجود دلقکی معروف چون «کریم شیرهای»- ظاهرا این شخص بهسبب کارها و سخنان شیرینش به «شیرهای» معروف شده است- و دستیارانش سبب شد که اینگونه تقلیدها از دربار به منازل اشراف راه یابد و از کمک ثروتمندان و متنفذان مملکت برخوردار شود و به تدریج در شهرهای بزرگی چون تهران و اصفهان و شیراز و تبریز پاگیر شود و در قهوهخانههای بزرگ مرکزی اجرا شود. از همین جا بود که اینگونه نمایشها به نمایش روحوضی یا تختحوضی معروف شد و هنوز هم آن را به همین نام میخوانند. به هرحال قهوهخانه مسیر اصلی تئاتر تقلیدی را تعیین کرد.
موضوع نمایشهای قهوهخانهای معمولا داستانهای تاریخی یا حماسی یا بزمی بود و بیشتر از داستانهای شاهنامه فردوسی یا خمسه نظامی تقلید میشد، و به هرحال موضوع همه این نمایشها یا از داستانهای کهن ایران گرفته شده بود مثل بیژن و منیژه، رستم و سهراب، یوسف و زلیخا و شیرین فرهاد یا از قصههایی که در میان مردم سینه به سینه نقل میشد و بنای آن برتخیل بود مثل «حاکم یک شبه» و «نوروز پیروز» یا نوعی انتقاد بود که نتیجه اخلاقی از آن گرفته میشد و معمولا در این نمایشها انتقاد شونده خود مردم بودند.
درنیمه اول قرن سیزدهم هجری، با بازگشت دانشجویانی که به امیرعباس میرزا نایبالسلطنه به اروپا اعزام شده بودند، آشنایی ایران با فرهنگ مغرب زمین شروع شد و عدهای از علاقهمندان به هنر نمایش به تدریج شروع به نوشتن نمایشنامههایی به سبک اروپایی کردند. اولین تالار نمایشی که به سبک اروپایی در ایران ساخته شد تالار مدرسه دارالفنون است که به دستور ناصرالدینشاه پس از بازگشت دانشجویان اعزامی به اروپا بنا نهاده شد و ترجمه نمایشنامه «Misanthrope» مولیر بنام
«گزارش مردم گریز» درآن به نمایش درآمد.
از آن پس به تدریج موسسات نمایشی کوچکی درایران دایر شد. یکی از موسسات تئاتری ایران سازمانی بود به نام تئاتر ملی که به وسیله عدهای از سرشناسان مملکت تشکیل شد واغلب نمایشنامههای مولیر را اجرا میکرد. در سال ۱۳۱۹ تئاتر تهران به یاری سیدعلی نصر و احمد دهقان تأسیس شد که بعدها پس از قتل احمد دهقان به نام وی تئاتر دهقان نامیده شد. با ایجاد این تئاتر هنرنمایش ایران که مدتی رو به خاموشی بود جانی تازه گرفت و آرام آرام شروع به پیشرفت کرد.
پس از جنگ دوم جهانی در هنر تئاتر ایران تحولی بزرگ ایجاد شد، نویسندگان و مترجمان نمایشنامه با شور و هیجانی بیسابقه به کار نوشتن و ترجمه کردن پرداختند و با پیدا شدن افکار تازه ذوق مردم نیز تغییر کرد و به جانب تئاتر گرایید، با این ترتیب میتوان گفت که تئاتر مدرن ایران در اواسط جنگ دوم جهانی ایجاد شد، در این عهد علاوه بر تئاتر تهران و جامعه باربد چند تئاتر خوب، مثل تئاتر گیتی، تئاتر فردوسی، تئاتر بهار و تئاتر فرهنگ تاسیس شد. در نهایت پس از سال ۱۳۴۰ که مرکز ملی تئاتر درجهان تشکیل شد و اساسنامه آن به تصویب انستیتو بینالمللی تئاتر رسید، ایران نیز بدان پیوست و مرکز ملی تئاتر ایران را که به کمیسیون ملی یونسکو وابسته است، تشکیل داد. در سال ۱۳۴۶ سنگ بنای تئاتر شهر تهران گذاشته شد و ساخت آن پنج سال طول کشید و در نهایت در سال ۱۳۵۱ با به روی صحنه رفتن نمایش باغ آلبالو افتتاح شد.
