24 - 04 - 2017
سیاست در آینه خاطرات
محمد تاج الدین -نمایشگاه کتاب در آوار اخبار انتخابات ریاستجمهوری مدفون شده است. در حالی که چند روز تا شروع مهمترین رویداد ادبیات ایران مانده، خبرهای این نمایشگاه آنطور که باید و شاید مورد توجه مسوولان و خبرگزاریها نیست. بسیاری از ناشران و نویسندگان در سالهای گذشته با نوع برگزاری این نمایشگاه و امکانات آن مخالف بودند. جابهجایی محل برگزاری از مصلی به شهر آفتاب نیز نتوانست دردی از دستاندرکاران نشر دوا کند.
در این فضا یعنی همزمانی انتخابات ریاستجمهوری و نمایشگاه کتاب، فرصتی است تا به کتابهای سیاسی تاریخ ایران بپردازیم؛ کتابهایی که توسط سیاستمداران نوشته شده است.
خاطرهنویسی سیاسی بعد از جنگ جهانی دوم رونق بیشتری پیدا کرد. در ایران نیز همزمان روزنگاریها باب شد و توانست جایی بین سیاسیون پیدا کند. هرچند اگر به عقبتر بازگردیم، در مییابیم خاطرهنویسی در دوران قاجار نیز رواج داشته است. ناصرالدین شاه که ۵۰ سال در ایران سلطنت کرد، خاطرات مفصلی به رشته تحریر درآورده که اعظم آن مربوط به سفرهای خارجی است. در این گزارش نگاهی داریم به مهمترین خاطرهنگاریهای سیاسیون ایران؛ کلماتی که هم میتواند شرح ماوقع رویدادهای سیاسی معاصر را بازگو کند و هم منبعی باشد برای تحلیل و تفسیر اتفاقات رخ داده در سیاست ایران.
خاطرات آیتالله هاشمی، اثری ماندگار
از بین سیاستمداران معاصر ایرانی، خاطرهنویسی آیتالله هاشمی مشهورتر از باقی است. او حتی یک روز را هم از دست نداده است. خاطرات هاشمی در چند جلد به چاپ رسیده و در اختیار علاقه مندان است. او انگیزهاش را از نگارش این خاطرات علاقه به نویسندگی عنوان داشته است. اولین جلد از خاطرات آیتالله هاشمی اواسط دهه هفتاد به چاپ رسید و شش بار تجدید چاپ شد. تعدادی از خاطرات روزانه او نیز بنا بر مسایل امنیتی امکان چاپ ندارد.
بعد از فوت آیتالله، محسنهاشمی پسر بزرگ او از جمعآوری خاطرات چاپ نشده پدرش سخن گفت. در زیر بخشی از خاطرات هاشمی در دوران شاهنشاهی را میخوانیم:
«به اتفاق آقای خامنهای- صبحانه رفتیم منزل آقای قدوسی. این آقا هم آنجا بود. نشستیم تا ظهر با او بحث کردیم تا قانعش کنیم برای ادامه مبارزه. آخرش هم گفت من این مبارزه را حرام میدانم! به جامعه مدرسین هم گفتهام، مبارزه با شاه حرام است! آقای خامنهای از او پرسیدند: دلیلت چیه؟ آن آقا در جواب گفته بود: مبارزهای که مجاهدین و چپیها در آن باشند، حرام است! آقای خامنهای هم به تلخی به او گفت: اگر اهل مبارزه نیستی، خب مبارزه نکن ولی لااقل مبارزه را با این حرفها خراب نکن! آقای هاشمی در ادامه میگوید: رهبری از سال ۴۶ تا سال ۵۷ با آن آقا یک کلمه هم حرف نزد.»
حسن روحانی و خاطرات هستهای
حسن روحانی نیز مانند آیتالله هاشمی دستی بر خاطرهنویسی دارد. از او دو کتاب در این باره به چاپ رسیده است. کتاب اول مربوط است به خاطرات سالهای انقلاب و کتاب دوم مربوط است به مذاکرات هستهای در اواخر دولت سید محمد خاتمی.
