18 - 05 - 2022
سرنوشت متفاوت مشروطه ایرانی و مشروطه انگلیسی
۱۴ مردادماه هر سال یادآور نهضت مشروطهخواهی در ایران است و هر سال ما ایرانیان تلاشهای گذشتگان خود را برای قانونخواهی و محدودکردن دیکتاتوری و استبداد قدر مینهیم و افتخار میکنیم که در جمع کشورهای در حال توسعه از نخستین کشورهایی بودیم که پرچم مشروطهخواهی را بلند کردیم. متاسفانه جریان مشروطهخواهی آنگونه که انتظار میرفت نتوانست ادامه یابد و ماحصل آن همه زحمات و فداکاریها به اشکال مختلف از دست رفت. اینکه چرا مشروطه به اهداف خود نرسید مورد واکاوی محققان مختلفی قرار گرفته و هرکس بنا به ذائقه خود دلیل خاصی را مطرح کرده است.
باید توجه داشت که مشروطه ایران با تحصن بازاریهایی که از فشار مالیاتی حکومت به ستوه آمده بودند، کلید خورد بنابراین نقطه شروع مساله اقتصادی بود و بازاریان آن زمان به درستی فهمیده بودند که بهبود مستمر وضعیت آنها در بهبود نظاممند عرصه سیاسی نهفته است به همین دلیل مطالبات آنها از آنچه در تحصن اولیه خواسته شده بود فراتر رفت و به مشروطهطلبی تبدیل شد. مشابه همین امر در مشروطهخواهی انگلیس رخ داد. خراجهای مضاعفی که پادشاه انگلیس از ثروتمندان مناطق مختلف طلب میکرد تا بتواند جنگهای خود را تامین مالی کند زمینهساز قیام علیه پادشاه شد و در نهایت پادشاه با امضای فرمان بزرگ به مشروطه انگلیس تن داد.
اتفاق جالب دیگری که رخ داد این بود که نمایندگان مجلس اول ایران همگی نمایندگان اصناف بودند، یعنی مطالبات اصناف مختلف را در مجلس نمایندگی میکردند و مطالبات سیاسی و اقتصادی پابهپای هم رشد میکرد. دارون عجم اوغلو و رابینسون که این روزها به واسطه کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» در ایران و جهان شناخته شده هستند، در کتاب دیگری تحت عنوان ریشههای اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی که توسط نگارنده و دکتر خیرخواهان به فارسی ترجمه شده به شرح این مطلب میپردازند که گسترش دموکراسی و حق رای به طور عمده به واسطه انگیزههای اقتصادی رخ داد نه به انگیزههای آزادیخواهانه! در واقع دموکراسیخواهی ابزار عموم مردم فرودست است که خواهان بازتوزیع منابع به سمت خود هستند در حالی که دیکتاتوری به معنای بازتوزیع منابع از سمت فرودستان جامعه به سمت فرادستان است. اتفاقا در مشروطهخواهی انگلیس نیز تا سالها زنان، بردگان و حتی فقرا حق رای نداشتند و نمایندگانی در مجلس نبودند تا مطالبات آنها را نمایندگی کنند و مجلس صرفا منافع و خواستههای فرادستان را منعکس میکرد. شاید بتوان این فرضیه را مطرح کرد که دلیل عدمتوفیق مشروطه ایرانی و توفیق مشروطه انگلیسی در یک نکته اساسی نهفته است و آن، اینکه مشروطه انگلیسی به این امر که نظام مشروطه و دموکراسی منافع اقتصادی رایدهندگان را نمایندگی کند، ملتزم ماند اما مجلس ایران به سرعت به مطالبات غیراقتصادی و گرایشات ایدئولوژیک کشانده شد. از آنجا که منافع اقتصادی برای ذینفعان از اهمیت بسزایی برخوردار است، آنها پای تثبیت و تحکیم دموکراسی ایستادند ولی چون مشروطه در ایران به سمت تفرقههای ایدئولوژیک کشیده شد نتوانست حامیان محکمی در درون جامعه پیدا کند.
ما سالهای سال پس از مشروطه دوباره به این عرصه برگشتیم که مطالبات اقتصادی تعیینکننده تصمیمات سیاسیمان باشد. اولین بار این امر در انتخاب مجلس در دوره چهارم رخ داد که جناح چپ به واسطه اصرار بر مباحث ایدئولوژیک توسط اکثریت مردم کنار زده شد و جناح راستی که تصور میشد راه سازندگی را هموار خواهد کرد به اکثریت رسید. نوبت بعد در انتخاب آقای احمدینژاد بود که شعارهای اقتصادی ایشان بر شعارهای سیاسی رقبا پیروز شد. نوبت سوم در انتخاب آقای روحانی بود که ایشان با تکیه بر مشروط کردن چرخیدن سانتریفوژها به چرخیدن چرخ زندگی مردم نغمه متفاوتی از دیگر کاندیداها سر داد و توانست پاسخ مثبت اکثریت شهروندان را دریافت کند. قطار مشروطهخواهی یک بار دیگر به ریل درست خود افتاده و باید تلاش کرد تا در همین مسیر حفظ شود تا ما نیز بتوانیم یک دموکراسی تثبیتشده داشته باشیم.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد