11 - 10 - 2016
ظهر عاشورا در حیاط خانه ما
اگرچه میانههای دهه ۳۰ خورشیدی، کم و بیش و به لطف روزنامه اطلاعات و گاه به گاه در میان حرفهای بزرگترهای خانواده، با واژه تئاتر آشنا بودم، اما نگاه من هنگامی «اجرا روی سن» را شناخت که در میدان بزرگ روستای مامونیه زرند، در یکی از دهههای محرم در میانههای دهه ۳۰ خورشیدی، برای نخستین بار در زندگیام شاهد برگزاری مراسم عزاداری محرم و تعزیه شهادت حضرت امامحسین(ع) و یارانش بودم.
تعزیهخوانی در روستای مامونیه زرند نهتنها در روستاها و شهرستانهای دور و نزدیک، در ساوه، قم، اراک و حتی در همدان از شهرت برخوردار بود بلکه در پایتخت هم طرفداران زیادی داشت.
یادم میآید در آن سالها، ماههای محرم و صفر به تابستان افتاده بود فرصتی که باعث میشد تعداد زیادی از افراد خانواده به ویژه خانواده پدری، ۱۰ روز آغازین محرم را برای تماشای تعزیه به محل کار پدرم در مامونیه زرند بیایند.
در بخشی از محل برگزاری تعزیه، در میدان بزرگ روستا، یک سکوی سنگی بزرگ بود که به اصطلاح امروزیها، «لژ» مخصوص برای نشستن مقامات اداری از شهرستانهای اطراف گرفته تا مامونیه زرند که مرکز بخش بود و روستاهای دور و نزدیکش که به ویژه در روزهای تاسوعا و عاشورا طرفداران زیادی داشت.
تعزیهخوانها که بیشترشان ساکن مامونیه بودند به ویژه «موافقخوانها» کسانی که نقشهای مثبت را بازی میکردند، در زمره چهرههای شاخص روستا قرار داشتند. در میان آنها هنوز چهره «اوس حمزه» که از حفرکنندگان زبردست چاه و احداث قنات بود به خوبی در ذهنم نقش بسته است. «اوس حمزه» یکی از موافقخوانهای معروف بود که امام حسین (ع) را میخواند تا در ظهر عاشورا، در میدان بزرگ روستا به دست شمر شهید شود و به قول خودش، ثواب دو دنیا را ذخیره کند. یادم میآید یکبار که همراه پدرم به جلسات عصرانه روسای بخش، مقابل اداره پست رفتم، چند روزی بیشتر از تعزیه عاشورا نگذشته بود. یکی دو نفر از تعزیهخوانها هم حاضر بودند. احترام و تعریفی که موافقخوانها به ویژه کسانی که امامحسین(ع) و حضرت عباس(ع) را میخواندند، از زمین تا آسمان با مخالفخوانها تفاوت داشت؛ رفتاری که نزد اهالی نیز دیده میشد. یکی از سرگرمیهای بچههای فامیل در جمعهای دهه اول محرم، این بود که در حیاط خانهمان با پشهبندهای مخصوص خواب، خیمه و خرگاه درست میکردیم و با پارچههای رنگارنگ و مقوا و تخته و چوب هم لباس و شال و کلاهخود و شمشیر میساختیم و بعد با تقسیم نقشها که با توجه به طنین صدا و شرایط جسمانی صورت میگرفت، تعزیه بعدازظهر روز قبل را اجرا میکردیم.
یادم میآید من موافقخوان بودم و یکی از پسرعموهایم در نقش شمر، با شمشیر چوبی روی گردن من خط میانداخت!
بعدها که بزرگتر شدم، به ویژه در دوره جوانی که به تئاتر رفتن و از رادیو و تلویزیون، نمایشنامه شنیدن و تماشا کردن را با علاقه به عنوان یک عشق انجام میدادم، دریافتم که بسیاری از مشخصههای فنی و اجرایی تئاتر را در دوران نوجوانی، در تعزیههای مامونیه زرند به تماشا نشسته بودم.
بعد که برخی نوشتهها و فیلمهای مستند را درباره تعزیه و بهطور عام در زمینه نمایشهای آیینی خواندم و تماشا کردم، بهتر دریافتم که تعزیه، نوع خاصی از نمایش است که با در هم آمیختن حرکات موزون و موسیقی، در کلام و در ریتم یک رویداد مهم مذهبی با فراز و نشیبهای دراماتیک و در نهایت با پایانی تراژیک اجرایی میشود. در شماره ۵ مجله آرش مورخ آذر ۱۳۴۱ در صفحه ۲۶ بهرام بیضایی از جمله پژوهشگران ممتاز در زمینه تعزیه و بهطور عام نمایشنامههای مردمی و عامیانه ایران در بخشی از نوشتهای با عنوان تعزیه شمر و عباس آورده است: «یکی از دستگاههای جالب تعزیه- لااقل به خاطر شکل استثناییاش- تعزیهنامه «شمر و عباس» اثر میر عزا کاشانی است.
ساختمان و حادثه این نمایشنامه ساده و نسبتا منطقی است. در کربلا شمر با دیگر سرداران مشورتی در جنگ فردا با امام میکند تصمیم میگیرند که حضرت عباس را بفریبند و به سوی خود جلب کنند، شمر به این ماموریت میرود ولی وعدههای او برای فریفتن حضرت عباس موثر واقع نمیشود و بازمیگردد. در واقع حضرت عباس اینجا مظهر وفاداری نسبت به حقیقتی است که به آن ایمان دارد. داستان در شب میگذرد به عبارتی این تعزیهنامه با توصیف و خلق فضای ظلمانی از همان ابتدا مخاطب را به فضای پرالتهاب میکشاند.»به نوشته استاد بیضایی داستان این تعزیه در سه مرحله کلاسیک از روایت تراژدی یعنی پیشواقعه، واقعه و نتیجه میگذرد. در پیشواقعه گفتار تکنفره شمر و سپس مکالمه چند نفری سرداران و حرکت شمر و خواندن حضرت عباس برای گفتوگو تشکیل شده است، در حالی که واقعه سراسر گفتوگوی دو نفره شمر و حضرت عباس است و در نهایت در پایان نوبت به نتیجه میرسد که گفتار تکنفره و کوتاه از حضرت عباس را در برمیگیرد.
سالها میگذرد و من دیگر از تعزیهخوانی مامونیه زرند که به شهرستان زرندیه تغییر اسم داده؛ خبر ندارم اما از گوشه و کنار شنیدهام که دیگر از بازسازی این رویداد بزرگ مذهبی نزد شیعه باوران از تعزیهخوانی خبری دستکم به سبک سیاق آن سالها نیست و تعزیهخوانهای قدیمی که از دنیا رفتهاند و به نظر میرسد دیگر جایگزینی برایشان پیدا نشده است روستای کم و بیش آرام و ساکت آن روزها به شهری شلوغ و پرهیاهو بدل شده که جایی برای برگزاری تعزیه و یادآوری عینی خاطرات من باقی نمانده است.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد