روسیه پسا پوتین

محمدرضا ستاری – زمانی که گروه واگنر به رهبری یووگنی پریگوژین در بحبوحه جنگ اوکراین به طور ناگهانی نیروهای خود را وارد روسیه کرد و حتی تا نزدیکی مسکو نیز پیش رفت، برخی از کارشناسان از احتمال سقوط پوتین سخن گفتند اما در این میان یک تحلیلگر آمریکایی به صراحت گفت که برکناری یا مرگ پوتین برای غرب و بهخصوص ایالات متحده خبر خوبی نیست زیرا ما در طول ۲۵سال اخیر با روحیات و الگوی رفتاری او به طور نسبی آشنایی داریم و مشخص نیست که جانشین وی چه سیاستی را برای روسیه به عنوان یک قدرت اتمی در پیش خواهد گرفت. در همین رابطه چندی قبل اندیشکده «رند» در گزارشی تحلیلی نوشت: بنجامین فرانکلین زمانی نوشته بود که هیچ چیز در زندگی قطعی نیست، جز مرگ و مالیات. در روسیه، شاید بتوان گفت که تنها مرگ و قدرت بیچونوچرای تزار همیشگی هستند اما وقتی تزار بمیرد، چه اتفاقی میافتد؟ ولادیمیر پوتین طولانیترین دوران حکومت را در میان رهبران روسیه پس از ژوزف استالین دارد. او در ۷اکتبر، امسال یعنی حدود دو هفته قبل ۷۳ساله شد، حتی اگر وسواس شدیدی نسبت به سلامتی خود داشته باشد نمیتواند تا ابد زنده بماند. بنابراین، ضروری است بررسی کنیم که چه کسی ممکن است جانشین او شود.
جانشینان بالقوه
این مساله بسیار پیچیده است زیرا در دوران پوتین، نظام سیاسی روسیه به صورت اقتدارگرا ادامه مییابد. بنابراین تا آنجایی که اطلاع داریم، پوتین هنوز برای خود جانشین رسمیای تعیین نکرده است اما چیزی که میدانیم این است که در نظام حکمرانی پوتین، ساختار قدرت بر مجموعهای از مردان عمدتا سالخورده استوار است که سرپرست بخشهای راهبردی اقتصاد سیاسی کشور هستند؛ از دفتر ریاستجمهوری و سرویسهای امنیتی و نیروهای مسلح گرفته تا بخش انرژی، صنایع، فناوری و بانکداری. به صورت مفهومی میتوان این نظام را نوعی «ظام با دسترسی محدود دانست که در آن کسانی که ممکن است مدعی قدرت شوند با واگذاری داراییها، پول و امکانات خریده میشوند. این افراد جایگاه خود را مستقیما مدیون پوتین هستند و در مقابل وفاداری، اجازه یافتهاند از حوزههای تحتکنترل خود ثروتاندوزی کنند. در چنین سیستمی روابط شخصی و عرفها بسیار مهمتر از قوانین رسمی و ضوابط حقوقی هستند. در همین راستا، فهرست بلندی از جانشینان بالقوه را میتوان از میان این افراد با استفاده از روشهای سنتی کرملینشناسی تهیه کرد یعنی با کنارهم گذاشتن مشاهداتی درباره نزدیکی هر یک به پوتین و میزان لطف و توجه او به آنان میتوان تا حدودی به سلسله مراتب هرم قدرت پس از او پیبرد. البته هر چند این روش بینقص نیست اما برای درک فرازونشیبهای نظام حکمرانی پوتین مفید است.
در ارزیابی اولیه میتوان به این چهره توجه بیشتری کرد؛ سرگئی کریینکو یا نیکلای پاتروشف از کاخ کرملین، میخائیل میشوستین یا مارات خوسنولین از دولت، سرگئی ناریشکین از بخش سرویسهای امنیتی، آندری بلوسوف یا سرگئی چمزوف از مجتمع صنایع نظامی، ایگور سچین از بخش انرژی، آندری کوستین از بخش بانکداری و یوری کووالچوک و آرکادی روتنبرگ از حلقه دوستان قدیمی پوتین.
