روزی برای اندیشیدن به معنا و میراث
جهان صنعت– هفتم آبان در حافظه تاریخی ایرانیان با نامی گره خورده که فراتر از مرزهای ملی معنا یافته است؛ «کوروش بزرگ». این روز بهعنوان یادآور ورود کوروش به بابل، نه فقط بزرگداشت یک فرمانروا بلکه پاسداشت اندیشهای بوده که در آن قدرت با خرد و سیاست با انسانیت آمیخته است. امروزه در جهانی که بیش از هر زمان دیگری به گفتوگو، مدارا و کرامت انسانی نیاز دارد، بازگشت به میراث کوروش میتواند ما را به درکی نو از هویت تاریخی و اخلاقی خویش برساند. زندگی کوروش هخامنشی، ترکیبی از واقعیتهای تاریخی و افسانههای کهن است. منابع باستانی چون هرودوت، گزنفون و رویدادنامه نبونعید، روایتهایی از تولد، قدرتگیری و مرگ او نقل کردهاند. در این میان هرودوت از رویای آستیاگ پادشاه ماد یاد میکند که از تولد کودکی بیم داشت که فرمانرواییاش را سرنگون کند و آن کودک همان کوروش بود اما ورای افسانهها، شواهد تاریخی نشان میدهد که او حدود سال۵۵۹ پیش از میلاد بر پارس حاکم شد، با تسلط بر مادها قدرت را متمرکز ساخت، سپس بهسوی لیدی و بابل لشکر کشید و امپراطوریای بنا نهاد که در زمان خود بزرگترین در جهان بود. گستره این امپراطوری از رود سند تا مدیترانه کشیده میشد و دهها قوم و ملت گوناگون را در بر میگرفت.
پیروزی فرهنگ بر شمشیر
ورود کوروش به بابل در سال ۵۳۹ پیش از میلاد تنها یک واقعه نظامی نبود بلکه سرآغاز تحولی فرهنگی و سیاسی بود. در منابع بابلی آمده است که مردم بابل با شادمانی از او استقبال کردند و شاخههای سبز بر زمین گستردند. دلیل این استقبال روشن بود: کوروش برخلاف فاتحان پیشین، نه کشتار کرد، نه آتش زد و نه معابد را ویران ساخت. او اعلام کرد که پرستشگاهها را بازسازی خواهد کرد، خدایان تبعیدشده را به سرزمین خود بازمیگرداند و مردم را آزاد میگذارد تا به آیین خویش بازگردند. همین رویکرد بود که او را در تاریخ به عنوان نماد «پادشاه نیکخواه» و «پدر ملتها» شناساند. یکی از ماندگارترین یادگارهای او، استوانه گِلیای است که امروز در موزه بریتانیا نگهداری میشود. متن میخی بر این استوانه در ظاهر گزارشی از فتح بابل است اما در باطن بیانیهای اخلاقی و سیاسی درباره شیوه حکمرانی است. کوروش در آن مینویسد که به هیچ ملت و خدایی بیاحترامی نکرده و همگان را در پرستش آزاد گذاشته است. بسیاری از پژوهشگران از جمله سیروس شاهمرادی و پیر بریان، این سند را یکی از نخستین نمونههای تاریخی از مفهوم حقوق بشر دانستهاند. گرچه نمیتوان آن را به معنای مدرن این واژه تفسیر کرد اما بدون شک در زمان خود، سندی بینظیر از درک سیاسی و انسانی یک فرمانروا بوده است.
نبوغ در حکمرانی چندقومیتی
رمز پایداری امپراطوری هخامنشی در سیاستهای اداری کوروش نهفته بود. او نظام ساتراپی را بنا نهاد یعنی تقسیم امپراطوری به ایالاتی خودگردان که هرکدام توسط یک ساتراپ (استاندار) اداره میشدند. این ساختار امکان میداد که هر منطقه بر پایه سنتها و قوانین خود اداره شود، بیآنکه وحدت کلان سیاسی خدشهدار شود. در واقع کوروش نخستین کسی بود که مفهوم «حکومت چندقومیتی» را در قالب یک ساختار منظم اجرایی کرد. این درک ژرف از تنوع فرهنگی، به او اجازه داد تا بر میلیونها نفر از اقوام گوناگون حکم براند، بیآنکه شورش گستردهای رخ دهد. یکی از رویدادهای مهم دوران کوروش، آزادی قوم یهود از اسارت بابلی بود. پس از سقوط بابل، کوروش فرمانی صادر کرد که براساس آن یهودیان میتوانستند به سرزمین خود بازگردند و معبد اورشلیم را بازسازی کنند. این فرمان در کتاب «عزرا» در عهد عتیق ثبت شده و بهعنوان نشانهای از عدالت و ایمان کوروش مورد ستایش قرار گرفته است. در تاریخ ادیان، کمتر پادشاهی یافت میشود که از سوی پیروان ادیانی غیر از دین خود، تا این اندازه محترم شمرده شده باشد. در تورات از او با عنوان «مسیح خداوند» یاد میشود، افتخاری که کمتر انسانی در تاریخ به آن دست یافته است.
پاسارگاد؛ آرامگاه اندیشهای جاودانه
در دشت پهناور پاسارگاد، آرامگاه کوروش بزرگ هنوز پس از بیش از ۲هزار سال استوار ایستاده است. سادگی و صلابت این بنا با شخصیت او هماهنگی دارد: بیتکلف اما باشکوه.
سنگنوشتهای منسوب به او در نزدیکی آرامگاه چنین میگوید: «ای انسان، هر که هستی و از هر کجا که میآیی، میدانم که خواهی آمد و بر من خواهی گذشت؛ منم کوروش که برای مردم ایران این پادشاهی را بنیاد نهادم. این آرامگاه مرا از تو دریغ مدار.» این جمله اگرچه ممکن است بعدها افزوده شده باشد، روحی از فروتنی و آگاهی از گذر زمان را بازتاب میدهد؛ همان اندیشهای که تاریخ او را زنده نگاه داشته است. در دهههای اخیر، روز هفتم آبان به نمادی فرهنگی و ملی بدل شده است. مردم از نقاط مختلف کشور در پاسارگاد گرد هم میآیند تا با حضور در کنار آرامگاه او، یادش را گرامی بدارند. هرچند این روز در تقویم رسمی ایران ثبت نشده اما اهمیت آن در میان مردم و نخبگان فرهنگی روزبهروز افزایش یافته است. بسیاری از جامعهشناسان، این رویداد را نشانهای از نیاز جامعه به بازخوانی هویت تاریخی و ارزشهای اخلاقی میدانند. کوروش برای ایرانیان نهفقط چهرهای تاریخی بلکه تجسم آرمانهایی چون عدالت، خرد، آزادی و میهندوستی است؛ مفاهیمی که در طول قرون بارها دستخوش فراموشی شده اما هر بار از نو زاده شدهاند.
میراث اندیشهای کوروش در جهان معاصر
میراث کوروش امروز فراتر از مرزهای ایران معنا یافته است. در دهه۱۹۷۰، سازمان ملل متحد نسخهای از استوانه کوروش را بهعنوان نماد «نخستین منشور حقوق بشر» در مقر خود به نمایش گذاشت، همچنین اندیشمندان بسیاری در حوزه سیاست تطبیقی و مدیریت، از الگوی حکمرانی او بهعنوان نمونهای از «رهبری اخلاقمحور» یاد کردهاند. در جهانی که خشونت و تمامیتخواهی هنوز زنده است، یادآوری کوروش یعنی یادآوری این حقیقت که قدرت، اگر از عدالت و احترام جدا شود، به تباهی میانجامد. کوروش را میتوان تجسم «ایرانی بودن» دانست در معنایی که بر پایه همزیستی، احترام به تفاوت و عشق به میهن استوار است. هویت ایرانی در سایه میراث او، نه محدود به قومیت و نژاد بلکه گشوده به انسانیت تعریف میشود. از این رو گرامیداشت روز کوروش صرفا بازگشت به تاریخ نیست بلکه بازاندیشی در هویت امروز ماست.
بزرگداشت روز کوروش فرصتی است برای بازخوانی ارزشهایی که جامعه امروز بیش از هر زمان به آن نیاز دارد. در جهانی که مرزهای فرهنگی، سیاسی و دینی هر روز پرتنشتر میشوند، اندیشه کوروش یادآور این است که میتوان قدرت را در خدمت انسانیت قرار داد، نه انسان را در خدمت قدرت. روز کوروش را باید روز اندیشیدن به معنای واقعی انسان بودن دانست؛ روزی برای گفتوگو میان تاریخ و حال و فرصتی برای تامل در اینکه چگونه میتوانیم میراث انسانی او را نه در سنگ و استوانه بلکه در رفتار و منش خویش زنده نگه داریم.
