رفع تحریمها؛ شرط لازم رشد؟
مهراب کیارسی، محقق اقتصاد کلان- دانشکده اقتصاد دانشگاه اتاوا- کانادا
اخیرا بعضی افراد سرشناس و پرنفوذ در ایران – از جمله یکی از مشهورترین اقتصاددانان داخلی که در سه دهه اخیر با دیدگاههایش نقش مهمی در عملکرد اقتصاد کلان ایران داشته و چند دهه پیش دانشکده اقتصادی در یکی از بهترین دانشگاههای کشور تاسیس کرده – و همچنین یکی از وزیران دولت روحانی که بههرحال به سهم خود در وضعیت کنونی اقتصاد کشور مسوول است، موضعگیری بسیار عجیبی داشته و آن اینکه رفع تحریمها، یا بهعبارتی عادیسازی روابط سیاسی با ایالاتمتحده، شرط لازم برای رشد اقتصاد ایران است.
به بیان دیگر آنها ادعا میکنند که بدون عادیسازی روابط با آمریکا، اقتصاد ایران اساسا امکان رشد ندارد. توجه کنید: گفته نمیشود که تحریمها برای رشد و توسعه ایران زیانبار بودهاند- که البته بودهاند و از نظر من هزینههای قابلتوجهی هم خواهند داشت- و همچنین گفته نمیشود که ما بدون رابطه با آمریکا نمیتوانیم کشوری پیشرفته و توسعهیافته شویم یا به مرزهای تکنولوژیک برسیم (که البته با شرایط فعلی بیشتر شبیه آرزویی دستنیافتنی در آینده قابلپیشبینی است) بلکه اساسا گفته میشود که نمیتوانیم هیچ رشدی داشته باشیم. این معنای «شرط لازم» است.
این دیدگاه به باور من نهتنها از بنیان اشتباه و گمراهکننده است و پشتوانهای در ادبیات گسترده رشد اقتصادی ندارد بلکه توهینی است به قرنها اندیشه بنیادین و ارزشمند در اقتصاد و دیگر حوزههای علوم اجتماعی. به باور من، محال است در ادبیات غنی حداقل ۱۰۰سال اخیر اقتصاد، چه از نظر نظری و چه تجربی، نوشتهای معتبر پیدا کنید که بگوید کشوری صرفا بهدلیل قرار داشتن تحت تحریم، اساسا نمیتواند رشد کند. جالب اینکه اکثریت مدلهای رشد جریان اصلی- که یکی از این افراد خود را نماینده آنها در ایران میداند- مدلهای اقتصاد بستهاند و وقتی در آنها از رشد صحبت میشود، تمرکز بر سیاستهای کلان و متغیرهای نهادی و فاندامنتال کلان داخلی کشورهاست. در مدلهای پیشروی رشد کنونی اقتصاد کلان که به آنها مدلهای رشد درونزا گفته میشود، اساسا این «ایدهها» هستند که در بنیان رشد و توسعه پایدار هر ملت قرار دارند و تاریخ و مسیر طیشده هر کشور نیز میتواند نقش قابلتوجهی ایفا کند. ایدهها هم در نهایت از انسانها میآیند و هرچه جمعیت بیشتر، احتمال ایدههای ناب بالاتر. بله، در مدلهای رشد درونزا واقعا بدون رشد جمعیت، رشد درآمد سرانه صفر خواهد بود و جمعیت هر کشور ارزشمندترین دارایی آن برای توسعه است. البته تجارت و دادوستد با دیگر کشورها نیز میتواند نقش بنیادینی در انتقال ایده و دانش و رشد ایفا کند اما جهان محدود به آمریکا و غرب نیست و این یک واقعیت است که چین امروز در بسیاری از مرزهای تکنولوژیکی شانهبهشانه آمریکا حرکت میکند و هند نیز در حال بیدار شدن است.
به باور من، اگر بخواهیم از ادبیات توسعه و رشد اقتصادی تنها یک درس بگیریم، آن درس این است: توسعه هر کشوری- از جمله ایران- در گرو سیاستها و تصمیمات داخلی آن است، چه در عرصه اقتصادی، چه اجتماعی و چه سیاسی. سرنوشت ما وابسته به خود ماست، نه به لطف آمریکا، غرب یا هیچ کشور خارجی دیگر. این باید مبنای هر سخن گفتنی درباره توسعه و رشد در ایران از سوی هر اقتصاددانی باشد.
البته من نمیگویم ایران نباید برای کاهش تحریمها یا بهبود روابط با غرب تلاش کند، یا اگر بتواند تنشها با ایالاتمتحده را کاهش دهد، نباید این کار را انجام دهد بلکه باید انجام دهد. به باور من، اساسا دلیلی وجود نداشت که جامعه ما در سالها و دهههای پس از انقلاب چنین هزینه سنگینی بابت عدم رابطه با آمریکا بپردازد. آمریکا هنوز هم قدرتمندترین کشور جهان از نظر سیاسی و اقتصادی است و بسیار پرنفوذ و در بسیاری از نهادهای بینالمللی بعضا مسلط است. آمریکا یک امپراتوری است و روسایجمهور آن و مخصوصا ترامپ خود را امپراتور عالم میبینند و باید بدانیم و بفهمیم که متاسفانه از نهادهای مالی، سیاسی و اقتصادی جهانی در راستای منافع خود و فشار بر کشورهای مستقل سوءاستفاده میکند و خوب هم سوءاستفاده میکند چون زور دارد و هر کاری که بتواند انجام میدهد، حتی با کشورهایی مانند کانادا که نزدیکترین متحدش هستند، چه برسد به کشوری مثل ایران!
حال اگر بپذیریم- که بهنظر فرضی بسیار واقعبینانه است- که آمریکا و دولت کنونی آن تنها زمانی حاضر به عادیسازی روابط خواهند بود که ایران بهطور کامل و بیقیدوشرط تسلیم خواستههایش شود (همانطورکه ترامپ بارها صراحتا گفته)، یعنی بخش عمدهای از استقلال خود را از دست بدهد، در آن صورت پیشنهاد این افراد پرنفوذ چیست؟ آیا باید بپذیریم که ایران دیگر راهی برای رشد و بهبود اقتصادی ندارد و تنها گزینهاش تسلیم کامل است؟ آیا رشد و توسعه ایران وابسته به آمریکاست و نه در اختیار خود ما؟ و آیا وقتی گفته میشود شرط لازم رشد ایران، رفع تحریمهای آمریکاست، معنایی جز این دارد که راه توسعه ما از واشنگتن دیسی میگذرد، نه از فکر و اندیشه و اراده و فعلیت خودمان؟
فرض کنیم که تسلیم شدن به خواستههای آمریکا تنها راه نجات ایران است. چه دلیلی وجود دارد که فکر کنیم حتی در این صورت، دولت ترامپ تحریمها را برخواهد داشت و اجازه رشد کردن و توسعه یافتن به ایرانیان خواهد داد؟ اساسا چگونه قرار است توسعه یابیم که بدون رابطه با دولت ترامپ غیرممکن است؟ پل کروگمن، اقتصاددان مشهور آمریکایی، بارها در ماههای گذشته نوشته که شما نمیتوانید حتی برای چند دقیقه هم به حرفهای ترامپ و دولتش اعتماد کنید!
بنایراین از نظر من در ادبیات موجود رشد اقتصادی، چه نظری و چه تجربی، هیچچیز، حتی در حد ذرهای، تاییدکننده این باور نیست که ملت ایران، صرفا بهدلیل قرار داشتن تحت تحریمهای آمریکا، بدون جلب رضایت آن کشور به هر نحو و هر قیمتی، امکان رشد ندارد. این باور نه مبتنیبر دانش اقتصادی است و نه ریشه در علم دارد بلکه صرفا باوری ایدئولوژیک و کاملا سیاسی است. کافی است به آثار برندگان جایزه نوبل اقتصاد امسال نگاه کنید که دقیقا بهخاطر پژوهشهایشان در حوزه توسعه این جایزه را دریافت کردهاند. آیا کوچکترین نشانی در نوشتههای آنها یا دیگر بزرگان این حوزه مییابید که ادعا کرده باشند چون کشوری تحت تحریم است، رشد اقتصادی آن ناممکن است؟ در این ادبیات تقریبا اجماعی وجود دارد که ریشه اصلی ثروت و رشد یک ملت، در نهایت، به سرمایه انسانی آن ملت و فکر و اندیشه آن بازمیگردد. توسعه سرمایه انسانیِ باکیفیت، نیروی محرکه اصلی رشد و توسعه هر کشور است. ایران کشوری است با انواع ناکارآمدیها و عدم تخصیصهای غیربهینه کلان و ادبیات رشد در دو تا سه دهه اخیر بهروشنی نشان داده است که صرفا با اصلاح این اختلالات، میتوان به رشدهای پایدار بلندمدت دست یافت (در این زمینه خواننده را به آثار چد جونز از دانشگاه استنفورد که شاید مهمترین نظریهپرداز رشد در حال حاضر باشد، ارجاع میدهم) و اینکه فراموش نکنیم رشد و توسعه پدیدهای بسیار مدرن است و برای هزاران و هزاران سال، زندگی – به زبان تاثیرگذار توماسهابز فیلسوف مشهور انگلیسی- «زشت و زننده، خشن و کوتاه» بوده. تنها در دو قرن اخیر این وضعیت تغییر کرده است!
این نکته را نیز باید افزود که ایران کشوری با تورمهای بلندمدت و پایدار بوده و همچنان هست و شرط لازم برای حل این مساله، اصلاح سیاست مالیه(فیسکال) کشور در معنای عام و نهادی آن است. اصلاحاتی بسیار ضروری. بدون انجام اصلاحات اساسی در نهادهای قانونگذاری مالیه و سازوکارهای سیاستگذاری در این حوزه، نهتنها امکان حل معضل تورم پایدار وجود نخواهد داشت بلکه اساسا این اصلاحات برای رشد و توسعه ایران نیز کاملا بنیادین و حیاتی هستند. ادبیات اقتصاد کلان به ما آموخته که سیاستهای مالیه نقشی کلیدی در توسعه یا عدم توسعه هر کشور ایفا میکنند. بنابراین اصلاحات ساختاری بنیادین و معتبر و قابل باور در داخل در حوزههای سیاست اجتماع و بالاخص اقتصاد است که سبب می شود کشور ایران در مسیر توسعه بیفتد و اینها هم کاملا وابسته به خود ما ایرانیان هستند و ربطی به آمریکا و غیر آمریکا ندارند.
ضمنا اگر واقعا باور دارید که بدون رفع تحریمها و رابطه با آمریکا، رشد اقتصادی ممکن نیست، پس آیا بهتر نیست دانشکدههای اقتصاد آن کشور را- حداقل در حوزه اقتصاد کلان- تعطیل کنیم؟ حداقل وقت دانشجویان بیچاره را تلف نکنید و منابع کشور را هدر ندهید، تا زمانی که شاید آمریکا ما را دوست بدارد و تحریمهایش را لطف نماید و بردارد!