افرادی که طبق ادعای اندیشکده رند هر یک پایگاه قدرت خاص خود را داشته و از جمله گزینههای متحمل جانشینی پوتین محسوب میشوند. در واقع برآوردها مبنی بر این است که این افراد ساخته شدهاند تا به پوتین خدمت کرده و تا پایان نیز در کنار او باقی بمانند. بنابراین به طور طبیعی وقتی که سن پوتین افزایش مییابد او نیز بیشتر متمایل به حلقه وفاداران خود میشود؛ به طور مثال سرگئی شویگو با وجود شکست فاجعهبار در تهاجم ۲۰۲۲ به اوکراین، همچنان مورد لطف پوتین قرار دارد و هرچند از وزارت دفاع برکنار شده اما حالا در سمت جدید رییس شورای امنیت در کنار پوتین قرار دارد.
البته باید به این نکته مهم توجه داشت که نظام دسترسی محدود روسیه با پیوند دادن سرنوشت نخبگان به شخص رهبر کار میکند؛ یعنی وقتی او فوت کند، آنها به طور قطع خود را در معرض خطر میبینند و در نتیجه درباره رفتار احتمالی آنها در دوران گذار اطلاعات بسیار کمی در دست است.
در چنین شرایطی تاریخ نشان میدهد که دوران گذار در روسیه میتواند شگفتیساز باشد. کمتر کسی پیشبینی کرده بود که یلتسین در سال۱۹۹۹ پوتین را برگزیند یا اینکه مدودف در سال۲۰۰۸ بهطور موقت جای او را بگیرد. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز با انفجار درونی همراه بود یعنی تصاحب قدرتهای منطقهای، هجوم برای کنترل بخشهای استراتژیک اقتصاد و خروج گورباچف از مسکو، در حالی که اوضاع از کنترلش خارج شده بود. در فیلم کمدی مرگ استالین، جانشینان بالقوه برای بهدست آوردن قدرت در رقابتی آشفته و طنزآمیز درگیر میشوند؛ طنزی که شاید آموزندهتر از تحلیلهای خشک کرملینشناسی باشد. پوتین اکنون همه چیز را کنترل میکند اما منطق عمودی قدرت در روسیه به این معناست که در لحظه مرگ او هیچچیز قابل پیشبینی نخواهد بود.
غربیها چه میگویند؟
با این تفاسیر کشورهای غربی از هماکنون خود را برای دوران پساپوتین آماده کردهاند؛ دورهای که بنا به ساختار حکمرانی و فرهنگ سیاسی روسیه ممکن است غیرمنتظره، طولانی و خشونتبار باشد.
در واقع این آمادگی برای آنها حیاتی است چرا که باید اطمینان حاصلکنند که بزرگترین زرادخانه هستهای دنیا پس از پوتین در اختیار چه کسی قرار میگیرد. این گذار همچنین از نظر راهبردی نیز بسیار مهم است، به ویژه با توجه به جنگ جاری در اوکراین و منافع چین. علاوه بر این تغییر در رهبری کرملین تاثیر چشمگیری بر مناطق دیگر نیز خواهد داشت؛ از ثبات حکومت لوکاشنکو در بلاروس گرفته تا سرنوشت نیروهای طرفدار روسیه در قفقاز، آسیایمرکزی، آفریقا و سایر نقاط جهان. در همین راستا سوال مهم اندیشکده رند این است که کشورهای عضو ناتو چگونه میتوانند برای جانشینی در روسیه آماده شوند؟ در حال حاضر اطلاعات عمومی بسیار اندکی درباره این موضوع وجود دارد زیرا توجه جهانی بر جنگ اوکراین متمرکز است اما مرگ یا کنارهگیری پوتین نهفقط یک بحران روسی بلکه شوکی راهبردی برای اروپا، ناتو و جهان خواهد بود. بنابراین برای غربیها و بهخصوص ایالات متحده برنامهریزی مشخصی لازم است.