حسن روحانی که آن زمان دبیر شورای عالی امنیت ملی بود وظیفه گفتوگو با اروپاییها بر سر پرونده هستهای ایران را بر عهده داشت. او در این کتاب، خاطرات خود از مسایل و حوادث به وجود آمده در ۶۷۸ روز مسوولیت خود و همکارانش (۱۴/۷/۱۳۸۲ تا ۲۴/۵/۱۳۸۴) حول موضوع انرژی هستهای ایران و چالشهای به وجود آمده توسط کشورهای غربی به خصوص آمریکا و سه کشور اروپایی فرانسه، آلمان و بریتانیا را بیان میکند. در این کتاب به تاریخچه فناوری هستهای در کشور و فرایند دستیابی کشور به چرخه سوخت هستهای نیز پرداخته شده است.
این اثر اولین کتابی است که توسط یکی از مسوولان ارشد ایران نگارش شده که زمانی ریاست تیم مذاکرهکننده هستهای را برعهده داشته است. درباره موضوع هستهای ایران، کتب دیگری همچون کتاب خاطرات محمد البرادعی (دبیر کل وقت آژانس بینالمللی انرژی اتمی)، کتاب خاطرات یوشکا فیشر (وزیر خارجه وقت آلمان)، کتاب خاطرات جک استراو (وزیر خارجه وقت بریتانیا) و کتاب خاطرات حسین موسویان (از اعضای اسبق تیم مذاکرهکننده هستهای) نیز منتشر شده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«در تاریخ ۱۸/۵/۱۳۸۴ قرار بود در آژانس، جلسه اضطراری شورای حکام تشکیل شود؛ آقای احمدینژاد دو روز قبل از آن (۱۶/۵/۱۳۸۴) به من زنگ زدند و خواستند ملاقاتی با هم داشته باشیم و لذا به ریاستجمهوری رفتم.
در آن ملاقات بحث ما عمدتا پیرامون مساله هستهای و اجلاس آتی شورای حکام بود. ایشان گفتند چرا آژانس میخواهد جلسه فوقالعاده تشکیل دهد؟ گفتم میخواهند مساله راهاندازی اصفهان را بررسی کنند. گفتند آژانس حق ندارد چنین کاری بکند، چون ما کار خلافی نکردهایم، خوب است با البرادعی تلفنی صحبت کنید. گفتم اینطور نیست که مدیرکل همهکاره باشد، اعضای شورای حکام آژانس، سفرای ۳۵ کشور هستند که بر اساس گزارش مدیرکل تصمیم میگیرند. بعد بحث شد که آژانس تحت نفوذ غرب است. پرسیدند چرا آژانس تحت نفوذ آنهاست؟ گفتم برای اینکه هم بیشتر بودجه آژانس را آنها میدهند و هم بر اکثر کشورهای عضو نفوذ دارند.
[آقای احمدینژاد] گفت: هزینههای آژانس در سال چقدر است؟ گفتم نمیدانم. مثلاً چند صدمیلیون دلار. گفتند شما همین حالا به البرادعی زنگ بزنید و بگویید ما کل مخارج آژانس را پرداخت میکنیم. گفتم اولا آژانس نمیتواند بپذیرد، چون برای مخارج آژانس و بودجه آن، مقرراتی وجود دارد و ثانیا ما همچنین اختیاری نداریم چون اگر بخواهیم بهجایی کمک بلاعوض کنیم، مجلس باید تصویب کند. [آقای احمدینژاد] گفتند: من به شما میگویم، شما چهکار دارید! گفتم روش کاری من اینطور نیست و من چنین کاری نمیکنم. اگر اصرار دارید، خودتان با البرادعی صحبت کنید. در ادامه گفتم شما مرا خواستید تا به من چنین توصیهای بکنید یا مسایل مربوط به هستهای را از من بپرسید؟! گفتند من نظرم را به شما میگویم. گفتم فکر کردم مرا خواستهاید تا به شما مشورت بدهم. اگر میخواهید چنین دستوراتی را بدون مشورت و تصویب در جلسه سران بدهید، خوب است زودتر دبیر جدیدی را منصوب کنید و این دستورات را به او بدهید و با او خداحافظی کردم. پس از پایان این ملاقات، تلفنی با آقای علی لاریجانی صحبت کردم و گفتم ظاهرا باید زودتر خودتان را آماده کنید و دبیرخانه را تحویل بگیرید.»
