زنان پیشرو در صنایع مادر، اهرمی برای سودآوری و بهرهوری

مینا جعفری– در عصر حاضر جهان با رقابتهای بیسابقهای مواجه است که در آن سازمانها برای بقا و توسعه خود، ناگزیر به کسب بالاترین سطح کارایی و بهرهوری شدهاند. این شرایط موجب شده که نگاه به منابع انسانی و بهویژه بهرهبرداری بهینه از همه ظرفیتهای موجود در نیروی کار، نهتنها یک ملاحظه اجتماعی یا فرهنگی بلکه یک ضرورت استراتژیک تلقی شود. در این میان صنایع مادر همچون نفت، گاز، پتروشیمی، معدن و فولاد که ستونهای اصلی اقتصاد ملی بهشمار میآیند، جایگاهی ویژه دارند. این صنایع که در گذشتهای نهچندان دور، عمدتا مردسالار و سنتی بودهاند، در برابر تحولات پیچیدهای چون گذار انرژی، نوسانات بازار جهانی و نیاز فزاینده به نوآوری فناورانه قرار گرفتهاند و در چنین شرایطی نقش زنان در سطوح عالی مدیریتی بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافته است. این حضور نهتنها امری اخلاقی یا اجتماعی بلکه یک الزام اقتصادی برای تضمین بهرهوری پایدار و ارتقای عملکرد مالی این صنایع محسوب میشود.
یکی از مهمترین چالشهایی که صنایع مادر با آن روبهرو است، ساختارهای رهبری تکجنسیتی است که معمولا باعث ایجاد یکپارچگی ظاهری و سطحی در تصمیمگیریها میشوند اما درواقع زمینهساز پدیدهای موسوم به «تفکر گروهی» هستند. تفکر گروهی هنگامی رخ میدهد که اعضای یک تیم یا هیاتمدیره بهدلیل تشابه فکری بیش از حد، تمایلی به بررسی دقیق و انتقادی تصمیمات ندارند و این موضوع میتواند ریسکهای ناشی از تصمیمات نادرست را افزایش دهد. در صنایعی که پروژههای سرمایهگذاری کلان، ریسکهای عملیاتی بزرگ و تصمیمات استراتژیک بلندمدت در آنها نقش محوری دارند، نبود تنوع فکری و دیدگاههای متفاوت میتواند به خسارات سنگینی منجر شود. در مقابل، تنوع شناختی و حضور زنان در هیاتمدیره و مدیریت ارشد باعث شده دیدگاههای مختلفی مطرح و بررسیها با دقت و عمق بیشتری انجام شود. زنان در تصمیمگیریها معمولا به ریسکهای بلندمدت،بهخصوص آنهایی که جنبه زیستمحیطی و اجتماعی دارند، حساسیت بیشتری نشان میدهند؛ مسائلی که این روزها مستقیما بر ارزش سهام شرکتها تاثیرگذار هستند. این دقت و حساسیت افزوده موجب میشود تا از بروز حوادث پرهزینه جلوگیری شده و انطباق قانونی بهبود یافته و تصمیمات کلان سازمانی با ثبات و پایداری بیشتری اتخاذ شود.
شواهد و تحقیقات متعدد جهانی بهروشنی نشان میدهند که حضور زنان در سطوح بالای مدیریتی با عملکرد مالی بهتر شرکتها ارتباط مستقیمی دارد. این ارتباط فقط براساس اتفاقات خوششانس یا تصادفی نیست بلکه ریشه در تفاوتهای رفتاری و تحلیلی میان مدیران زن و مرد دارد که موجب بهبود عملکرد مالی میشود. مدیران زن به واسطه نگاه جامعتر و دقیقتر به بازار و ذینفعان میتوانند تصمیماتی اتخاذ کنند که تصویری کاملتر از فرصتها و تهدیدهای پیشرو ارائه میدهد. این نکته در صنایعی که مدیریت زنجیره تامین پیچیده دارند، اهمیت بسیار بالایی دارد. علاوهبر این، دادههای شاخصهای جهانی و گزارشهای مشاورهای از جمله گزارشهای McKinsey و شاخص MSCI، بارها نشان دادهاند شرکتهایی که درصد بالاتری از زنان را در تیم مدیریت ارشد خود دارند، بازده سرمایه(ROE) و بازده دارایی (ROA)بالاتری را ثبت میکنند. بهعنوان نمونه، شرکتهایی که حداقل یک زن در تیم مدیریت اجرایی خود دارند، معمولا بازده سهام بهتری نسبت به شرکتهایی که فاقد تنوع جنسیتی هستند، ارائه میدهند. این نکته اهمیت استراتژیک حضور زنان را در تصمیمگیریهای کلان مالی و استراتژیک برجسته میکند.
علاوهبر عملکرد مالی، حضور زنان در مدیریت ارشد با ایجاد ثبات مالی بلندمدت نیز ارتباط دارد. زنان معمولا در اتخاذ استراتژیهای سرمایهگذاری محتاطانهتر و بلندمدتتر تبحر دارند که این رویکرد بهویژه در صنایع مادر که با چرخههای اقتصادی ناپایدار و متغیر مواجه هستند، موجب میشود شرکتها در برابر نوسانات بازار مقاومتر شده و پایداری مالی بهتری داشته باشند. این پایداری، به نوبه خود باعث حفظ و ارتقای مزیت رقابتی و توانایی مقابله با چالشهای نوظهور میشود.
از سوی دیگر بهرهوری در صنایع مادر نهتنها به کیفیت تجهیزات و فناوریهای پیشرفته وابسته است بلکه به کارایی و انگیزش نیروی انسانی نیز به شدت مرتبط است. رهبری زنانه، به دلیل ویژگیهای ذاتی خود مانند همدلی، توجه به ارتباطات باز و ارتقای فرهنگ سازمانی مبتنیبر شایستهسالاری، تاثیر عمیقی بر فضای کاری و تعاملات بین کارکنان دارد. این نوع رهبری منجربه ایجاد محیطی میشود که در آن افراد احساس ارزشمندی و تعلق خاطر بیشتری دارند و این امر مستقیما بر افزایش تعهد و انگیزه کارکنان تاثیرگذار است. در نتیجه کارکنانی که از حمایت و توجه کافی برخوردارند، خلاقتر عمل کرده و در مواجهه با مسائل پیچیده فنی و عملیاتی، نظیر فعالیت در کارخانهها یا دکلهای حفاری، عملکرد بهتری نشان میدهند.
فراتر از این، سازمانهایی که ساختار رهبریشان منعکسکننده تنوع جامعه باشد، برای جذب و نگهداری استعدادهای برتر جوان بسیار جذابتر خواهند بود. در صنایع مادر که هزینه جذب و آموزش نیروی انسانی تخصصی بالاست، کاهش نرخ جابهجایی کارکنان بهطور مستقیم بهرهوری عملیاتی را افزایش و هزینههای مرتبط با تعویض و آموزش مجدد نیروی کار را کاهش میدهد. علاوهبر این، وجود دیدگاههای متنوع در سطح مدیریت باعث میشود که رویههای قدیمی و ناکارآمد به چالش کشیده شده و فرصتهای نوآوری در فرآیندهای تولید، از جمله در بهینهسازی فرآوری مواد معدنی و فولادسازی شناسایی و اجرایی شوند. این نوآوریها میتوانند صرفهجوییهای قابلتوجهی در هزینهها و افزایش کیفیت محصولات به همراه داشته باشند.
در نهایت صنایع مادر ایران در یک نقطه حساس و سرنوشتساز قرار دارند که ادامه روندهای گذشته و نادیده گرفتن نقش کلیدی زنان در مدیریت ارشد، بهمعنای چشمپوشی آگاهانه از اهرمهای مهم توسعه، سودآوری و نوآوری است. برای دستیابی به جهش بهرهوری و حفظ جایگاه رقابتی در سطح منطقه، بهرهمندی از تمامی ظرفیتهای فکری، مدیریتی و اجرایی کشور بهویژه زنان، یک ضرورت انکارناپذیر است. دولت، نهادهای نظارتی و هیاتمدیره شرکتهای بزرگ موظف هستند بهصورت فعالانه موانع ساختاری و فرهنگی موجود که به عنوان «سقف شیشهای» شناخته میشوند را از میان بردارند. این کار تنها از طریق سرمایهگذاری در برنامههای توسعه رهبری زنان، ایجاد مسیرهای شفاف و عادلانه برای ارتقا و بازنگری در فرآیندهای انتصابات ممکن خواهد بود. ارتقای زنان به جایگاههای کلیدی نه فقط یک پیروزی برای عدالت جنسیتی است بلکه عاملی اساسی و قابل اندازهگیری در تضمین آینده صنعتی، اقتصادی و توسعه پایدار کشور خواهد بود.
* کارشناس اقتصادی