رئالیسم چگونه در هنر اروپایی شکل گرفت؟

سیلی محکم نقاشی‌ها بر چهره تماشاگر!

گروه فرهنگ و هنر
کدخبر: 537464
رئالیسم، جنبش هنری قرن نوزدهم، به نمایش واقعیت‌های زندگی و زشتی‌ها پرداخت و با آثار هنرمندانی چون گوستاو کوربه و ژان-فرانسوا میله، نگاهی جدید به فقر و مشکلات اجتماعی ارائه داد.
سیلی محکم نقاشی‌ها بر چهره تماشاگر!

جهان صنعت– «واقع‌گرایی» یا «رئالیسم» یک جنبش هنری در میانه‌های قرن نوزدهم بود. این جنبش فقط به نمایش زندگی واقعی محدود نبود و هنرمندان می‌خواستند فقر، زشتی و همه چیزهایی که بازدیدکننده معمولی نمایشگاه ترجیح می‌دهد فراموش کند را نشان دهند. جای تعجب نیست که واقع‌گرایی جنجالی و کوتاه‌مدت بود اما تاثیر طولانی و ماندگاری داشت. پس از آن، هنر هرگز نمی‌توانست واقعیت‌های سخت زندگی را نادیده بگیرد. در ادامه به برخی آثار هنری که نمونه بارزی از رئالیسم اروپایی محسوب می‌شوند، می‌پردازیم:

گوستاو کوربه، شکستن سنگ‌ها

اگر یک هنرمند و یک نقاشی باشد که واقع‌گرایی را خلاصه کند، آن «گوستاو کوربه» است. «گوستاو کوربه»(۱۸۷۷–۱۸۱۹) فردی رادیکال سیاسی و جلب توجه‌کننده بود. او تا آن زمان موضوعات سنتی را که براساس تجربه زندگی در فرانسه روستایی بود نقاشی می‌کرد اما بخشی از الهامش از انقلاب ۱۸۴۸ بود که سلطنت را سرنگون و جمهوری دوم فرانسه را برای مدتی کوتاه ایجاد کرد و به‌دنبال آن «کوربه»‌ سبک خود را تغییر داد. نقاشی «شکستن سنگ‌ها» بسیار بزرگ بود، به‌طوری‌که بیش از ۵/‏۲متر عرض داشت. فقر دو شخصیت با لباس‌های پاره و کثیف‌شان به‌وضوح زیر نور خورشید نمایان است. آنها درست در پیش‌زمینه نقاشی قرار دارند و تقریبا انگار از بوم به‌سمت ما بیرون آمده‌اند. برای بازدیدکنندگان نمایشگاه «سالن» سال۱۸۵۰، نقاشی «شکستن سنگ‌ها» و نقاشی «دفن در اورنان» که توسط «کوربه» نمایش داده شده بود تمام کنوانسیون‌های هنری را شکستند. فقر معمولا دور، زیبا یا طنزآمیز نشان داده می‌شد اما در نقاشی «کوربه» این مرد و پسر، لباس‌های امروزی به تن داشتند و در وضعیتی نامناسب قرار گرفته بودند.

ژان- فرانسوا میله، بذرپاش

تابلو «بذرپاش» اثر «ژان-فرانسوا میله»(۱۸۷۵–۱۸۱۴) نیز در نمایشگاه «سالن» سال ۱۸۵۰ نمایش داده شد. سبک «میله» ظاهرا سنتی‌تر است؛ قلم‌موهای نرم و رنگ‌های غنی‌اش کیفیتی رمانتیک دارند که یادآور آثار «اوژن دلاکروا» است. همچنین بذرپاش از قرون وسطی موضوع هنری بوده اما چیزی تهدیدآمیز در چهره ناشناس این مرد که با اعتماد به نفس در سراشیبی قدم می‌گذارد وجود دارد، به‌ویژه در زمینه ناآرامی‌های سیاسی اخیر. او انگار در حال کاشت بذر انقلاب است. میله از خانواده‌ای دهقان بود و تمام عمرش را به نقاشی مردم روستایی حوالی باربیزون که زندگی می‌کرد گذراند. درحالی‌که کوربه همچنان به‌دنبال جنجال بود، تصاویرش از زنان خاص، به‌ویژه نقاشی معروف «دروگران»، به‌شدت غیر ایده‌آلیزه باقی ماند.

فورد مادوکس براون، کار

هنر در بریتانیا در دهه۱۸۵۰ میلادی بسیار متفاوت بود و در نگاه اول، شباهت زیادی بین واقع‌گرایی فرانسوی و آثار پیشا-رافائیلی‌ها مانند «فورد مادوکس براون»(۱۸۹۳–۱۸۲۱) دیده نمی‌شود. با این حال یکی از ایده‌های بنیادی آنها این بود که همه‌چیز باید از زندگی نقاشی شود، همانطورکه جان راسکین گفت: «چیزی رد نشود، چیزی انتخاب نشود». بسیاری از آثار آنها به مسائل اجتماعی جنجالی مانند مهاجرت پرداختند. «براون»‌ در این نقاشی، فقر شهری و کار را در یکی از حومه‌های لندن به تصویر کشیده است. ثروتمندان به پس‌زمینه و حاشیه رانده شده‌اند. دزدها، گدایان، خیرخواهان و مهاجران حضور دارند. مانند کوربه، براون نیز جوان و پیر و ارتباط معاصر را نشان می‌دهد.

جورج فردریک واتس، غرق‌شده

در سال۱۸۴۸ انقلابی در بریتانیا رخ نداد اما بسیاری از مردم نگران مشکلات اجتماعی و سیاسی بودند. صنعتی‌شدن و شهرنشینی سریع باعث ازدحام جمعیت، شرایط بدِ کاری و آلودگی شده بود. گروه‌هایی مانند چارتیست‌ها برای اصلاحات انتخاباتی مبارزه می‌کردند و بسیاری از هنرمندان و نویسندگان، از جمله دیکنز، نگران «وضعیت انگلستان» بودند. جورج فردریک واتس
(۱۹۰۴–۱۸۱۷) که بیشتر به‌عنوان پرتره‌نگار و نقاش تاریخی شناخته می‌شود، مجموعه‌ای از آثار واقع‌گرایانه خلق کرد، از جمله «قحطی ایرلند» و «غرق‌شده». منظره ساده‌ای از شهر که به وضوح پل واترلو در لندن است، زمینه‌ای را برای جسد نورپردازی‌شده به‌شدت فراهم می‌کند. زنی که احتمالا باردار و رها شده بوده، خودکشی کرده و بدنش مانند یک تکه زباله روی ساحل رودخانه افتاده است. در دستش هنوز گردنبند معشوقش را نگه داشته است. لباس ساده‌اش نشان‌دهنده وضعیت اجتماعی‌اش است؛ فقیر اما محترم. یک ستاره تنها نشان می‌دهد که خدا او را رها نکرده، حتی اگر جامعه این‌طور کرده باشد. خودکشی زنان موضوعی بسیار مطرح بود. واتس این موضوع را با زبان واقع‌گرایی یعنی نورپردازی قوی، نبود جزئیات و رنگ‌های کدر ارائه کرده است.

هوبرت فون هارکامر، اعتصاب

«هوبرت فون هارکامر» (۱۹۱۴–۱۸۴۹) نیز همچون «واتس» پرتره‌نگار بود و او را نمی‌توان به‌عنوان یک شورشی در نظر گرفت، با این حال او در طول حرفه‌اش موضوعات اجتماعی همچون تابلوهای «روزگار سخت» و «اعتصاب» را نقاشی کرد. این تصویر از یک خانواده کارگری، مبهم است اما نشان دادن فقر شهری به این شکل بی‌پیرایه، غیرمعمول بود. نقاشی «اعتصاب» در سال۱۸۹۱ میلادی،‌ پس از یک زمستان سخت، موجی از اعتصابات و اعتراض بسیار تازه‌ای با بیش از ۳۰۰,۰۰۰ نفر علیه شرایط بد کاری، در آکادمی سلطنتی نمایش داده شد.

ایلیا رپین، کرجی‌کشان ولگا

«ایلیا رپین» (۱۹۳۰–۱۸۴۴) بخشی از گروهی از هنرمندان به‌نام (Peredvizhniki) بود که می‌خواستند مردم را صادقانه در هنرشان نشان دهند. کرجی‌کشی شغلی بسیار رایج در روسیه بود؛ جایی که نابرابری اجتماعی گسترده و نیروی کار ارزان بود. بردگی به‌تازگی در سال۱۸۶۱ غیرقانونی شده بود. ۱۱نفری که در این نقاشی به تصویر کشیده شده‌اند، نماینده سنین و طبقات مختلف هستند. اگرچه «رپین» در این نقاشی زن‌ها را نشان نمی‌دهد، آنها نیز برای کشیدن کرجی‌ها به کار گرفته می‌شدند. تلاش و خستگی افراد در این نقاشی کاملا قابل لمس است، به‌‌ویژه که گویی نفر پایانی در آستانه سقوط است. مرد چهارم مستقیم به ما نگاه می‌کند، انگار می‌پرسد چگونه اجازه می‌دهیم این اتفاق بیفتد. قایقی که آنها می‌کشند پرچم روسیه را وارونه به اهتزاز درآورده است تا نشان دهد که این وضعیت درست نیست. در دوردست، یک کشتی بخار که به تصویر کشیده شده، نماد آینده است. گویا «رپین» می‌گوید که این آینده به‌سرعت نمی‌آید. بعدها در حرفه‌اش انقلاب۱۹۰۵ را جشن گرفت اما «کرجی‌کشان» نقاشی‌ای از بدبختی و ناامیدی است.

آدولف منزل، کارخانه نَوَرد آهن(سیکلوپ‌های مدرن)

با وجود تاثیر آشکار انقلاب صنعتی در سراسر اروپا، موضوعات کارخانه‌ای در هنر قرن نوزدهم رایج نبودند. حتی اکثر هنرمندان واقع‌گرا روی موضوعات روستایی تمرکز داشتند. «آدولف منزل» (۱۹۰۵–۱۸۱۵) که نقاشی‌هایی با موضوع اشرافیت و تاریخی خلق می‌کرد، در این نقاشی تلاش می‌کند تا واقعیت صنعت مدرن را به تصویر بکشد. او بر پایه ساعت‌ها مطالعه دقیق و طراحی در یک کارخانه واقعی نورد آهن، نقاشی «کارخانه نَوَرد آهن» را خلق کرد. روی بوم عظیمی به عرض ۵/‏۲ متر ، بیش از ۴۰‌نفر را به تصویر کشیده که در میان شبکه‌ای از تیرآهن‌ها، طناب‌ها و زنجیرها درهم پیچیده‌اند و فضایی پرتنش و دیوانه‌وار ایجاد کرده‌اند. با وجود عبارت «سیکلوپ‌های مدرن» در ادامه عنوان، «منزل» عمدا این کارگران مدرن را با شخصیت‌های اساطیری یونان مقایسه کرده است. صحنه به تصویر کشیده‌شده حالتی جهنمی دارد زیرا نور از کوره با درخششی سرخ‌فام پخش می‌شود. با این حال، مانند رپین، اجازه داده یکی از شخصیت‌هایش، تنها زن که در سمت راست تصویر است، مستقیما به ما نگاه کند، انگار با اتهام می‌پرسد: «آیا مردم اینگونه باید کار کنند؟»

ژول باستین- لپاژ، درو کردن یونجه

«ژول باستین- لپاژ» (۱۸۸۴–۱۸۴۸) در دهه۱۸۸۰ نسل جدیدی از واقع‌گرایان را با نمایش‌های روشن، خنک و ظاهرا عینی زندگی روستایی الهام بخشید. در حالی‌که «کوربه» و «میله» در استودیو کار می‌کردند، لپاژ بیرون از استودیو نقاشی می‌کرد که به اصالت اثر می‌افزود. برخلاف امپرسیونیست‌ها، او کمتر علاقه‌مند به ثبت حرکت و نور بود و بیشتر می‌خواست مردم را نشان دهد. نقاشی «درو کردن یونجه» همان تمرکز بر شکل پیش‌زمینه و چشم‌انداز بی‌ویژگی را دارد که در واقع‌گرایی نیمه قرن مشاهده می‌کنیم. زن مثل کسی که کاملا خسته است، خمیده شده، درحالی‌که مرد پشت سرش عملا به خواب رفته است. مانند «سنگ‌شکنان» اثر «کوربه»، آنها غذای خود را به همراه دارند چون مجبورند تمام روز را در مزارع کار کنند.

پِدِر کرویر، ماهیگیرانی که تور را در ساحل شمالی می‌کشند

باستین- لپاژ در اواخر قرن نوزدهم هنرمندی بسیار تاثیرگذار بود. در سراسر اروپا، هنرمندانی که اغلب در فرانسه آموزش دیده بودند، به‌دنبال جوامع روستایی می‌گشتند که نور در آنجا واضح بود و می‌توانستند مردم کارگر را در فضای باز نقاشی کنند. در سواحل انگلیس در مکان‌هایی مثل نیولین و در اسکاندیناوی «کلونی»هایی شکل گرفت. در اسکاگن دانمارک، هنرمندانی مانند پدر کرویر (Peder Krøyer) (۱۹۰۹–۱۸۵۱ (جمع می‌شدند تا جامعه ماهیگیری را نقاشی کنند. عنوان بسیار دقیق کرویر نشان می‌دهد که او می‌خواهد نقاشی‌اش ثبت واقعی از ماهیگیرانی باشد که تورها را می‌کشند. پالت خنک «لپاژ» تیره‌تر و غنی‌تر شده تا نور کمرنگ عصر را القا کند اما هم‌زمان لطافت نیز به تصویر می‌بخشد.

جیمز گاتری، دختر یک کشاورز

گروهی از هنرمندان معروف به «پسران گلاسگو» سبک «باستین- لپاژ» را به اسکاتلند آوردند. بسیاری از آنها در فرانسه آموزش دیده بودند و پس از بازگشت به خانه، در «کلونی»های روستایی مانند «Cockburnspath» سکونت کردند؛ جایی که «جیمز گاتری» (۱۹۳۰–۱۸۵۹) نقاشی «دختر یک کشاورز» را کشید. «گاتری» با تقسیم سطح تصویر به ضربات قلم‌موی بزرگ و مربعی، خشونت مناظر و زندگی این کودک را در نحوه اجرای رنگ نشان می‌دهد. دختر در مزرعه‌ای کم‌بار که محصولات آن باید خانواده را تا زمستان سیر کند، در حال بریدن یک کلم است که غذای اصلی برای فقرا بود.

وب گردی