20 - 12 - 2019
سایه مرگ بر سر بنگاههای تولیدی
«سایه مرگ بر سر بنگاههای تولیدی» عنوانی است که دربر گیرنده حجم وسیعی از فعالانی است که از چرخه اقتصادی خارج شده و محکوم به مرگ فعالیتهای صنعتی خود شدهاند. اهمیت این موضوع در کشورهای توسعهیافته باعث شده مطالعات و پژوهشهای مختلفی در خصوص چنین بنگاههایی انجام شود و شناسایی عوامل و دلایل شکلگیری چنین شرایطی را آسانتر کند. این مهم اما در ایران مورد توجه چندانی قرار نگرفته و از سوی متولیان کشور مورد غفلت قرار گرفته است. گفتار سوم صنعتی در نظر دارد با هدف بررسی و مقایسه عملکرد بنگاههای خارجشده و باقیمانده در صنعت، طی سالهای پیش از خروج، به تفاوت عملکرد موجود بین این دو گروه دست یابد و به این ترتیب عملکرد بنگاه با میزان بهرهوری نیروی کار مورد ارزیابی قرار گرفتهاست. نتایج نشان میدهد خروج بنگاهها، پدیدهای تصادفی نبوده و به عملکرد بنگاه در طول دوره فعالیت بستگی دارد.
محمدعلی فیضپور*- از مجموع ۱۰۷۵۰ بنگاه سرشماریشده با ۱۰ تا ۵۰۰ نفر کارکن در سال اول برنامه دوم توسعه، ۸۷۸۸ بنگاه یعنی نزدیک به ۸۲ درصد را بنگاههای با اشتغال ۱۰ تا ۵۰ کارکن تشکیل دادهاند. این بنگاهها که در ادبیات اقتصادی و با توجه به تعریف ارائه شده در اقتصاد ایران، به بنگاههای کوچک مشهورند سهم عمدهای از اشتغال و تولید را در بخش صنایع تولیدی تشکیل دادهاند (حدود ۴۰ درصد اشتغال و ۳۳ درصد تولید در سال ابتدایی برنامه دوم). با این وجود و با همه اهمیتی که این بنگاهها در صنایع تولیدی ایفا کردهاند، آمارهای موجود نشان میدهد که طی برنامه دوم توسعه، تعداد قابل توجهی از این بنگاهها از صنعت خارج شده و این پدیده منجر به از بین رفتن مشاغل متعدد و کاهش سطح تولید شده است.
اینکه خروج از فعالیت اقتصادی در نتیجه سطح عملکرد پایینتر این بنگاهها، نسبت به بنگاههای باقیمانده بوده یا آنکه خروج تنها بر اثر عوامل غیرقابل پیشبینی اتفاق افتاده یا آنچه در ادبیات این حوزه از آن به عنوان عاملی تصادفی تعبیر میشود صورت گرفته، سوالی است که پاسخ به آن از اهمیتی بسزا برخوردار است. اگر بتوان نشان داد که خروج، نه در اثر عواملی تصادفی و صرفا اتفاقی رخ داده است بلکه نشاتگرفته از شکاف عملکرد بنگاههای اقتصادی خارجشده نسبت به بنگاههای ماندگار در صنعت است. آنگاه میتوان با بررسی عملکرد بنگاههای موجود در فعالیت اقتصادی خروج احتمالی آنها را نیز پیشبینی کرد.
خروج از فعالیت اقتصادی و کوچک شدن اندازه بنگاه را میتوان به عنوان دو مقولهای که در نتیجه آن اشتغال کاهش یافته و تعداد بیکاران و نیز نرخ بیکاری افزایش مییابد، تلقی کرد. این دو موضوع، در ادبیات اقتصادی اگرچه میتواند نتایج یکسانی را در پی داشته باشد، اما از حیث تحلیل، موضوعاتی کاملا متمایز تلقی و از این سو در ادبیات این حوزه به صورت مجزا تحلیل شدهاند. خروج از فعالیت اقتصادی که میتواند با تعابیر متفاوتی مانند بسته شدن بنگاه، مرگ بنگاه، شکست بنگاه و ورشکستگی بنگاه نیز تعبیر شود، به دلایل متفاوتی امکان وقوع مییابد.
در اقتصاد خرد، جایی که بنگاه نتواند متوسط هزینههای متغیر خود را پرداخت کند به عنوان نقطه تعطیلی بنگاه تلقی شده و در این صورت خروج از فعالیت در نتیجه تصمیم بنگاه صورت میگیرد. این در حالی است که منشأ خروج میتواند عواملی غیر از آن بوده و به عنوان مثال، خروج در نتیجه شرایط دیگری که سیاستهای دولت یا آنچه از آن به عنوان عوامل محیطی یا عوامل کلان اقتصادی یاد میشود، صورت گیرد. در مجموع ادبیات اقتصادی عوامل خروج با هر یک از تفاسیر فوق را به چهار دسته تقسیم میکند؛ عوامل یا ویژگیهای مختص بنگاه، ویژگیهای صنعتی که بنگاه در آن فعالیت میکند، شرایط محیطی و در نهایت ویژگیهای مخارج انجامشده توسط بنگاه، این چهار دسته از عوامل را تشکیل میدهند.
در میان عوامل گروههای چهارگانه فوق، بعضی از عوامل دارای نقشی اساسیترند و بهرهوری بنگاه به عنوان یکی از عوامل که اصولا در دسته عوامل و ویژگیهای بنگاه طبقهبندی میشود از اهمیت اساسی برخوردار است. ادعا بر این است که بنگاههایی با بهرهوری پایین از احتمال خروج بیشتری برخوردارند. تاثیر بهرهوری اندک بر احتمال خروج بنگاه در ادبیات این حوزه به اثر پاکسازی تعبیر شده و به عبارتی این موضوع تداعیکننده این معنی است که بازار نخست بنگاههای با بهرهوری اندک را خارج خواهد کرد.
با این رویکرد، خروج از فعالیت اقتصادی امری غیرتصادفی است و بررسی تغییر در شاخص بهرهوری بنگاه میتواند به عنوان علامتی برای خروج یا بقای آن در فعالیت اقتصادی قلمداد شود. این موضوع، به عبارت دیگر به این معنی است که بهرهوری اندک و کاهش بهرهوری را میتوان نشانی از امکان خروج یا پایان حیات بنگاه اقتصادی قلمداد کرد؛ موضوعی که از آن در ادبیات اقتصاد صنعتی به عنوان سایه مرگ در مقابل مرگ ناگهانی تعبیر شده است.
موضوع تاثیر بهرهوری بنگاه بر احتمال خروج آن یا سایه مرگ با همه جذابیت و اهمیت، موضوعی است که مطالعات اندکی را میتوان در این خصوص یافت و دانستههای محققان این پژوهش تعداد آنان را بسیار انگشتشمار یافته است. تقریبا به جرات میتوان گفت که در حوزه کشورهای در حال توسعه، مطالعه چنین موضوعی مورد غفلت قرار گرفته و این مشکل در مورد ایران نیز صادق است.
مطالعات انجام شده
نخستین پژوهشی که در زمینه عملکرد بنگاهها قبل از خروج انجام شده، توسط گریلیچز و رگو (۱۹۹۵) و با نام «بهروری بنگاه در صنایع اسراییل طی دوره ۱۹۸۸-۱۹۷۹» بوده است. این مطالعه به بررسی رشد بهرهوری کل عوامل تولید بنگاههای صنعتی و فاکتورهای تاثیرگذار روی رشد بهرهوری از جمله ورود و خروج بنگاه پرداخته است. از یافتههای این پژوهش میتوان به اثر «سایه مرگ» اشاره کرد به این معنی که برای بنگاههای محکوم به فنا بهرهوری کمتری نسبت به آنهایی که به فعالیت خود در صنعت ادامه دادهاند، مشاهده شده است به طوری که بنگاههای خارجشده در دوره زمانی مورد مطالعه شکاف بهرهوری معادل ۶ تا ۱۳ درصد نسبت به ماندگارها نشان دادهاند. به عبارت دیگر بهرهوری پایین بنگاه یک علت مهم خروج بنگاههای صنعتی تلقی شده است.
بلون و همکارانش در سال ۲۰۰۴ در مقالهای با عنوان «تحلیل عملکرد بنگاههای صنعتی فرانسه قبل از خروج» کوشیدهاند به مقایسه عملکرد پیش از خروج بنگاههای خارجشده از صنعت و همتاهای ماندگارشان بر اساس سه معیار اندازه، بهرهوری و قابلیت سوددهی بپردازند به طوری که شاخص اندازه و بهرهوری به ترتیب با معیارهای اشتغال و بهرهوری کل عوامل تولید سنجیده شده است و شاخص قابلیت سوددهی به وسیله درآمد، قبل از کسر استهلاک که میزان مالیات بر فروش از آن کم میشود، تعیین شده است.
بلون و همکارانش عملکرد بنگاه را به دو شکل مورد بررسی قرار دادهاند؛ نخست، مقایسه سطح عملکرد گروههای خارج شده از صنعت با بنگاههای ماندگار توسط ۵۶ گروه مجزا (۱۴ صنعت طی چهار سال ۱۹۹۹-۱۹۹۶) در سال خروج بوده است. در شیوه دوم بررسی، محققان فرانسوی به پیگیری عملکرد قبل از خروج در یک دوره زمانی پرداختهاند و این مساله را مورد مطالعه قرار دادهاند که آیا شکاف بهرهوری موجود بین بنگاههای خارجشده و باقیمانده در زمان خروج یا مدتی قبل از آن ایجاد شده است؟ نتایج پژوهش آنها نشان داده است که عملکرد بنگاههای خارجشده از لحاظ شاخص بهرهوری و سوددهی در سال قبل از خروج، نسبت به آنهایی که توانستهاند در صنعت باقی بمانند، عملکردی پایینتر بوده و این شکاف در مورد سوددهی بیش از شکاف بهرهوری مشهود بوده است. در بررسی سری زمانی بنگاههای صنعتی، کاهش در متوسط اندازه، بهرهوری و سوددهی نسبی برای بنگاههای در آستانه خروج مشاهده شده است به طوری که کاهش در متوسط اندازه نسبی طی دوره پنج ساله قبل از خروج کند و ناچیز بوده، متوسط بهرهوری نسبی کاهش ملایمی داشته است، اما در دوره مشابه مشخصتر از شاخص متوسط اندازه نسبی عمل کرده است. متوسط سوددهی با کاهشی شدید مواجه شده و در دو تا سه سال قبل از خروج به طور ناگهانی تغییر کرده است.
اما جدیدترین پژوهش در زمینه بررسی عملکرد بنگاهها قبل از خروج توسط کیوتا و تاکازیوا در سال ۲۰۰۶ با عنوان «سایه مرگ: عملکرد بنگاهها قبل از خروج در ژاپن» با تاکید بر شاخص بهرهوری کل عوامل تولید انجام شده است. نتایج پژوهش نشان داده است که بنگاههای خارج شده از صنعت در پنج سال قبل از خروج عملکرد ضعیفتری نسبت به باقیماندهها نشان دادهاند. همچنین بهرهوری و اندازه بنگاه دو مقیاس مناسب برای پیشبینی بقای بنگاه محسوب شده، زیرا بنگاههای خارجشده در سالهای پیش از خروج بهرهوری کمتری نسبت به ماندگارها داشته و بر حسب میزان اشتغال از واحدهای باقیمانده کوچکتر بودهاند. در کنار این موارد، رشد بهرهوری میتواند معیار مناسبی برای تشخیص خروج بنگاه در آینده باشد.
در مجموع میتوان بیان کرد که کلیه مطالعات نامبرده پدیده «سایه مرگ» یعنی کاهش سطح عملکرد به ویژه بهرهوری در سالهای پیش از خروج، برای بنگاههای خارجشده از صنعت تایید کرده و بر این اساس نمیتوان خروج بنگاههای اقتصادی از فعالیت را پدیدهای تصادفی فرض کرد. این موضوع، از سوی دیگر با پدیدهای که از آن در ادبیات اقتصادی به نام اثر پاکسازی (بنگاههای با حداقل بهرهوری اولین خروجیهای از فعالیـتاند) مشهور است قابل تبیین و تفسیر است. در ایران، اگرچه مطالعات متعددی در زمینه بهرهوری در بخش صنعت صورت گرفته است، اما براساس دانستههای محقق در هیچیک از مطالعات مذکور به تاثیر بهرهوری عوامل تولید، یا بهرهوری کل عوامل بر میزان خروج بنگاههای صنعتی از فعالیت اشارهای نشده است. اما در حوزه مطالعات داخلی، زراءنژاد و قنادی در سال ۱۳۸۴ مطالعه «تخمین تابع بهرهوری نیروی کار در بخش صنایع استان خوزستان» را با دو هدف اندازهگیری و تجزیه و تحلیل عوامل موثر بر بهرهوری نیروی کار در صنایع استان خوزستان طی دوره ۱۳۸۰-۱۳۵۰ انجام دادهاند. نتایج پژوهش آنها نشان داده است که میزان بهرهوری نیروی کار با موجودی سرمایه و هزینههای تحقیق و توسعه رابطه مستقیم و با شکاف بین تولید بالقوه و بالفعل، رابطه معکوس داشته است. همچنین بهرهوری واقعی در صنایع استان خوزستان با روندی نزولی روبهرو بوده، به طوری که مقدار بهرهوری در سال ۱۳۸۰ تنها ده درصد مقدار واقعی بهرهوری سی سال قبل از آن به دست آمده است.
سلجوقی و زمانینکو (۱۳۸۵) نیز در مطالعهای با نام «اندازهگیری بهرهوری صنعتی در کشور، براساس کدهایISIC » و با هدف اندازهگیری بهرهوری صنایع کشور و شناسایی گروههای صنایع با بهرهوری بالاتر جهت تمرکز و تجدیدنظر در سیاستهای صنعتی کشور صورت گرفته است. این پژوهش با روش تحلیل پوششی دادهها بهرهوری نسبی، فعالیتهای صنعتی را محاسبه و طی چند مرحله با حذف شاخصهای صادرات، ارزش افزوده، سرمایهگذاری و نیروی انسانی تاثیر هر کدام از این موارد را در بهرهوری صنایع مختلف اندازهگیری کرده است. حذف نیروی انسانی، اهمیت نیروی انسانی در صنایع تولید زغال کُک، مواد و محصولات شیمیایی را بیان کرده و صنایع محصولات کانی غیرفلزی، تولید محصولات لاستیکی و پلاستیکی، انتشارات، چاپ و تولید کاغذ و محصولات کاغذی بیشتر کاربر بودهاند. همچنین صنعت زغال کُک بالاترین بهرهوری نیروی انسانی را داشته و در صنایع دیگر بهرهوری نیروی انسانی بسیار پایین به دست آمده است.
عسگری و همکارانش نیز در سال ۱۳۸۳ در مطالعه «بهرهوری صنایع روستایی در ایران» با استفاده از آمار و اطلاعات پرسشنامهای، شاخصهای مختلف بهرهوری جزئی و کل عوامل تولید در گروههای هشتگانه صنایع روستایی را برای سالهای ۷۸ و ۷۹ را محاسبه و سپس با استفاده از روش تاکسونومی عددی، آنها را رتبهبندی کردهاند. نتایج پژوهش آنان نشان داده است که بالاترین مقدار بهرهوری جزئی نیروی کار را گروه صنایع شیمیایی، نفت، زغالسنگ، لاستیک و پلاستیک دارا بوده و گروه صنایع غذایی از این نظر رتبه دوم را به خود اختصاص داده است.
مطالعات انجام گرفته نشان میدهد با همه اهمیت و جایگاه توأمان دو موضوع مهم خروج یا مرگ بنگاه با بهرهوری عوامل تولید و به ویژه بهرهوری نیروی کار، دانش ما در رابطه با این موضوع به تعداد بسیار معدودی از این نوع مطالعات آن هم صرفا در خارج از ایران و همگی در کشورهای توسعهیافته منحصر میشود. از اینرو این مطالعه با توجه به همه محدودیتهایی که در انجام آن، خصوصا از حیث دادهها وجود دارد، میتواند به عنوان اولین قدم در این زمینه تلقی شود.
دادهها، روش جمعآوری و توصیف آن
گرچه از زمان توجه و بازشناسی جایگاه بنگاههای کوچک اقتصادی، مدت زیادی میگذرد و عملا میتوان بازشناسی این حوزه را به مطالعه معروف دیوید برچ در سال ۱۹۷۶ در آمریکا نسبت داد، اما مطالعات مدون در این حوزه در کشور ایران کمتر به چشم میخورد. این در حالی است که آغاز توجه به بنگاههای کوچک اقتصادی را باید در برنامه سوم توسعه جستوجو کرد. با این همه بخش صنعت ایران را عمدتا بنگاههایی تشکیل میدهند که دارای تعداد کارکنانی کمتر از ۵۰ نفر است. این گروه از بنگاهها خود به دو دسته تقسیم میشوند، دستهای که بنگاههای ۱۰ تا ۴۹ کارکن را شامل میشود و دسته دیگر بنگاههای کمتر از ۱۰ کارکن را دربرمیگیرد.
آمار مربوط به بنگاههای کمتر از ۱۰ کارکن تنها در سالهای ۱۳۷۵ و ۱۳۸۱ به طور کامل گردآوری شده است. به عنوان مثال، آمار سال ۱۳۷۵ نشان میدهد که ۲/۹۹ درصد از بنگاههای صنعتی در اندازهای کمتر از ۵۰ نفر کارکن تمرکز یافته و ۳۱ درصد از تولیدات صنعتی ایران نیز متعلق به این گروه بوده است. از سوی دیگر، اگرچه در این سال بنگاههای با کمتر از ۱۰ نفر کارکن، حدود ۹۶ درصد از کل بنگاههای موجود در صنعت را تشکیل داده و حدود ۲۰ درصد از تولیدات صنعتی را به خود اختصاص دادهاند، با این وجود مرکز آمار ایران تنها به جمعآوری دادههای تعداد اندکی از بنگاههای با کمتر از ۱۰ نفر کارکن در سایر سالهای برنامه دوم توسعه اقدام کرده است. بنابراین دادههای مرکز آمار ایران، تنها تعداد بسیار محدودی (حدود ۲۰۰۰ بنگاه) از بنگاههای با کمتر از ۱۰ نفر کارکن را برای سالهایی بسیار محدود پوشش میدهد. با این محدودیت و با وجود اهمیت بنگاههای کمتر از ۱۰ نفر کارکن که در ادبیات این حوزه به عنوان بنگاههای بسیار کوچک شناخته شدهاند، امکان تحلیل آنها به صورت جامع، عملا غیرممکن است.
بدین ترتیب، در این پژوهش صرفا بر بنگاههای کوچک با اشتغال ۱۰ تا ۵۰ کارکن متمرکز شدهایم. از آنجا که سرشماریهای سالانه مرکز آمار ایران، به جمعآوری دادههای بنگاههای با بیش از ۱۰ نفر کارکن میپردازد، دادههای مورد نیاز برای بنگاههای ۱۰ تا ۵۰ کارکن از مرکز آمار ایران تهیه شده است.
از محدودیتهای دادههای مورد استفاده، میتوان به عدم سرشماری از بنگاههای کمتر از ۱۰ کارکن در سال ۱۳۷۸ اشاره کرد. بنابراین اگر اشتغال بنگاهی در سال انتهایی برنامه دوم به کمتر از ۱۰ کارکن رسیده باشد، دادههای مربوط به آن در سرشماریهای مرکز آمار ایران وجود ندارد. به این ترتیب، نمیتوان بین بنگاههای حذف شده در سال ۱۳۷۸ که واقعا از صنعت خارج شده و بنگاههایی که به دلیل کاهش میزان اشتغال آنها به کمتر از ۱۰ کارکن، در سرشماری منظور نشدهاند، تمایز قائل شد. بر این اساس و به دلیل اینکه هدف اصلی ارزیابی عملکرد بنگاههای صنعتی با اشتغال ۱۰ تا ۵۰ کارکن قبل از خروج و با تاکید بر شاخص بهرهوری نیروی کار آنهاست و همچنین میزان اشتغال این بنگاهها در طول دوره مورد بررسی متغیر بوده و ممکن است در سال پایانی برنامه، به کمتر از ۱۰ کارکن کاهش یافته باشد، سال ۱۳۷۸ از تحلیلهای این مطالعه حذف شده است.
*عضو هیات علمی گروه اقتصاد دانشگاه یزد
ادامه دارد…
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد