صدای بیصدایان!
حسین حقگو، کارشناس اقتصادی
رشد و توسعه صنعتی با رشد بنگاههای صنعتی ممکن است و رشد افزوده در بنگاهها نیز در پی افزایش مستمر سرمایهگذاری و بهرهوری محقق میشود اما مالکان بنگاهها نیز در صورتی بهدنبال افزایش سرمایهگذاری و نیز تحقیق و توسعه به منظور افزایش بهرهوری میروند که سود معقول و مطمئنتری نصیبشان شود.
از اینجاست که کار دولتها آغاز میشود. دولتها از یکسو با ایجاد ثبات سیاستهای کلان، بهبودی فضای کسبوکار و ایجاد آزادی و رقابت اقتصادی بسترها را برای رشد و توسعه بنگاههای اقتصادی فراهم میآورند و از سوی دیگر با استفاده از ابزاری به نام «سیاست صنعتی» برای کمک و حمایت از بنگاههای اقتصادی و رونق بخشیدن به صنایع خاص وارد عمل میشوند؛ سیاستهایی که معطوف به مداخله هدفمند در اقتصاد و تولید صنعتی است و نه البته آنچنان که در موارد بسیاری شاهد بودهایم و به توزیع حجم نسبتا عظیمی از یارانهها (وامهای کمبهره، انرژی ارزان، حق انحصاری و…) و ایجاد «صنایع گلخانهای» انجامیده است. آنچه در یک سیاست صنعتی درست و کارآمد میتواند در خدمت توسعه اقتصادی و بزرگ شدن بنگاهها و کلیت اقتصاد قرار گیرد اولویتگذاری و اولویتبندی صنعتی براساس موازین مشخص و جاگیری آزادانه هر یک از این بنگاهها در تامین نیازهای داخلی و نیز اشتغالزایی و ارزآوری و… است. بخش بزرگی از صنایع کشورمان را صنایع کوچک و متوسط تشکیل میدهند (حدود ۹۴درصد بنگاههای اقتصادی کشور کوچک و متوسط هستند)؛ بنگاههایی که عمدتا در قالب شهرکهای صنعتی گردهم آمدهاند و دارای مزیتهای بسیاری هستند. از جمله استفاده بهینهتر از منابع با سرمایهگذاری کمتر، اشتغالزایی بیشتر، مدیریت سهلتر و کمهزینهتر، انعطافپذیری بیشتر در مقابل خطرات و مشکلات و حتی کاهشدهنده فاصله طبقاتی و کمککننده به توزیع درآمد و محرومیتزدایی و… مزیتهایی که در صورتی میتوانند بالفعل شوند که در چارچوب برنامه و نگرش مشخصی در پیوند با بنگاههای بزرگ و در ربط با جهان و نه محدود به بازار داخلی امکان فعالیت داشته باشند. طبعا همه بنگاههای صنعتی کوچک و متوسط وضعیت یکسانی ندارند و از نظر موقعیت تاثیرپذیری از تکانهها (بیثباتیهای داخلی و فشارها و تحریمهای خارجی) و روندهای جهانی متفاوت عمل میکنند. اینکه بتوان معیارهایی را طراحی کرد که عملکرد این بنگاهها را نسبت به یکدیگر سنجید و بنگاههای موفق را مورد تشویق قرار داد اقدام مثبتی است که میتواند به رشد و بلوغ این بنگاهها کمک کرده و از سوی دیگر و شاید مهمتر نگاه سیاستگذاران را به مزیتها و توانمندیهای بالای این صنایع جلب و معطوف کند.
اگر نیمی از به اصطلاح چهره روشن اقتصاد و صنعت کشورمان، چهره ۱۰۰بنگاه بزرگی بوده که صدهاهزار میلیارد تومان فروش سالانه آنهاست و همه جا بر صدر مینشینند و قدر میبینند (مراسم ۱۰۰بنگاه برتر سالانه)، نیمه تاریک این چهره، وضعیت حدود هزاران بنگاه کوچک و متوسطی است که فروش مجموع آنها بعید است به چند درصد آن ۱۰۰ بنگاه بزرگ برسد و غرق در مشکلات ریز و درشت و بحرانهای عمیق و ساختاری هستند و صدایشان به گوش کمتر کسی میرسد و باید صدایشان را بهجایی رساند چراکه این مجموعه پرشمار از بنگاههای کوچک و متوسط و شهرکهای صنعتی حامی قدرتمندی در ساختار قدرت و نهادهای حاکمیتی ندارند و اتاقهای بازرگانی و صنایع و معادن نیز کمتر توانستهاند نقش نمایندگی آنها را برعهده گیرند. پس باید دست بهکار شد و صدای این بیصدایان شد.

