جهان‌صنعت از بحران مخاطب در سینما و تئاتر ایران گزارش می‌دهد:

فرهنگ بی‌تماشاگر!

گروه فرهنگ و هنر
کدخبر: 546529
بحران مخاطب در سینما و تئاتر ایران به یک معضل عمیق و ساختاری تبدیل شده است، با کاهش حضور تماشاگران و تغییر عادات رسانه‌ای که نیاز به بازنگری در سیاست‌ها و شیوه‌های جذب مخاطب دارد.
فرهنگ بی‌تماشاگر!

جهان‌صنعت– تماشای یک فیلم یا نمایش، دیگر یک انتخاب فرهنگی رایج نیست؛ به امری استثنایی تبدیل شده است. اگر زمانی سالن‌های سینما و تئاتر در شهرهای ایران محل اجتماع طبقه متوسط فرهنگی بودند، امروز اغلب آنها با صندلی‌های خالی، مخاطبانی پراکنده و تنوعی محدود از آثار روبه‌رو هستند. این تغییر صرفا یک افت آماری نیست؛ نشانه‌ای از یک گسست عمیق میان هنر نمایشی و جامعه است. آنچه در ظاهر «رکورد فروش» یا «بازگشت رونق» توصیف می‌شود، اغلب به واسطه چند اثر خاص و جریان‌ساز است، نه یک بهبود فراگیر. در واقع، بحران مخاطب در سینما و تئاتر ایران، نه یک پدیده زودگذر که بازتابی از یک اختلال در سازوکار فرهنگی کشور است؛ اختلالی که نیازمند تحلیل ریشه‌ای، بازتعریف نقش مخاطب و نوسازی سیاستگذاری‌های هنری است. طبق آمار منتشرشده، سینمای ایران در سال۱۴۰۳ میزبان بیش از ۵/‏۳۵‌میلیون مخاطب بوده و بیش از ۲۰‌هزار میلیارد تومان فروش ثبت کرده است؛ رقمی که بالاترین میزان طی ۱۵‌سال اخیر به‌شمار می‌رود. فیلم‌هایی مانند هفتاد-سی، تگزاس۳ و زودپز با جذب میلیون‌ها نفر، پرچمدار این آمار بودند و ترکیب آثار کمدی با چهره‌های شناخته‌شده توانست مخاطب عام را به سالن‌ها بکشاند اما در لایه‌های پایین‌تر، وضعیت به این روشنی نیست. به‌عنوان مثال، بررسی ترکیب فیلم‌های پرفروش نشان می‌دهد بیش از ۷۰‌درصد فروش سال به ۵‌فیلم محدود شده؛ فیلم‌هایی که عمدتا در ژانر کمدی یا سرگرمی‌های سبک ساخته شده‌اند. به عبارت دیگر، اگر پنج‌فیلم را از جدول فروش کنار بگذاریم، بسیاری از فیلم‌های دیگر با شکست مواجه شده‌اند یا اساسا دیده نشده‌اند. این یعنی بازار سینمای ایران هنوز «بازار مخاطب گسترده و متنوع» نیست بلکه بازاری است که روی یک‌سری از آثار خاص متمرکز شده و خارج از این دایره، تماشاگر حضور ندارد.

در حوزه تئاتر، اوضاع از این هم وخیم‌تر است. برخلاف سینما که به هر شکل توانسته بخشی از مخاطب خود را حفظ یا بازیابی کند، تئاتر ایران در چند سال اخیر با افت شدید فروش، تعطیلی سالن‌های خصوصی، لغو اجراها و خروج بسیاری از گروه‌های مستقل روبه‌رو بوده است. آمار رسمی از تعداد مخاطبان تئاتر منتشر نمی‌شود اما گزارش‌های میدانی از مجموعه‌های بزرگ مانند تئاتر‌شهر، پردیس تئاتر تهران، یا سالن‌های خصوصی در لاله‌زار و حافظ، نشان می‌دهد که بسیاری از اجراها با صندلی‌های خالی روی صحنه می‌روند.

