فرمولهای مرده در قابهای تکراری

گروه فرهنگ و هنر– در سالهای اخیر، روند تولید سریالهای تلویزیونی و نمایش خانگی در ایران با چالشهای متعددی روبهرو بوده است. افت محسوس در میزان استقبال مخاطبان، گسترش نارضایتی عمومی از کیفیت آثار و مهاجرت تدریجی تماشاگران به پلتفرمهای خارجی، همگی نشانههایی از بحران عمیق در حوزه سریالسازی داخلی هستند. گرچه تولیدات داخلی هنوز هم جایگاه خاصی در زندگی بخشی از جامعه دارند اما واقعیت این است که سریالهای ایرانی دیگر آن قدرت جذب، تاثیرگذاری و همراهسازی مخاطب را ندارند که در گذشته تجربه شده بود. پرسش اصلی این گزارش آن است که چرا سریالهای ایرانی در جذب مخاطب شکست میخورند و چه عواملی به این وضعیت منجر شدهاند؟
بحران فیلمنامه و قصهپردازی
یکی از ریشهایترین دلایل ناکامی سریالهای ایرانی، ضعف در فیلمنامهنویسی و قصهپردازی است. در بسیاری از تولیدات داخلی، ساختار روایی متزلزل، داستانهای پیشپاافتاده یا غیرمنطقی و دیالوگهای غیرواقعی مشاهده میشود. گویی فیلمنامهها بیش از آنکه براساس یک روند خلاقانه و دقیق نوشته شده باشند، بهصورت عجولانه و بیبرنامه تولید شدهاند. ساختارهای درام کلاسیک رعایت نمیشوند، شخصیتها بیپشتوانه وارد داستان میشوند و رویدادها بدون زمینهچینی منطقی رخ میدهند. افزایش بیرویه تولیدات در برخی پلتفرمها نیز منجربه شتابزدگی در نگارش و توسعه داستان شده است. اغلب سریالها از الگوهای تکراری استفاده میکنند و کمتر پیش میآید که بیننده با یک قصه تازه و جذاب روبهرو شود. در چنین شرایطی، مخاطب که بهدنبال هیجان، کشمکش و عمق روایی است، ناگزیر از این آثار فاصله میگیرد.
مشکلات ساختاری در تولید
ساختار تولید در بسیاری از پروژههای سریالی بهگونهای است که عملا کیفیت را قربانی سرعت و هزینه میکند. نبود برنامهریزی دقیق تولید، حضور غیرتخصصی عوامل اجرایی و توجه صرف به پایان پروژه، بدون تمرکز بر جزئیات، موجب ضعف کیفی چشمگیر در خروجی نهایی میشود. حتی در مواردی که سرمایهگذاریهای کلان صورت گرفته، باز هم نشانههایی از ناپختگی و آشفتگی در اجرا دیده میشود. مشکلاتی مانند صداگذاری ضعیف، تدوین عجولانه، استفاده از لوکیشنهای تکراری و طراحی صحنه ناکارآمد، همگی سبب شدهاند تا محصولات ایرانی از استانداردهای جهانی فاصله بگیرند. مخاطبی که امروز بهسادگی با سریالهای خوشساخت کرهای، ترکی، آمریکایی یا اروپایی مواجه است، در مقایسه میان آثار داخلی و خارجی، بهسرعت تفاوت فاحش کیفیت را احساس میکند.
سانسور و محدودیتهای محتوایی
یکی از عوامل بنیادین شکست سریالهای ایرانی، فضای محدود محتوایی و نظارتهای شدید بر عناصر داستانی است. خط قرمزهای گسترده، سانسورهای محتوایی، محدودیت در نمایش روابط انسانی، اجتناب از موضوعات حساس اجتماعی و سیاسی و اجبار به رعایت فرمولهای خاص باعث شدهاند تا سریالها از واقعگرایی فاصله بگیرند. روایتهایی که نتوانند تصویر روشنی از واقعیتهای اجتماعی ارائه دهند، برای مخاطب جذابیتی نخواهند داشت. در بسیاری از مواقع، حتی موضوعاتی ساده و روزمره نیز با خطوط قرمز روبهرو میشوند و بهشکلی تصنعی بازنمایی میگردند. همین عامل باعث شده است که زندگی در سریالهای ایرانی اغلب جعلی و اغراقشده بهنظر برسد. فاصلهای که میان روایت داستانها و تجربه زیسته مردم ایجاد شده، ضربه بزرگی به باورپذیری و جذابیت این آثار وارد کرده است.
عدم شناخت سلیقه مخاطب
از سوی دیگر تولیدکنندگان بسیاری از سریالها، نگاه دقیقی به تغییرات ذائقه مخاطب ایرانی ندارند. جامعهای که اکنون در معرض جریانهای فرهنگی جهانی است، نمیتواند با محتوای ایستا، محافظهکار و کلیشهای ارتباط برقرار کند. تلاش برای ارائه الگوهای فرهنگی بسته و کنترلشده، بدون توجه به واقعیتهای جامعه، نتیجهای جز فاصله گرفتن مخاطب ندارد. نسل جوان که بخش بزرگی از جامعه بیننده را تشکیل میدهد، بهدنبال محتوای متنوع، پویا و آزادانه است. آنها خواهان شخصیتهایی چندلایه، موقعیتهای پیچیده و پایانی غیرقابل پیشبینی اما در بیشتر سریالهای ایرانی، شخصیتها سیاهوسفیدند، داستانها قابل پیشبینی و پایانها از پیش مشخص هستند. این عدم تطابق با خواستههای نسل جدید، یکی دیگر از دلایل عقبماندگی تولیدات داخلی است.
تکرار کلیشهها و ضعف شخصیتپردازی
یکی از مشکلات رایج در سریالهای ایرانی، استفاده مکرر از کلیشههاست. شخصیتهای تکراری با ویژگیهای مشخص و سطحی، موقعیتهای بارها دیدهشده و طنزهایی که بر شوخیهای جنسیتی، قومی یا سطحی تکیه دارند، همگی موجب خستگی و بیمیلی مخاطب شدهاند. شخصیتها معمولا یا بسیار مثبتند یا کاملا منفی. تحول شخصیت، پیچیدگی درونی و چالشهای روانشناختی عمیق که در آثار موفق جهانی دیده میشود، در سریالهای ایرانی کمتر دیده میشود. در نتیجه، مخاطب نمیتواند با این شخصیتها همذاتپنداری کند یا آنها را باورپذیر بداند.
نقش رسانههای نوین و رقابت بیرونی
ظهور پلتفرمهای بینالمللی و گسترش دسترسی به اینترنت پرسرعت، شرایط رقابت را برای سریالهای ایرانی دشوارتر کرده است. مخاطبان اکنون گزینههای متعددی برای تماشا دارند و میتوانند در هر لحظه، به طیف گستردهای از سریالهای جهانی با ترجمه یا زیرنویس فارسی دسترسی داشته باشند. در این فضای رقابتی، سریالهای ایرانی نهتنها در زمینه تولید بلکه در خلاقیت، محتوا و روایت نیز اغلب حرفی برای گفتن ندارند. مخاطب امروزی نمیپذیرد که وقت خود را صرف تماشای محتوای ضعیف کند درحالیکه گزینههای قدرتمندتری در دسترس اوست. فضای دیجیتال بهشدت رفتار تماشاگر را تغییر داده و این نکتهای است که بسیاری از سازندگان داخلی هنوز بهخوبی درک نکردهاند.
نبود نگاه فرهنگی عمیق
سریالسازی تنها یک فعالیت سرگرمکننده نیست بلکه ابزاری فرهنگی است که میتواند مفاهیم و ارزشهای اجتماعی را منتقل کند. در شرایطی که فرهنگ عمومی با مسائل پیچیدهای مواجه است، تولید محتوای هنری باید با نگاهی فرهنگی، اجتماعی و تحلیلی همراه باشد. متاسفانه بسیاری از سریالهای ایرانی فاقد چنین رویکردیاند. اغلب آنها تنها بهظاهر ماجرا پرداخته و فاقد لایههای پنهان معنایی هستند. نبود نقد اجتماعی صریح، پرهیز از پرداختن به مسائل روز و غیبت زبان نمادین در داستانگویی، موجب شدهاند که سریالهای ایرانی نتوانند پاسخگوی نیازهای فرهنگی جامعه باشند. بهعبارتی، مخاطب نهتنها سرگرم نمیشود بلکه احساس معنا و ارتباط نیز از دست میدهد.
در نهایت سریالهای ایرانی در یک وضعیت تعلیق گرفتار شدهاند؛ نه توان بازسازی خود و نه امکان ادامه موفق مسیر گذشته را دارند. شکست آنها در جذب مخاطب، تنها بهمعنای افت رتبه در لیست تماشا نیست بلکه نشانهای از گسست میان یک نهاد فرهنگی و جامعهای است که بهسرعت در حال تغییر است. این گسست زمانی آغاز شد که تولیدکنندگان بهجای درک پیچیدگی زندگی معاصر، به نسخههای سادهشده، بیخطر و قابل کنترل از واقعیت بسنده کردند. روایتها بهجای آنکه آینهای از جامعه باشند، تبدیل به vitrineهای تزئینی شدند؛ جذاب در ظاهر اما بیجان و بیروح. مخاطب امروز نهتنها هوشمندتر شده بلکه جسورتر هم شده است.
او دیگر از صحنههای سانسورشده، شخصیتهای پلاستیکی و پایانهای پیشبینیشده لذت نمیبرد. او سریالی میخواهد که نهتنها سرگرمش کند بلکه به فکرش هم وا دارد. پرسشگر باشد، نهفقط مصرفکننده. در جهانی که مرزها در حال فروپاشی و پلتفرمهای جهانی با تمام قدرت فرهنگیشان در حال نفوذند، سریال ایرانی اگر نتواند معنا، هیجان و کیفیت را باهم تلفیق کند، محکوم به فراموشی است. صرف تولید ملی بودن، دیگر امتیاز نیست؛ کیفیت، خلاقیت و صداقت است که میتوانند اعتماد ازدسترفته را بازگردانند. تا زمانی که این سه عنصر وارد معادله نشوند، هر فصل جدیدی که پخش میشود، تنها یک برگ دیگر از دفتر شکستهای تکراری خواهد بود. مخاطب، بیشتر از هر زمان دیگری، انتخابگر شده است و این انتخاب، بیرحمانه است.