سیاستمدار و حل مساله
بیش از ۲۰سال از روزی که سه وزیر خارجه اروپایی در تهران با حسن روحانی دبیر وقت شورای امنیت ملی درباره پرونده هستهای ایران توافق کردند و نیز ۱۰سال از روزی که برجام در دولت نخست روحانی زاده شد، سپری شده است. این داستان ۲۰ساله اما هنوز همانند یک سریال طولانی ادامه دارد و داستان نیز به گونهای پیش میرود که گویا به این زودی تمامشدنی نیست.
برآیند و دستاورد این سریال فرسایشدهنده روح و روان شهروندان ایران برقراری رژیم تحریمها و اجرای آن در همه این سالها به ویژه از اوایل دهه شمسی هجری است. در چنین وضعیتی ایرانیان باور دارند همین تحریمها بوده و هستند که چرخ زندگی اقتصادی آنها را به زمین میخکوب کرده و هر روز روزگار بدتری را تجربه میکنند. مردم دیگر انکار نمیکنند گرههای ریز و درشت که بر کسبوکار و معیشت آنها زده شده و آنها را در سختی فزاینده قرار داده همین تحریمهای غرب علیه ایران است.
شهروندان آگاه شدهاند بهانه درجه یک برای اعمال تحریمها همین پرونده هستهای است. نتیجه این رخداد ترسناک تاریخی این است این سریال که گویا چشماندازی برای پایان این داستان دیده نشده و قرار بر این است که روح و روان شهروندان هر روز بیش از روز پیش فرسوده و این فرسودگی به ناتوانی در تاب و توان منجر شود.
مردم باور دارند هنر سیاستمداران در هر جامعهای این است و باید این باشد که مسائل بزرگ کاهشدهنده درجه امیدواری شهروندان را در کوتاهترین زمان حل کنند و اگر چنین کاری نکنند باید انتظار داشته باشند درجه ناامیدی و نیز ضریب بیاعتمادی به تواناییهای آنها روندی کاهنده داشته باشد. پیچیدهتر شدن داستان پرونده هستهای و بیشتر شدن گرههایی که هر روز از سوی غرب و جمهوری اسلامی برآن زده میشود حالا دیگر مساله ایرانیان است و تنها یک مساله مرتبط به نهادهای حاکمیتی نیست که هر جور خواستند با آن برخورد کنند.
ایرانیان میخواهند تکلیف خود و فرزندانشان را بدانند و امیدوارند که سیاستمداران به آنها بگویند حل این مساله به هر ترتیب که هستی آنها را نابود نکند تا چه زمانی ممکن است. نمیتوان از مردم خواست که با این راهبرد زندگی کنند که گذر زمان به نفع آنهاست و همچنان چشم به رفتار مدیران بدوزند. مسعود پزشکیان، رییسجمهور ایرانیان است و او به مثابه فردی که رای شهروندان را دارد باید به این پرسش جواب دهد که «کی میرسد باران.»