gmail.com1@rfateme62
تاریخچه تئاتر به قرن ششم پیش ازمیلاد مسیح در یونان باستان باز میگردد. جایی که یونانیان برای بزرگداشت دیونیسوس، پسر زئوس، خدای می وانگور، هر ساله جشنهای بزرگی تدارک میدیدند که در آن نمایشهایی به شکل تئاتر برگزار میشد. از اینرو آنها مکانهایی نیم دایره به نام همیسیکل ساختند که در یک سمت جایگاه تماشاگران قرار داشت و در سوی دیگر صحنه نمایش قرار میگرفت. در قرن سوم پیش از میلاد، تئاتر در روم باستان نیز رواج پیدا کرد که در جشنهای رسمی شهرها که لودی نام داشتند، برگزار میشد. در این زمان تمامی شهرهای امپراتوری روم مانند اوستی در ایتالیا، اورانژ در گل (فرانسه) و سابراتا در لیبی، تئاترهای ویژه خود را برگزار میکردند. جایگاه تماشاگران در ابتدا از سکوهای چوبی بود که به مرور جای خود را به سکوهای سنگی داد که از مشهورترین تئاترهایی به این شکل میتوان به پمپی در ۵۵ پیش از میلاد، بالبوس در ۱۳ پیش از میلاد و مرکلوس در ۱۲ پیش از میلاد اشاره کرد. بازیگران تئاتر، هم در یونان و هم در روم، تنها مردان بودند که همواره از ماسکهای تراژیک یا کمیک یا تلفیقی از هر دو، روی صورت خویش استفاده میکردند.از قرن هفدهم میلادی به بعد، با آغاز عصر روشنگری و دوره رنسانس در اروپا، مفهوم تئاتر به تدریج معنای تازهای به خود گرفت. از این پس، تئاتر نه تنها جایی برای اجرای نمایشهای مذهبی و تاریخی بود بلکه به مکانی تبدیل شد که منتقدان اجتماعی و روشنفکران، از طریق آن نقدهای اجتماعی و اعتراض خویش به وضع حاکم در جامعه را به مخاطبان خویش عرضه میکردند. به این ترتیب تئاتر بازتابی شد از حقایق پنهان در دل جامعه آن زمان اروپا. در قرن هیجدهم میلادی، تئاتر و اپرا به مد روز جوامع اروپایی و به ویژه فرانسه تبدیل گشت. در پاریس و بسیاری از شهرهای دیگر، نجیب زاردگان، اشراف، بورژوآها و همچنین روشنفکران در این مکانها گردهم میآمدند و در ارتباط با مسایل مختلف مذهبی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به بحث و مناظره میپرداختند. از قرن نوزدهم میلادی، واژه تریبون در مورد محلی استفاده میشد که در آن مناظرههای سیاسی شکل میگرفت، درحالی که منبر با همان کاربرد ولی در ارتباط با مناظرهای مذهبی مورد استفاده واقع میشد. تئاترها نیز به تدریج بر همین اساس دارای مضامینی از مناظرهها و نقدهای سیاسی مذهبی شدند. در قرن بیستم به تدریج تئاتر از شکل کلاسیک خویش که تنها محلی برای گردهمایی خواص بود خارج گشت و مفاهیمی فرهنگی و روزمره به خود گرفت به شکلی که تئاترهای خیابانی که عوام را مخاطب خود قرار میداد، رونق گرفت.
امروزه هرچند سینما و تلویزیون بیشترین مخاطب را به سمت خود کشیده و تئاتر دیگر رونق سابق خویش را ندارد ولی همچنان رکن و اساس بازیگری از تئاتر نشات میگیرد و بیشتر بازیگران عرصه سینما ابتدا بازیگری در تئاتر را تجربه کردهاند. تئاتر همچنان هواداران وفادار خود را دارد و نقش تاریخی خود در نقد جامعه و روشن کردن ذهن مردم را ایفا میکند. تئاتر همچنین فرصتی است برای بازسازی زبان و ادبیات غنی و فراموش شده گذشته در جامعه امروزی ایران که در آن استفاده از واژههای بیگانه و اصلاحات سخیف و به یکباره تولید شده به ویژه در میان نسل جوان به شدت رواج پی کرده و به صورت مد درآمده است.