اقتصاد مخاطب و قدرت خرید پایین

سینما و تئاتر، در شرایطی که دخل‌وخرج خانواده‌ها با نوسان روبه‌رو است، در اولویت قرار نمی‌گیرد. قیمت بلیت سینما برای یک خانواده چهارنفره(با احتساب نوشیدنی و خوراکی و ایاب و ذهاب) رقم قابل‌توجهی است و برای تئاتر نیز قیمت بلیت‌ها گاه به ۱۵۰ تا ۲۵۰‌هزار تومان می‌رسد. در چنین شرایطی، مخاطب طبیعی است که گزینه‌های ارزان‌تر، مانند تماشای فیلم در خانه یا استفاده از پلتفرم‌های آنلاین را ترجیح دهد. کاهش قدرت خرید، مخاطب را به‌سوی مصرف حداقلی سوق می‌دهد؛ او حالا فقط برای فیلم یا تئاتر «خیلی خاص» حاضر است از خانه خارج شود.

ضعف در تنوع ژانری و محتوایی

بازار سینمای ایران در سال‌های اخیر عمدتا توسط کمدی‌های تجاری اداره شده است. هرچند فیلم‌های طنز برای اقتصاد سینما مفیدند اما عدم تعادل در ژانرها باعث شده بسیاری از سلیقه‌ها بی‌پاسخ بمانند. علاقه‌مندان به درام اجتماعی، تریلر، معمایی، مستند، کودک و نوجوان و سینمای معناگرا به‌ندرت گزینه‌ای برای انتخاب دارند. همین موضوع در تئاتر نیز صدق می‌کند؛ اغلب نمایش‌ها یا در فضاهای تجربی اجرا می‌شوند یا همان متون تکراری و کلیشه‌ای چند سال گذشته. این کمبود تنوع، منجربه تکرار شده و تماشاگر حرفه‌ای یا جدی را از سالن‌ها دور کرده است.

تجربه نامطلوب سالن و نمایش

برای بسیاری از مخاطبان، حضور در سالن سینما یا تئاتر به تجربه‌ای همراه با ناراحتی تبدیل شده است. در برخی سینماها تهویه مناسب نیست، کیفیت صدا یا تصویر پایین است، یا رفتار تماشاگران دیگر آزاردهنده است. تلفن همراه روشن، حرف‌زدن وسط فیلم یا ترک‌کردن سالن، برای بسیاری به کابوس تبدیل شده است. در تئاتر نیز نبود پارکینگ، تاخیر در اجرا، بی‌نظمی فروش بلیت یا نبود خدمات جنبی (مثل رستوران یا فضای انتظار) تجربه تماشای نمایش را فرساینده می‌کند. این مسائل باعث می‌شود که حضور فیزیکی در سالن، نسبت به تماشای آنلاین در خانه، یک گزینه پرزحمت تلقی شود.

نبود تبلیغات موثر و جریان معرفی آثار

بسیاری از آثار هنری در ایران عملا «بی‌صدا» اکران می‌شوند. سینمای ایران هنوز فاقد نظام تبلیغات حرفه‌ای و کمپین‌های بازاریابی گسترده است. تیزرها تکراری و فاقد جذابیت هستند و در فضای مجازی، اغلب فقط آثار پرفروش امکان دیده‌شدن دارند. در تئاتر، اوضاع بدتر است. بسیاری از مخاطبان حتی از زمان و مکان اجرای نمایش‌ها خبر ندارند. نه رسانه‌ها پوشش موثری می‌دهند، نه پلتفرم‌های فروش بلیت آنچنان که باید، مخاطب را درگیر می‌کنند. در نبود سیستم اطلاع‌رسانی موثر، حتی آثار ارزشمند هم از چشم‌ها پنهان می‌مانند.

تغییر عادات رسانه‌ای مخاطب

مخاطب امروز با موبایل و اینترنت زندگی می‌کند. عادت تماشای ویدئوهای کوتاه، محتوای سرگرم‌کننده سریع و در دسترس و سرعت بالای مصرف رسانه‌ای باعث شده هنرهایی مانند تئاتر که به تمرکز، سکوت و صرف زمان نیاز دارند، برای مخاطب عمومی غیرجذاب شوند. این تغییر در رفتار رسانه‌ای، چالش بزرگی برای هنرهای زنده است و بدون بازطراحی تجربه و ایجاد پیوند جدید با نسل جوان، این بحران روزبه‌روز شدیدتر خواهد شد. همچنین در سینما و به‌ویژه در تئاتر، تولید محتوا بدون برنامه‌ریزی، بدون تقویم روشن و فاقد حمایت نهادینه پیش می‌رود. هیچ جدول سالانه‌ای برای اکران‌ها وجود ندارد، جشنواره‌ها بی‌تاثیر شده‌اند و تهیه‌کنندگان یا کارگردان‌ها بیشتر از آنکه به‌دنبال مخاطب واقعی باشند، به‌دنبال گذر از ممیزی یا رقابت‌های فرسایشی هستند. این بی‌نظمی در تولید و عرضه، مخاطب را بی‌اعتماد و گیج کرده است. در واقع، بسیاری از مردم نمی‌دانند چه زمانی به سالن بیایند، چه فیلمی ارزش دیدن دارد و اساسا چرا باید سینما یا تئاتر را به دیگر گزینه‌ها ترجیح دهند. با در نظر گرفتن این عوامل، می‌توان گفت وضعیت فعلی سینما و تئاتر ایران اگرچه از نظر عددی نسبت‌به گذشته قابل قبول به‌نظر می‌رسد اما در باطن، با یک بحران خاموش روبه‌رو است. این بحران ممکن است در آینده‌ای نزدیک خود را به‌شکل تعطیلی بیشتر سالن‌ها، شکست فیلم‌های متوسط و مرگ تدریجی تئاترهای مستقل نشان دهد.

بحران مخاطب در سینما و تئاتر ایران، برخلاف ظاهر عددی و رکوردهای فروش، پدیده‌ای عمیق‌تر و ساختاری‌تر است. مساله فقط ریزش مخاطب نیست؛ موضوع این است که تعامل بین مخاطب و تولیدکننده به هم خورده و اعتماد فرهنگی دچار اختلال شده است. مخاطب امروز، دیگر صرفا مصرف‌کننده نهایی یک محصول نمایشی نیست؛ او در انتخاب، تماشا، تحلیل و بازنشر نقش فعالی ایفا می‌کند اما ابزارها و بسترهای فرهنگی برای درگیر کردن این مخاطب، همچنان به سبک دهه‌های گذشته باقی مانده‌اند. سینما و تئاتر ایران همچنان بر مدار سنتی حرکت می‌کنند: اکران‌های بدون برنامه، تکرار ژانر، فقدان جذابیت اجرایی و اطلاع‌رسانی و البته قیمت‌گذاری خارج از توان متوسط جامعه. در این ساختار، مخاطب به‌جای شریک، به مزاحم بدل می‌شود؛ کسی که باید او را با ستاره و شوخی جذب کرد، نه با اندیشه، تجربه و سلیقه. واقعیت این است که صنعت نمایشی ایران هنوز به درک دقیقی از «تحول مخاطب در عصر دیجیتال» نرسیده است. مخاطب امروزی پلتفرم‌محور، تعاملی، سریع و محتواگراست. او به محتوای عمیق علاقه دارد اما حوصله‌ بی‌نظمی ندارد. او حاضر است هزینه کند اما نه برای تجربه‌ای پیش‌بینی‌پذیر و کسل‌کننده. بازسازی رابطه با این مخاطب، نیازمند تغییر فلسفه تولید و عرضه است. صنعت سینما و تئاتر باید به‌جای صرفا افزایش تولید یا کاهش قیمت، به سمت خلق تجربه‌هایی برود که مخاطب را به بخشی از فرآیند بدل می‌کنند. استفاده از فناوری، شبکه‌های اجتماعی، نقدهای زنده، جشنواره‌های مخاطب‌محور و تولید محتواهای جانبی مانند مستندهای پشت‌صحنه، می‌تواند مخاطب را به بازی برگرداند. مساله مخاطب، مساله محتوا نیست؛ مساله معنا، مشارکت و اعتماد است. اگر نهادهای فرهنگی و هنری، این معنا را بازتعریف کنند، بازگشت مخاطب نه تنها ممکن بلکه محتمل خواهد بود. در غیر این صورت، سینما و تئاتر به‌تدریج به محصولی لوکس، محدود و غیرضروری برای طبقه‌ای خاص تبدیل خواهند شد و این، همان مرگ تدریجی فرهنگ زنده است.

وب گردی