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی
حسین فردوست از نزدیکان محمدرضا پهلوی بود. ارتشبدی که از کودکی در کنار شاه بزرگ شد. او از معدود افراد نزدیک به خاندان پهلوی است که بعد از انقلاب در ایران ماند و سر آخر در سال ۱۳۶۲ دستگیر شد. او به مدت چهار سال در بازداشت بود و مشغول نگارش خاطراتش. کتاب فردوست منبع مناسبی برای شناخت مناسبات قدرت در زمان پهلوی دوم است.
در بخشی از کتاب فردوست میخوانیم:
«من از ورود هایزر اطلاع نداشتم و محمدرضا نیز اطلاعی نداشت. تنها بعدها بود که از طریق گارد شنیدم بدرهای به محمدرضا اطلاع داده که هایزر ۲۰ روز است که در تهران است. محمدرضا تلفنی از سولیوان سفیر آمریکا گله میکند و فردای آن روز، سولیوان و هایزر به اتفاق هم به دیدار محمدرضا میروند. ماجرای این ملاقات را بدرهای به اطلاعم رساند. او گفت که در این ملاقات، هایزر بدون معذرتخواهی از تاخیر خبر ورود خود، کار را خرابتر میکند و از محمدرضا میپرسد: اینکه شنیدهام به استراحت میروید، آیا صحیح است و تاریخ خروج محمدرضا را میپرسد. محمدرضا پاسخ میدهد: این یک امر شخصی است و هر موقع لازم دانستم از این مرخصی استفاده میکنم. […] اما پس از گذشت یک ماه از حضور هایزر در ایران، خبرگزاریهای رویتر و آسوشیتدپرس اعلام میکنند که معاون فرمانده سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، ایران را ترک کرد. آنها گفتند هدف از سفر ژنرال هایزر به ایران و اقامت طولانیاش در این کشور، ترغیب نظامیان ایران به حمایت از دولت شاپور بختیار بوده است.»
فروغی، مرد سیاست و فرهنگ
محمدعلی فروغی از تاثیرگذارترین چهرههای سیاسی تاریخ معاصر ایران است. رد فروغی را میتوان در رخدادهای سیاسی و اجتماعی متعددی جست و جو کرد. این تاثیرگذاری از دوران قاجار شروع شد و تا زمان پهلوی دوم ادامه داشت.
فروغی علاوه بر سیاست به فرهنگ نیز علاقهای وافر داشت. عدهای او را بیشتر از سیاستمدار به عنوان ادیب میشناسند. یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی از کنفرانس صلح پاریس کتابی جذاب است که در چند سال گذشته خوانندگان بسیاری به سراغش رفتهاند.
یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی از سفر کنفرانس صلح پاریس، حاصل گردآوری شش دفترچه از یادداشتهای روزانه فروغی یا همان ذکاءالملک است که در فاصله زمانی ۲۵ آذر ۱۲۹۷ تا ۱۹ مرداد ۱۲۹۹ نوشته شده و پس از مطالعه توسط بنیاد ایرج افشار با کوشش محمد افشینوفایی و پژمان فیروزبخش آماده انتشار شده است.
فروغی که به عنوان یکی از اعضای هیات اعزامی ایران برای شرکت در این کنفرانس عازم پاریس شده بود، توانسته با استفاده از نگاه تیزبین خود به خوبی شرایط نمایندگان اعزامی ایران در این کنفرانس و وضعیت مدیریت داخلی کشور بعد از پایان جنگجهانی اول و حضور اشغالگران روس و انگلیسی در خاک ایران را نمایش دهد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«صبح مشغول کار بودیم. مشاورالممالک [رییس اصلی هیات اعزامی ایران به پاریس] حکایت ملاقات خود را با مسیو گو نقل کرد. گفته بود دولتهای بیطرف را در کنفرانس راه نمیدهند اما در مجمع ملل خواهید بود و در کارهای ایران هم یقین داشته باشید که بدون استماع حرفهای شما تصمیمی نخواهند کرد. کاغذی از علاءالسطنه رسیده بود که من در لندن با انگلیسیها حرف زدهام و وعده دادهاند که در قبول عضویت ایران مساعدت بکنند. ممتازالسطنه از این جهت کاری نکرده و همین که جواب دادهاند که دول بیطرف قبول نمیشوند، قانع شده است. علاءالسطنه در باب رفتن مشاور به لندن هم نوشته بود که اگر میل دارید باید قبلا اینجا زمینه را مهیا کنم. اگرچه رجال مهم در پاریساند اما این دیدن هم مفید است. قرار شد بعد از آمدن علاءالسطنه به پاریس حضورا قراری داده شود.