در همین رابطه تحلیلگران غربی معتقدند: گام نخست آن است که سناریونویسی و شبیهسازی نظامی به بخشی از تفکر نهادی غرب تبدیل شود. ناتو و اتحادیه اروپا باید تمرینهای منظم مشترکی برگزار کنند تا فرضیات خود را بیازمایند و واکنشهای دیپلماتیک، اطلاعاتی، نظامی و اقتصادی را تمرین کنند. این سناریوها باید از بیثباتی ناگهانی در مسکو تا رقابتهای نخبگان که به خشونت میانجامد و حتی گذارهای کنترل شده را دربر گیرد. همچنین برنامهریزان باید علاوه بر مساله کنترل تسلیحات هستهای، امکان ناآرامیهای منطقهای، تحرکات فرصتطلبانه یا تغییر در روابط روسیه با چین را نیز در نظر بگیرند و بررسی کنند که واکنشهای احتمالی غرب چگونه ممکن است از سوی گروههای روسی و افکار عمومی تعبیر شود؟
دوم آنکه برای طراحی چنین شبیهسازیهایی، دولتهای غربی باید اطلاعات خود درباره نخبگان روس را بهبود بخشند. تعیین جانشین در پشت درهای بسته و در شبکههای پنهان انجام میشود. شناسایی این شبکهها، رصد داراییها و درک رقابتهای درونی آنها برای پیشبینی مدعیان قدرت حیاتی است. در واقع کارشناسان معتقدند، کشورهای غربی باید در زمینه روسیهشناسی سرمایهگذاری بیشتری کنند و از دیپلماتها، دانشگاهیان و حتی جداشدگان روس برای درک پویاییهای درون حلقه قدرت استفاده کنند.
سوم، غرب باید خطوط دفاعی خود را تقویت کند. دوران گذار در روسیه میتواند کرملین را وسوسه کند تا بیثباتی داخلی را از طریق تشدید درگیری در اوکراین، عملیات ترکیبی در اروپا یا تهدید اعضای ناتو به بیرون صادر کند. بنابراین حفظ بازدارندگی در جناح شرقی، تسریع در نوسازی ارتش اوکراین و بستن راههای فرار از تحریمها ضروری است تا روسیه نتواند از لحظه ضعف غرب بهرهبرداری کند. در دهه۱۹۹۰، رهبران غربی به اشتباه تصور کردند روسیه از تمامیتخواهی به دموکراسی لیبرال و اقتصاد بازار مبتنی بر قانون گذر خواهد کرد؛ خطایی که اکنون غربیها و بهخصوص آمریکاییها مدعی هستند نباید تکرار شود.
چهارم، باید برای تشدید جنگ اطلاعاتی آماده بود. رقابت بر سر جانشینی، انبوهی از شایعات، سردرگمی و روایتهای متضاد را در داخل و خارج روسیه ایجاد خواهد کرد. در نهایت، سیاستگذاران باید با احتیاط درک کنند که جانشینی پوتین تنها تهدید نیست بلکه میتواند فرصت باشد. خطر بیثباتی، نظامیگری دوباره یا رقابت میان نخبگان واقعا وجود دارد اما ممکن است گذار آرام یا حتی ظاهرا اصلاحگرایانهای روی دهد. شاید روسیه درونگرا، تضعیف شده یا آماده تغییر شود. باید دامنهای از احتمالات را با روشهایی چون تحلیل سناریو، برنامهریزی مبتنی بر فرضیات و بازنگری معکوس آزمود تا مبنایی مستدل برای اقدام مشترک فراهم شود و از تکرار اشتباهات دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ جلوگیری شود. در واقع جان کلام برخی تحلیلگران غربی این است که نبود پوتین بهخودیخود روسیه را بیخطر نخواهد کرد زیرا بدون آیندهنگری، غرب در معرض غافلگیری قرار میگیرد.