شاغلین فقیر؛ ۸۹ درصد زیر خط فقر، شاغل به حساب می‌آیند!

کدخبر: 587536
این‌جا نسلی زندگی می‌کند که حقوق می‌گیرد اما زندگی نمی‌کند؛ کار دارد اما فردا ندارد. روایت ما از همین نسل شروع می‌شود؛ نسلی معلق میان شغل و فقر، این نسل جوان کار دارد، شغل دارد اما آینده نه؛ درآمد دارد اما رفاه نه.
شاغلین فقیر؛ ۸۹ درصد زیر خط فقر، شاغل به حساب می‌آیند!

جهان صنعت، جامعه‌شناس شهری و استاد دانشگاه تهران ضمن هشدار نسبت به اینکه این مسیری است که ونزوئلا رفت، تاکید می کند؛ «اگر دولت ابتکار عمل نداشته باشد، آنچه رخ می‌دهد «قحطی تقاضا» است. ممکن است کالا وجود داشته باشد اما مردم نتوانند بخرند. دقیقاً مثل ونزوئلا که ۳۰ درصد جمعیتش مجبور شدند برای کارگری به کشورهای دیگر بروند.»

«اقتصاد کوچک‌تر، سفره نحیف‌تر و جوانانی که با وجود کار، زیر خط فقرند، نشانه‌هایی از بحرانی است که اگر متوقف نشود، می‌تواند ایران را به سمت نوعی قحطی توان خرید سوق دهد؛ قحطی‌ تقاضایی که خاموش است اما حقیقی.»

مشروح گفتگو با حسین ایمانی جاجرمی، جامعه‌شناس شهری را در ادامه بخوانید؛

آقای ایمانی جاجرمی! وضعیت جوانانی که امروز شاغل‌اند اما فقیر محسوب می‌شوند به نقطه‌ای رسیده که می‌توان از واژه «شاغلِ فقیر» استفاده کرد. بسیاری از جوانان دهه ۷۰ و حتی اوایل دهه ۸۰، درآمدهای ۱۰ تا ۱۵ و نهایتاً زیر ۲۰ میلیون تومان دارند؛ درآمدی که عملاً امکان هیچ نوع زیست مستقل شهری را نمی‌دهد. به نظر شما آیا این وضعیت در حال شکل‌دادن به یک طبقه جدید از «کارگران کم‌درآمد شهری» است یا خیر؟ و مسئول این شرایط کیست؟ ساختار اقتصادی، نظام آموزشی یا دولت‌ها؟

وضعیت رفاهی افراد یا قدرت خریدشان بستگی مستقیم به رشد اقتصادی کشور دارد. شما وقتی نرخ رشد سه درصد یا پنج درصد داشته باشید، قدرت خرید جامعه یا حداقل قدرت خرید طبقه متوسط، بالا می‌رود. اما الان کشور متأسفانه نه‌تنها رشد اقتصادی ندارد بلکه این رشد منفی است.

بنابراین خیلی جای تعجب ندارد که وضعیت چنین شده است. قدرت خرید افراد کم شده، پول ملی ارزش خود را از دست داده. برای همین شما می‌بینید که تقاضای مؤثر در بازار حتی برای غذا هم دیگر وجود ندارد.
ساندویچ هم غذای لوکس شده

من گزارشی دیدم که ساندویچ هم تبدیل به غذای لوکس شده؛ یعنی غذایی که کارمندان و کارگران می‌توانستند استفاده کنند، اکنون به‌خاطر قیمت گوشت و افزایش قیمت اجاره واحد تجاری سر به آسمان زده است. مسئولیت این شرایط با دولت است. بانک مرکزی، سازمان برنامه، وزارت خارجه، صندوق توسعه ملی و وزارت اقتصاد دست دولت است. با این همه ظرفیت های اداری و امکانات انسانی باید بتوانید مدیریت کنید.

گروهی از همین افرادی که در ابتدای گزارش به آنها اشاره کردیم اعدادی حدود ۱۵ تا ۲۰ میلیون تومان به طور متوسط برای اجاره مسکن می‌پردازند. آیا فقط سیاست‌های رفاهی ناکارآمد باعث این گسست شدید شده است؟

بله. ببینید، در حوزه تأمین اجتماعی ما نگاهی داریم که در جوامع اجازه نمی‌دهد افراد از یک حدی به پایین‌تر سقوط کنند. دولت‌ها در حوزه‌هایی مثل مسکن سیاست‌هایی اجرا می‌کنند که یا اجاره را کنترل کنند یا موجودی مسکن اجتماعی را افزایش دهند.

چون تأثیر بحران‌های اقتصادی بر همه یکسان نیست و جوانانی که تازه وارد بازار کار شده‌اند بیشترین صدمه را می‌خورند.دولت‌ها در کشورهای مختلف این حمایت‌ها را جدی می‌گیرند.
دولت همه امکانات را دارد اما کاری که باید را نمی‌کند

مثلاً در انگلستانِ زمان جنگ جهانی دوم، با وجود بحران شدید، اجازه ندادند مردم له شوند یا بچه‌ها دچار سوءتغذیه شوند. اما اینجا، وزارت رفاه و تأمین اجتماعی، که ابزارهای مختلفی در اختیار دارد تقریبا عملکرد موثری ندارد و از شتاب تحولات عقب است. من واقعاً تعجب می‌کنم چطور با این همه امکانات، دولت نمی‌تواند از شهروندان آسیب پذیر حمایت کند.
پست‌های مدیریتی به کارت سیاسی تبدیل شده

طبق گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس، ۸۹ درصد افرادی که زیر خط فقر هستند، «شاغل» به‌حساب می‌آیند؛ یعنی ما فقیر بیکار نداریم، «فقیر شاغل» داریم. با این وضعیت، مشکل را دقیقاً در کجا می‌بینید؟

مشکل اول این است که یا دولت آدم‌های کارشناس و متخصص در بدنه اداری‌اش ندارد یا آن ها را به کار نمی گیرد. به نظر می رسد بوروکرات شایسته کم داریم. پست‌های مدیریتی به کارت سیاسی تبدیل شده و میان افراد خاص از جناح‌های سیاسی می‌چرخد. این بخشی از مسئله است که به اقتصاد سیاسی بازمی گردد.

دولت بزرگ‌ترین کارفرمای کشور است اما …

همچنین نیروی جوانی که بتواند کشور را مدیریت کند تربیت نشده. بنابراین ایده‌های جدید مطرح نمی‌شود. ابزارها زمانی مؤثر می‌شوند که در چارچوب سیاست‌های به‌روز و کارآمد اجرا شوند و افراد شایسته آن را پیاده کنند. اما ما افراد تکراری، ایده‌های تکراری و برنامه‌های شکست‌خورده داریم.

دولت بزرگ‌ترین کارفرمای کشور است. اگر بخش خصوصی قوی داشتیم، بخشی از مسئولیت را می‌توانستیم متوجه آن کنیم. اما الان همه چیز بر دوش دولت و نهادهای شبه‌دولتی است.
در شاخص های توسعه انسانی سقوط خواهیم کرد اگر…

اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، چه پیامدهایی برای کیفیت زندگی و توسعه انسانی کشور خواهد داشت؟

ما اکنون فقیر شدن بخش‌های وسیعی از جامعه و افزایش افراد واقع در دهک‌های پایین را می‌بینیم. باید فوراً برای غذا، مسکن، آموزش و بهداشت هزینه شود. کیفیت زندگی جامعه را سرپا نگه می‌دارد.اگر این روند ادامه پیدا کند، در شاخص‌های توسعه انسانی سقوط خواهیم کرد و این بسیار نگران‌کننده است.
ناامیدی نسل جوان مسئله مهمی است

در این شرایط، احتمال بروز نارضایتی‌های اجتماعی یا اعتراضات گسترده چقدر است؟

از منظر اجتماعی، جامعه سازکار‌های دفاعی برای بقا دارد. موضوع ناامیدی نسل جوان مسئله مهمی است. این نخستین‌بار نیست که چنین چیزی را می‌بینیم. در دهه ۶۰ هم این وضعیت را داشتیم؛ زمانی که به‌خاطر جنگ و محدودیت‌های تعامل جهانی، صنایع تعطیل شدند و اقتصاد غیررسمی رشد کرد. این وضعیت را دو اقتصاددان به نام آقایان فرهاد نعمانی و سهراب بهداد «درون‌تابی ساختاری» نامیدند. یعنی افراد برای بقا به دست‌فروشی و مشاغل کم‌ارزش روی می‌آوردند.

شهرداری ها نقش پررنگی دارند اما خودی نشان نمی‌دهند

وقتی قیمت‌ها افزایش می‌یابد و افراد در شرایط زیست برای بقا قرار می گیرند، خانوار برای تنظیم بودجه خود از سهم بهداشت، آموزش و تغذیه می‌زند. گزارش‌ها نشان می‌دهد مصرف لبنیات به یک‌سوم رسیده. خرید گوشت هم به‌شدت پایین آمده. این یعنی خانواده‌ها وارد فاز بقا شده‌اند. شاید تحمل این وضع در دهه های پیشین آسانتر بود. در گذشته شبکه‌های حمایتی خانوادگی و محله ای نقش پشتیبان داشتند، اما امروز چقدر فعال‌اند؟

در دهه ۶۰ شبکه های خانواده‌ها گسترده بودند و حمایت می‌کردند. اما امروز تعداد خانواده‌های تک‌نفره زیاد شده و فرد رها شده است. در این وضعیت نقش شهرداری‌ها بسیار مهم می‌شود. نقشی که کمتر به آن توجه می‌شود اما می‌تواند حضور پرقدرتی داشته باشد.

شهرداری‌ها شناخت محلی دارند و بهتر از دولت می‌دانند در محلات چه می‌گذرد. می‌توانند فروشگاه‌های تعاونی محلی راه‌اندازی کنند، انجمن‌های امدادی تشکیل دهند، و هزینه زندگی مردم را کاهش دهند.
با آمدن ترامپ کشور در وضعیت شبه جنگی بوده است

اگر این راه‌ها دنبال نشود، چه خطری متوجه جامعه است؟

اگر دولت ابتکار عمل نداشته باشد، آنچه رخ می‌دهد «قحطی تقاضا» است. ممکن است کالا وجود داشته باشد اما مردم نتوانند بخرند. دقیقاً مثل ونزوئلا که ۳۰ درصد جمعیتش مجبور شدند برای کارگری به کشورهای دیگر بروند. وقتی فشار زیاد می‌شود، جرم و سرقت‌های خرد افزایش می‌یابد؛ همان‌طور که اکنون در سطح شهر می‌بینیم. مردم تحت فشارند و این فشار در پوشش، چهره و رفتارشان پیداست.

راه‌حل وجود دارد. باید پذیرفت از زمان روی کار آمدن ترامپ فشارها بر کشور بیشتر شده است، ما در یک وضعیت شبه‌جنگی بوده‌ایم. پاسخ به این وضعیت بسته‌های سیاستی می‌خواهد. این‌ها نیاز به شایستگی اداری و اراده عملیاتی دارد. حکومت باید برای مردم هزینه کند؛ چون بزرگ‌ترین دارایی هر حکومت، مردمش هستند.

منبع: اقتصادنیوز

وب گردی