بعد از ظهر به لوور رفته عصا و اسفنج و پیرهن خریدم و قدری گردش کرده مراجعت نمودم. بعد از شام به تئاتر سارا برنار [یکی از بازیگران تئاتر فرانسه در آن دوران] رفتیم. چندان خوب بازی نمیکردند.»
قوامالسلطنه و خاطرات روسها
نام قوامالسلطنه با جنگهای ایران و روس گره خورده است؛ سیاستمداری که بسیاری نقش او را در آن زمان به نفع ایران میدانند و بسیاری دیگر نظر دیگری دارند. کتاب خاطرات قوامالسلطنه که توسط انتشارات معین به چاپ رسیده شرح ماوقع ملاقات نمایندگان ایران و روسیه است. در بخشی از این کتاب میخوانیم: «عصر روز دوم اسفند ۱۳۲۴ بنا به دعوتی که از جانب استالین به عمل آمده بود به تنهایی به ملاقات ژنرالیسم استالین به کاخ کرملین رفتم ولی این ملاقات اثر بسیار نامطلوبی در من بر جای گذاشت و شاید اعتمادم را در صداقت و صمیمیت روسها نسبت به ایران متزلزل یافتم. من با نیتی پاک و ضمیری روشن برای حل و فصل قضیه ایران به مسکو رفته بودم و انتظار داشتم در ملاقاتهایی که با سران شوروی دست میدهد، آنها با نخستوزیری چون من که در روابط بینالمللی استقلال دارد و از سیاست خاصی متابعت نمیکند، با روشی دوستانه و مساعد وارد بحث و مذاکره شوند. لیکن استالین در نخستین ملاقات آمرانه و تحکمآمیز سخن گفت و این کاملا مخالف انتظار و توقع من بود، خاصه اینکه هرگز حاضر نمیشدم با رییس دولت کشوری دیگر، هرچقدر هم که بزرگ و مقتدر باشد، جز با رعایت احترام متقابل مجالست و گفتوگو کنم. در همان جلسه اول استالین علاوه بر آنکه با صراحت تمام اعطای امتیاز نفت شمال را به مدت ۵۰ سال خواستار شد، در جواب سوال من درباره تاریخ تخلیه ایران از قوای سرخ پاسخ صریحی نداد و آن را منوط به فرا رسیدن زمان مناسب کرد. دریافتم که اعتمادم نسبت به سیاست روسها و حسن نیت ایشان تا حدی اشتباهآمیز بوده است و در همان لحظه از آمدن به مسکو برای مذاکره با روسها، در دل احساس ندامت و پشیمانی کردم.»
سیدضیا مرد اول کودتا
کودتای ۱۲۹۹ دو بال داشت. رضا پهلوی و سیدضیا طباطبایی. بسیاری طباطبایی را به عنوان اولین سیاستمدار تماما پوپولیست ایرانی میشناسند. کسی که نقشی تعیینکننده در کودتای رضاشاه داشت و همانقدر که سریع پا به عرصه سیاست گذاشته بود همانقدر هم سریع محو شد. کتاب منتسب به سیدضیا از خلال گفتوگوهای دکتر صدرالدین الهی با او به نگارش در آمده است. در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«آقا به نظرتان نمیآید که در اقدامات اولیه حکومت، شبیه فاشیستها عمل کردهاید، نه شبیه سوسیالیستها؟
فاشیسم زاییده تحقیر ملی ایتالیائیها بود. روزی که من کودتا کردم، ایران در تحقیرآمیزترین لحظات تاریخی خود به سر میبرد. رجال ما برای خوابیدن بغل زنهایشان از خارجی اجازه میگرفتند. اگر قیام علیه تحقیر خارجی فاشیسم است، بله من فاشیست بودم.
در سرم بود که یک حکومت ملی مقتدر متکی به قدرت نظامی ملی به وجود بیاورم و خودم بشوم رییسالوزرا. بشوم دیکتاتور.
مثل موسولینی؟
ها، بارکالله، احسنت!»
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد