28 - 04 - 2020
زندگی زیرزمینی در تهران
شیدا ملکی- ایستگاه آزادی، مسافران محترم لطفا از خط زرد لبه سکو فاصله بگیرید. قطار در حال ورود به ایستگاه است. ازدحام جمعیت روی سکوی مترو راه را برای حرکت سخت کرده است. دختران دانشجو کتاب و جزوهشان را در دست گرفتهاند و زیر لب به استاد دانشگاه و درس و شلوغی شهر
ناسزا میگویند.
دختر جوانی روبهروی آینه ایستگاه ایستاده و صورتش را آرایش میکند. پیرزن روی صندلیهای انتظار ایستگاه نشسته است و چنان براندازش میکند که گویی هزار سال است هیچ دختری را ندیده است. سر میچرخاند و به زن کناریاش میگوید: «نگاه کن چشمسفیدها میان جلو مردم بزک میکنند هیچ هم خجالت نمیکشن از این رفتارشون. والا ما تا این سن و سالمون هیچ وقت همچین رفتارایی نکردیم والا این جوونا خیلی رو دارن.»
قطار در ایستگاه توقف میکند و ازدحام سکو منتقل میشود به قطار شهری. مرد جوانی پایش را حائل میکند تا در قطار بسته نشود. درهای قطار دوباره باز میشوند و مردی که در سکوی ایستگاه میدوید، وارد قطار میشود. ایستگاه قطار از جمعیت پر و خالی میشود.
صدایی از بلندگوی مترو میگوید: «پرسنل پیمانفر به دفتر مربوطه مراجعه کنند.» مرد جوان صندلیهای مترو را با دستمال خیس و وایتکس تمیز میکند. انگار که صدای بلندگو را نشنیده باشد، هیچ به روی خودش نمیآورد که باید به دفتر مترو مراجعه کند.
روی صندلیهایی که خودش تمیز کرده است مینشیند و گوشی موبایلش را از جیبش بیرون میآورد. «الو سلام. حالت چطوره؟ داروهاتو خوردی؟ آره، آره منم خوبم... آره مادر جون الان شرکت هستم، یه کم دیگه جلسه داریم، حالا باز هم باهات تماس میگیرم. مراقب خودت باش.»
با مادرتون صحبت میکردید؟
بله، شما چرا تلفن من رو گوش میدادید؟
ببخشید، اتفاقی شنیدم. ولی وقتی گفتید که شرکت هستید کنجکاو شدم. یعنی مادرتون نمیدونه که تو مترو کار میکنید؟ از جایش بلند میشود و جارو را برمیدارد و میرود. مرد دیگری که از روی لباسش میشود فهمید همکار اوست میگوید: «زندگی خرج داره خب، این بنده خدا هم قبلا توی یک شرکت کار میکرده. مادرش مریضه، نمیتونه بهش بگه از شرکت اخراج شده و داره اینجا کار نظافت انجام میده.»
وقتی زندگی به زیر زمین میرود
فصل امتحانات دانشگاههاست. دانشجو هم نباشی این را از جزوهها و کتابهایی که مسافران ایستاده و نشسته با دقت میخوانند متوجه خواهی شد. همه چیز نشان از زمستان دارد. لباسهای زمستانی و بافتنی بافتن زنها حتی در مترو نشان میدهد که هوا بس ناجوانمردانه سرد است.
فضای مترو اعم از محوطه ایستگاهها و درون واگنها و مسافران به عنوان انبوه جمعیت در حال گذر، جمعیت یک شهر زیرزمینی را تشکیل دادهاند. ایستگاهها نیز در نقش شهرکهای این شهر زیرزمینی به شمار میآیند که به بالا و پایین شهر طبقهبندی میشوند. کافی است یک بار، ابتدای یک خط را از میرداماد تا انتهای آن در شهر ری و باقرشهر طی کنید تا به تفاوت مردم، نوع فرهنگشان، سبک پیاده و سوار شدن، نگاه کردن آنها و حتی دکوراسیون و سنگفرشهای ایستگاه و تابلوهای هنری مترو پی ببریم.
هر ایستگاه نشانههایی دارد از فضایی که زیر آسمان است. ایستگاه چهارراهولیعصر و ایستگاه انقلاب، رهگذران را به واقع به یاد فضای روشنفکری بیرون از مترو میاندازد. راهروهای مترو تبدیل شدهاند به کاریکاتوری از گالریهای عکس و نقاشی.
قوانین به زیر زمین میروند
مترو را همان مدیران شهری ساختهاند که فضای شهر را بدون سقف و زیر نور آفتاب ساختهاند. بنابراین طبیعی است که این فضا به همراه مسافرانش، از همان قوانین و مقررات شهر روی زمین پیروی میکنند. از این رو مسوولان مترو، برای کنترل اوضاع و رفع هرگونه مشکل احتمالی، از طریق تابلوهای هشداردهنده و راهنماییکننده، همچنین دوربینهای مدار بسته و نیروهای انتظامی و حراستی، زمام امور را در دست گرفته، با اعمال قوانین مختلف، قاعده بازی در شهر زیرزمینی را طراحی کردهاند. هر اندازه که این نظام در درونی کردن ساز و کارهای قدرتمندانه و بیرونی خود،از یک سیستم کنترل مناسب در جهت تحمیل یک شیوه زندگی خاص استفاده کند، سیستم شکنندهتر، تداوم آن ضعیفتر و واقعیت آن سطحیتر میشود.
زنان و مردانی که در مترو دستفروشی میکنند، تبدیل شدهاند به مجرمانی که جرمشان کار کردن و نپرداختن مالیات است. گرچه شهرداری تهران مدتی است که به شدت و جدیت اقدام به جمعآوری دستفروشان مترو کرده است اما، این روزها علاوه بر کاهش محسوس تعداد دستفروشان، کیسهها و ساکهای بزرگ و سنگین آنها تبدیل شده است به کیفهای کوچک و اجناسی که در کیفهای کوچک دستی جای میگیرند. وقتی زندگی روزمره گره میخورد به درآمد روزانه فروش خردهریزهای مترویی هیچ قانونی نمیتواند زنی را از حمایت مالی فرزندان و همسرش منع کند.
امنیت ایستگاههای مترو
مرد میانسالی روزنامه در دستش را ورق میزند و آه میکشد. با خودش حرف میزند و میگوید: «آخه این جوونا چرا اینجوری میکنند؟ دختره طفل معصوم خودشو انداخته زیر قطار که چی بشه آخه؟ اصلا آدم رغبت نمیکنه دیگه بیاد مترو. هر روز یه نفر داره اینجا خودکشی میکنه. آخرالزمون شده انگار.»
چند پسر جوان کمی آن سوتر نشسهاند و شرطبندی میکنند که خودشان را پرت کنند وسط ریل قطار. به نظر میرسد دبیرستانی باشند. قطار به ایستگاه میرسد و هنوز خودشان را پرت نکردهاند.
زندگی برای نوجوانهای این سن و سال شده است شرط بندی بر سر یک ساندویچ فلافل و به همین سادگی قطار به ایستگاه میرسد و شرط بستنشان زیر ریل قطار مترو به فراموشی سپرده میشود.
جدای از مباحث مربوط به کنترل و اعمال قدرت، باید گفت که مترو به دلیل نوع فضای ورودیها و خروجیهای تعبیه شده، همچنین احتمال بروز خطرات گوناگون برای مسافران، نیاز به کنترل بسیار دقیق دارد. چون فضایی است که در صورت رخداد کوچکترین حادثهای، تنها مدیریت بحران قادر خواهد بود، مشکلات ایجاد شده را حل و فصل کند. از این روی در متروی تهران بارها شاهد این قضیه بودهایم که بعد از حادثهای غیرمترقبه و ناگهانی نظم این شهر زیرزمینی به بینظمی رسیده است. مصداق شاهد این موضوع، آبگرفتگی مترو در چند سال قبل و بسته شدن چند ایستگاه مترو برای چند هفته بود.
بارها طی روز از طریق بلندگوهای مستقر در ایستگاههای مترو اعلام میشود که مسافرمحترم،خط قرمز لبه سکو، حریم ایمن شماست، به هنگام ورود و یا خروج قطار از سکو باید پشت آن خط بایستید. رعایت این نکته ضامن سلامت و ایمنی مسافران خواهد بود. اما چند نفر این توصیه دائم را گوش میدهند؟
در زمینه جلوگیری از بروز حوادث و آگاهی دادن به مردم در مورد خطرات احتمالی دیگر، در این فضا تذکرهای دیگری هنگام سوار شدن و پیاده شدن از پلههای برقی و ترن قطار داده میشود. مانند تابلوهایی که تکیه دادن به درها را منع کردهاند.
اینجا هم شهر من است
تهران چه زیر پوست آسمان آبی باشد چه زیر میلیونها تن سیمان و آهن، شهری است که زنده است به هویت و پویاییاش. بنرهای تبلیغاتی و توصیههای رفتارهای شهروندی اگرچه اتفاقی مثبت و رو به پیشرفت است، اما آرامش و امنیت حتی بیشتر از این بنرهای تبلیغاتی ارزشمند است. این که مسافران هر لحظه نگران خودکشی در ایستگاه مترو نباشند و دستفروشانی که از نگاه شهرداری و نیروی انتظامی، تبدیل شدهاند به مجرمان اصلی اقتصاد کشور، چارهای پیدا کنند برای گذران بهتر زندگیشان. هرچه باشد مترو تبدیل شده است به بخشی از زندگی روزمره شهروندان تهرانی.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد