ریزشهای الزامی برای رویش
محمدصادق جنان صفت
ورود یک اقتصاددان جوان که هنوز در تله بازیهای سیاسی رایج در جمهوری اسلامی نیفتاده برای دلسوزان این مرز و بوم روزنههایی از امید باز کرده است. حالا و پس از چند ماه از شروع کار سیدعلی مدنیزاده او باور دارد با رونمایی از شش ابر پروژه تعریفشده در وزارت اقتصاد میشود اقتصاد سیاسی در ایران را در ریل درست قرار داد و راه را بر بیراههروی بست. ابر پروژهای که دیروز رونمایی شد طرح «رویش» است. بنای این ابرپروژه بر این استوار است که شهروندان ایرانی ۷۰میلیارد دلار ثروت و دارایی دارند که چون از این میزان دارایی استفاده نمیشود میتوان آنها را داراییهای زیرخاکی نامید. این ابرپروژه میخواهد با اجرای سیاستهایی تازه و ابزارهای نو این مبلغ را به بازاری تبدیل کند که عرضهکنندگان سود مناسب ببرند و سمت تقاضا نیز بتواند از این بازار سرمایه مورد نیاز برای توسعه یا تاسیس بنگاه استفاد کند.
به گفته وزیر اقتصاد، این ابرپروژه میتواند حلقه مفقوده تامین مالی پایدار در کشور را تکمیل کند. طرح رویش نهتنها یک سازوکار تامین مالی بلکه تلاشی سیاستی برای بازگرداندن اعتماد عمومی به مسیر سرمایهگذاری مولد است.
واقعیت این است که در سالهای تازهسپریشده برخی از کسانی که سابقه قانونگذاری و نیز فعالیت در بخش فقهی اقتصاد مالی را دارند بارها و بارها تاکید کردهاند که نزدیک به ۳۰میلیارد دلار ارز در خانهها انباشت شده و باید راهی برای فعال کردن این میزان ارز پیدا شود. در دولت محمود احمدینژاد نیز حتی برای جذب دلارهای مشهور به دلارهای خانگی تاسیس حساب ارزی در دستور کار قرار گرفت و اجرایی شد اما با شکست روبهرو شد. حالا و پس از ۱۲سال از پایان کار دولت احمدینژاد چنین ایدهای سربرآورده و از آن رونمایی شده است. با این تفاوت که گویا برآورد دارایی مدفون شده مردم ۷۰میلیارد دلار بوده که رقم وسوسهانگیزی است. لابد طراحان این ابرپروژه تصور میکنند حتی اگر ۵۰درصد این برآورد را بتوانند جذب کنند منابع تازهای کشف شده است که میتواند بخشی از گرفتاری کمبود سرمایه را جبران کند.
حقیقت این است که این طرح روی کاغذ و در ذهن بسیار جذاب است اما همانطور که در دولتهای گذشته قابلیت اجرایی پیدا کرده اکنون نیز میتواند در اندازههای یک رویا باشد؛ رویایی که برای پوشیدن لباس عمل باید ریزشهای اساسی در سپهر سیاست داخلی و نیز سیاست خارجی رخ دهد. مهمترین گیر این مقوله جذب اعتماد شهروندان است. در همین مسیر باید به این پرسش پاسخ داده شود که چرا شهروندان ایرانی پسانداز دلاری یا پسانداز بهصورت طلا و سکه را در دستورکار قرار دادهاند. اگر جوابی مناسب برای این پرسش پیدا نشود ادامه کار ناممکن خواهد شد. آقای مدنیزاده باید با مردم حرف بزند و بگوید چرا باید به او اعتماد کنند؟ ریزش الزامی بعدی در مسیر این ابرپروژه این است که مناسبات ارباب-رعیتی دولت با مردم بر سر داراییهای آنها ریخته شود؟ آیا دولت میخواهد دلارها و طلاهای خانوارها را با قیمتهای روز خریداری کند؟ آیا پس از آن نرخ سودی که قرار است به پساندازکنندگان احتمالی داده شود باید در چارچوب نرخ بهره بانکی باشد یا نرخ سود در این بازار تازه آزاد خواهد بود.
این ابرپروژه پیش از شروع باید شهروندان را مجاب کند و اعتماد از دسترفته را باید برگرداند که کار بسیار دشواری است.