mazyar_oskouie@yahoo.com
با پیشنهاد وزارت فرهنگ و هنر و اداره هنرهای دراماتیک و تلاش گردانندگان کارگاه نمایش مانند آربی آوانسیان، عباس نعلبندیان و آشوربانی پال، شهرداری با ساخت چند سالن مخصوص با ظرفیت بالا و انواع سنهای اجرایی در محل کافه شهرداری موافقت کرد. مقدمات ساخت تئاتر شهر در سال ۱۳۴۶ آغاز شد. طراحی نقشه و نظارت بر ساخت آن را مهندس امیر علی سردار افخمی و بیژن انصاری از معماران مکتب نوین ایران و یکی از شاگردان هوشنگ سیحون، معمار پیشرو برعهده گرفت.
ساخت مجموعه تئاتر شهر پنج سال به طول انجامید و در روز هفتم بهمن ۱۳۵۱ با روی صحنه رفتن نمایش باغ آلبالو نوشته آنتون چخوف و به کارگردانی آربی اوانسیان و با بازی داریوش فرهنگ، سوسن تسلیمی، مهدیهاشمی، فهیمه راستکار و پرویز پورحسینی به عنوان مدرنترین سالن تئاتر تهران افتتاح شد.
در آغاز تئاتر شهر و اجرای تتئاترها زیر سرپرستی سازمان جشن هنر شیراز بود ولی پس از چندی به سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران واگذار شد.این مجموعه که از معماری زیبایی برخوردار است و جزو میراث فرهنگی کشور محسوب میشود در چهارراه ولیعصر (تقاطع خیابان انقلاب و خیابان ولیعصر) در مجاورت پارک دانشجو در تهران قرار گرفته است و محوطه سنگفرشی وسیع و زیبایی دارد.سردار افخمی ساختمان تئاتر شهر را با بهرهگیری از اشکال مدور و طاق نماهای دستی و سازههای معماری مدرن طراحی کرده. دور تا دور این ساختمان مدور ستونهای قرینه به سبک ستونهای تخت جمشید طراحی شده است که حالتی خیمهگونه را در نگاه بیننده به وجود میآورد. بالای ساختمان نیز گنبدی نیم مدور طراحی شده است که برج طغرل و معماری دوره ایلخانی را به یاد میآورد. داخل ساختمان نیز از قرینهسازی بهره میبرد.
ستونهای باریک و بلند تئاتر شهر که شکل تزئینی آن جلب توجه میکند به طنابهای در برگیرنده بالنی شبیه است که بنا را به زمین دوخته است. این عناصر از سطح زمین شروع میشوند و به زیر بیرون زدگی پشت بام میرسند. بین هر سه ستون، دو طاق که تیزه آن در وسط پیش آمدگی بام ختم میشود و طاق سومی که دو طاق زیرین را در برمی گیرد و تیزه آن به لبه انتهایی پیش آمدگی میرسد در تلطیف نمای ساختمان و القای سبکی حجم آن بسیار موثر است. استفاده از آجر در نما و ترکیب آن با کاشی فیروزهای و سبز و نیز به کارگیری عناصر تزئینی آجری، ایجاد حسی آشنا با بنای تئاتر شهر را تشدید میکند.
در ساختمان تئاتر شهر، ترکیب جالبی از کاشی و آجر داریم. ترکیب کاشی به شکل انتزاعی و استفاده از آجر برجسته که در دورههای مختلف تاریخی وجود داشته در این مجموعه به کار رفته است.
از تئاتر ملی تا تروپ کمدی ایران
علی نصیریان – در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه یک فرم تئاتر اروپایی مآب ایجاد شد. ناصرالدین شاه که خود مرد با ذوق و اروپا دیدهای بود به مزینالدوله نقاش باشی که از شاگردان نخستین دستهای بود که عباس میرزا نایبالسلطنه به اروپا فرستاده بود، دستور داد پیسهایی از مولیر ترجمه کرده در تالار دارالفنون به طور پنهانی برای او و خواص نمایش دهند.
بعدها شاهزاده حاجی محمدطاهر میرزا و عمادالسلطنه حسینقلی قاجار نمایشنامهنویس و ترجمه را باب کردند.
بعد از انقلاب مشروطیت تمایل به اروپایی کردن تئاتر زیاد شد. در سال ۱۳۲۴ هجری قمری در ایران جنب و جوشی در تمام شئون فرهنگی حس شد و تئاتر نیز از این تحول برکنار نماند.
تئاتر فرهنگ در عمارت مسعودیه بنیاد گرفت و در آن اشخاصی نظیر محمدعلی فروغی، عبدالله مستوفی، علیاکبر داور و سید علیخان نصر شرکت داشتند. کمکم تروپهای دیگری به وجود آمد که هرچند یکبار در سالنهای اجارهای تئاتر میدادند، چون سالن مستقل و مخصوص برای این کار وجود نداشت. از کوششهای قابل توجه دیگر در این زمینه تشکیل تئاتر ملی است به وسیله سیدعبدالکریم خان محققالدوله که خودش نیز نمایشنامه مینوشت. در آنجا بیشتر از نویسندگان فرانسوی بازی میکردند. بعد از فوت سیدعبدالکریم خان تئاتر ملی از هم پاشید و از آن تروپ کمدی ایران به نام شرکت کمدی ایران با اجازه وزارت معارف تشکیل شد.
برگرفته از ماهنامه کاوه شماره۲ – ۱۳۴۲
مجموعهای کم نظیر برای تئاتر کشور
بابک هاد زاد-سال ۱۳۵۰ که تازه وارد دبیرستان البرز، واقع در چهار راه کالج شده بودم، در مسیر راه از خانه به دبیرستان و برعکس، از چهارراه ولیعصر (تقاطع خیابانهای ولیعصر و انقلاب) عبور میکردم. در آن روزها شاهد جنب و جوش و فعالیت زیادی در ضلع جنوب شرقی این چهارراه بودم که عدهای در حال انجام کارهای پایانی یک ساختمان بزرگ و کاملا متفاوت با ساختمانهای موجود در آن روزها بودند. این جنب و جوش و کار و تلاش تقریبا طی همه روزهای هفته همچنان ادامه داشت تا اینکه در زمستان سال بعد که من سال دوم دبیرستان رفته بودم، اینگونه به نظرم رسید که گویا کار ساخت این ساختمان بزرگ و زیبا به اتمام رسیده است. پیش از این هم متوجه شده بودم که این ساختمان جالب در قلب شهر تهران ساخته شده برای اجرای نمایشهای تئاتر و نام این مجموعه بزرگ را تئاتر شهر گذاشتهاند. با اینکه من خودم علاقه خاصی به تئاتر نداشتم و بیشتر به سینما علاقه داشتم، اما خوب میدانستم که بازیگران توانایی همانند عزتاله انتظامی، علی نصیریان و محمدعلی کشاورز که از تئاتر به سینما آمده بودند، چهرههای بسیار محبوب و موفقی محسوب میشدند و شاید به همین علت هم شروع کار این مجموعه بزرگ ویژه تئاتر برایم جالب و خوشحالکننده بود.
چند سال قبل این نگرانی به وجود آمده بود که احداث هواکشهای یکی از خطوط مترو احتمال دارد به بخشی از این مجموعه آسیب وارد کند که با تصمیمگیری به موقع دستاندرکاران شورای شهر تهران، دستور توقف احداث هواکشهای این خط مترو در محدوده تئاتر شهر صادر شد تا به این بنای فاخر شهر تهران که رویدادهای مهم فرهنگی در آن رخ داده و در میراث فرهنگی نیز ثبت شده، آسیبی وارد نشود.
