دولت رفاه؛ امنیت اجتماعی یا بار مالی؟

جهانصنعت – دولت رفاه یکی از مهمترین مفاهیم در ادبیات اقتصادی و اجتماعی معاصر است. این اصطلاح به نظامی اطلاق میشود که در آن دولت نقش فعالی در تامین امنیت اقتصادی و اجتماعی شهروندان بر عهده دارد. هدف اصلی دولت رفاه، کاهش نابرابری، حمایت از گروههای آسیبپذیر و تضمین حداقلی از رفاه برای همه افراد جامعه است. این مفهوم پس از بحران بزرگ دهه۱۹۳۰ و جنگ جهانی دوم بهطور جدی در اروپا شکل گرفت و بهتدریج در بسیاری از کشورها توسعه یافت.
در دولت رفاه، دولت با ابزارهایی چون بیمههای اجتماعی، یارانههای مستقیم و غیرمستقیم، خدمات آموزشی و بهداشتی رایگان یا ارزان، حمایت از بیکاران و بازنشستگان و سیاستهای بازتوزیعی تلاش میکند فاصله طبقاتی را کاهش دهد. در واقع فلسفه وجودی آن بر این اصل استوار است که بازار آزاد بهتنهایی قادر به تامین عدالت اجتماعی نیست و بدون مداخله دولت، گروههای ضعیفتر به حاشیه رانده میشوند.
دولت رفاه اما تنها یک بسته حمایتی نیست بلکه مجموعهای از نهادها و سیاستهاست که در هم تنیده شدهاند. برای مثال نظام آموزش عمومی رایگان تنها به رشد سرمایه انسانی کمک نمیکند بلکه فرصتهای برابر برای رقابت اجتماعی ایجاد میکند. بیمه بیکاری یا بازنشستگی نیز صرفا یک کمک مالی نیست بلکه عاملی برای حفظ کرامت انسانی در برابر ریسکهای اقتصادی است. به همین دلیل است که بسیاری از نظریهپردازان، دولت رفاه را ستون اصلی «دولت مدرن» میدانند.
با وجود این، دولت رفاه همواره با چالشهایی روبهرو بوده است. یکی از مهمترین نقدها به آن، افزایش بار مالی بر بودجه دولت است. هزینههای سنگین خدمات رفاهی میتواند منجربه کسری بودجه و بدهیهای بلندمدت شود. منتقدان همچنین استدلال میکنند که حمایتهای بیش از حد ممکن است انگیزه کار و تولید را کاهش دهد و به «وابستگی مزمن» برخی اقشار به کمکهای دولتی بینجامد. به همین دلیل در دهههای اخیر بسیاری از کشورها به اصلاح الگوی دولت رفاه پرداختهاند و تلاش کردهاند تعادلی میان حمایت اجتماعی و کارآمدی اقتصادی ایجاد کنند.
نمونههای موفق دولت رفاه را میتوان در کشورهای اسکاندیناوی مشاهده کرد. سوئد، نروژ و دانمارک توانستهاند با ترکیب مالیاتهای بالا، خدمات عمومی گسترده و شفافیت نهادی، نظامی پایدار برای رفاه عمومی ایجاد کنند. در مقابل برخی کشورها با منابع محدود یا ضعف نهادی، در اجرای سیاستهای رفاهی ناکام بودهاند و بار مالی سنگینی بر دوش اقتصاد گذاشتهاند.
برای ایران نیز بحث دولت رفاه اهمیت ویژهای دارد. ساختار اقتصادی متکی به نفت، ضعف نظام مالیاتی و گستردگی جمعیت جوان، اجرای یک دولت رفاه پایدار را دشوار کرده است. تجربههایی مانند یارانههای نقدی یا بیمههای اجتماعی نشان میدهد که بدون طراحی دقیق و شفافیت نهادی، سیاستهای رفاهی میتواند به رانت و ناکارآمدی منجر شود بنابراین پرسش اصلی برای اقتصاد ایران این است که چگونه میتوان الگویی متناسب با شرایط داخلی ایجاد کرد که هم عدالت اجتماعی را تقویت کند و هم فشار مضاعفی بر منابع مالی کشور وارد نکند. در عین حال دولت رفاه تنها بُعد اقتصادی ندارد بلکه پیامدهای سیاسی و اجتماعی آن نیز قابلتوجه است. جوامعی که سطح بالاتری از حمایت اجتماعی دارند، معمولا از ثبات سیاسی بیشتری برخوردارند و میزان مشارکت مدنی در آنها بالاتر است به عبارت دیگر شهروندان وقتی احساس کنند دولت در کنار آنهاست، اعتماد بیشتری به نظام حکمرانی پیدا میکنند. این اعتماد اجتماعی سرمایهای است که نهتنها توسعه اقتصادی را تسهیل بلکه از بروز بحرانهای اجتماعی و سیاسی نیز جلوگیری میکند. از سوی دیگر شکلگیری دولت رفاه بهمعنای کاهش نقش جامعه مدنی یا بخشخصوصی نیست بلکه به عکس، دولت رفاه میتواند با ایجاد یک بستر حمایتی، شرایطی فراهم کند که کارآفرینان، تولیدکنندگان و نیروی کار با امنیت بیشتری فعالیت کنند. امنیت اجتماعی بهمعنای کاهش ریسکهای غیرقابل پیشبینی است و همین عامل سرمایهگذاری بلندمدت را جذابتر میکند.