hadzadbabak@gmail.com
خاک صحنه، صحنه خاک
هومن جعفری- ارزش بعضی جاها به طلایی نیست که پایشان صرف شده. به خاکی است که جماعتی برای آباد شدن پایش خوردهاند. به عمکری است که در آن صرف شده. به وقتی که برایش گذاشته. ارزش بعضی مکانها را اینگونه باید سنجید. نه به طلایی که برای ساختنش صرف شده. به هنری که در آن عرضه شده. به فرهنگی که در آن جریان یافته. ارزش بعضی جاها را نباید به قدمت و معماری سنجید. ارزش بعضی مکانها به چیزهایی بیش از اینها بازمیگردد.ارزش بعضی مکانها را باید با آدمهایی سنجید که در آن میچرخند. به آدمهایی که در آن عمری سپردهاند. به آدمهایی که آن مکان پاتوق آنهاست. محل رفت و آمدشان. محل نفس کشیدنشان و از همه مهمتر، جایگاه عرضه هنرشان. این همان است که ارزش دارد. جایی برای به نمایش گذاشتن هنرها ، خلاقیتها و از همه مهمتر کردن لحظاتی که دیگر تکرار نمیشوند.بعضی مکانها معبد نیستند اما تقدس دارند. بزرگی دارند و شکوه و جلال. ساحتشان عین معبدی است برای مومنان دوری راه کشیده. جایی هستند برای نزدیکی و قرب به پروردگار و مگر نه اینکه هنر یکی از راههای نزدیکی روح به ملکوت است؟ و اصلا مگر نه اینکه هنر و ذات هنر راهی است برای انسان تا به اوجی برسد که پروردگارش برایش مقدر کرده است؟بعضی مکانها، کارگاهند. کارگاه هنری. روحها در آن صیقل میخورند. جانها در آن ساخته میشوند. استعدادها در آن تراشیده میشوند. بعضی مکانها جایی هستند برای روحهای شیفته. برای استعدادهای درخشان. برای هنر. برای جان و روح. برای زندگی. بعضی مکانها چنین ارزشی دارند. جایی که زندگی در آن نه جریان که معنی پیدا میکند.تتئاتر شهر یکی از همین مکانهاست. جایی ارزشمند برای ارزش دادن به انسانهایی. به آدمهایی و روحهایی و استعدادهایی. جایی برای آنکه زندگی ارزشی بیشتر از قبل پیدا کند. ارزش تئاتر شهر به طلاهایی نیست که صرف ساختنش شد. ارزش تئاتر شهر به خاکی است که بزرگترها روی صحنه اش خوردهاند. اسم اگر بخواهیم ببریم کل این صفحه هم کافی نیست.ببخشید که این قلم الکن بیش از این، در مورد معبدی به این بزرگی قلم فرسایی نمیکند. نوشتن در مورد این مکان بزرگ کار هر کسی نیست.
gmail.com1@jafari.hooman61
آگورای هنر
محمد هدایتی – وسطهای شهر میان ترافیک و دود و ساختمانهای بدترکیب، درست وسط اینها، تئاتر شهر را هم داریم. جایی که میتوانی اندکی نفس بکشی و شاید جایی برای تاب آوردن این همه آشفتگی. این روزها ۴۳ سالگی تئاتر شهر است. در کنار همه دلالتهای فرهنگی، احتمالا زمانی نهاد مدرنیته شهری در تهران نیز بوده است اما امروز تماما یک نماد فرهنگی است. از آنهایی که تجسم فضای فرهنگ میشوند. میشود به دیدنشان رفت، چون یک موزه و هوای اطرافش را استنشاق کرد، حتی با وجود آلودگی چرا که بوی فرهنگ میدهد، بوی هنر. نمادی است از تاریخ تئاتر در کشور ما. به دوش کشیدن بار فرهنگ برای سالها. فرهنگی که برای حفظ اندک استقلال خودش مشتقتها تحمل کرده و خب تئاتر شهر هم در این مسیر یاورش بوده است. در تمام این سالها معبد عشق تتئاتریها بوده که برای سرپانگه داشتن این هنر غزیب خون دلها خورده اند. نوعی آگورا، جایی برای تبادل ایدهها، اندیشهها و البته احساسات. جایی که زندگی جمعی از خلال هنر معنایی انسانی تری مییابد. اتفاقا جایی و فضایی مثل تئاتر شهر است که میتوان به آن افتخار کرد و نه سازههای بزرگ و برجهای انچنانی. چراکه انچه در این «شاهکارهای مهندسی مدرن» غایب است روحی است که با اندیشه پیوند دارد و تئاتر شهر، در این زمان طولانی توانسته کماکان چنین روحی را در دل خود پرورش دهد و از این جهت به راستی افتخار کردنی است.
خوش ذوقانی هم هستند که گاهگاهی قصد جان این بنا را میکنند. به دلایل مختلف. احتمالا تصور چندانی از اهمیت تئاتر شهر ندارند و اساسا مقوله فرهنگ برایشان حاشیهای است. نمیدانند نادیده گرفتن ۴۳ سال خاطره و هنرآفرینی یعنی چه. باید در برابر این افراد ایستاد، اگر کماکان ارادهای برای حفظ فرهنگ وجود داشته باشد.
مانا باشی تئاتر شهر تهران
hedayati.mohammad@yahoo.com
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد