23 - 08 - 2022
دریچهای به سوی « شیشه»
شیدا ملکی- پنجره که نیست، دریچهای است حلبی و زنگزده. دنبال هر مواد مخدر و محرکی که باشی سرراستترین آدرسی که در این محل پیدا میکنی، این دریچه است. البته میتوانی از دستفروشهایی هم که پاتوقشان این کوچه است و زیرلب آمار جنسهایشان را میدهند هر چه بخواهی پیدا کنی. از تریاک و حشیش تا شیشه و کراک و مشروبات الکلی. زنها اما اوایل مصرفشان هر چه لازم داشته باشند از این دریچه زنگزده میخرند. قیمت کمی بیشتر از فروشندههایی است که ویترین ندارند اما جنس بهتری دستشان را میگیرد. پولت که به آخر برسد هرچه به دریچه بکوبی و هرچه ضجه بزنی این دریچه باز نمیشود و مجبور میشوی بروی سراغ همان مردهایی که شبیه وانت پرتقالفروش سر کوچه داد نمیزنند اما همه میدانند شیشه، پنج هزار تومان. شیشه مساوی با یک شب همبستری. شیشه، یعنی جنسها را تو بفروش.
نان تازه و شیر، گرانتر از مواد مخدر است
اینجا شهرک طلائیه، شهرستان ملارد، ۳۵ دقیقه دورتر از میدان آزادی تهران است. نان تازه و شیر سختتر از شیشه و تریاک پیدا میشود. شهرک طلائیه در اولین نگاه شبیه دیگر مناطق مسکونی، با بافت قدیمی و سنتی به نظر میرسد. خانههای یک یا دو طبقه قدیمی، مغازههای ساده و بدون دکوراسیون جذاب. میوهفروشیها و بقالیهای این محله هیچ فرقی با دیگر محلههای قدیمی تهران ندارند. نان سنگک هزار تومان، شیشه پنج هزار تومان. مردمی که همه افراد محله را میشناسند. بچههایی که در کوچه گلکوچک بازی میکنند. وانت میوهفروشی و... آخرین تصویری که همه تعاریف محلهای امن را به هم میریزد: زنی تکیده و رنگپریده است. دمپایی پلاستیکی پوشیده و لباسی که برای این باران تند و تگرگ مناسب نیست. دستهایش را روی آتش پیت حلبی سیاهشده گرم میکند. سن و سال آدمها را نمیشود در چنین شرایطی حدس زد. خودش هم میگوید، نمیداند چند سال دارد، چشمهای درشت سیاهش هنوز هم زیباست. چشمهای سیاه زن ایرانی که شهرت بالندگیاش جهانی است.
اسم من اهمیتی ندارد
از آتش فاصله میگیرد و مشمای بزرگی که آن طرفتر افتاده را برمیدارد و روی سرش میکشد. میگوید: «هزار تومن داری بده من نون بگیرم. چند روزه غذا نخوردم. ببینم سیگار داری؟«
او هم زن است. شبیه همه زنهای جهان. زیبا و ظریف، فقط، لباس مناسبی ندارد و از پینههای پاشنه پایش میشود فهمید شاید این دمپایی پلاستیکی را هم به تازگی میپوشد. زنانگیام من را هم به زیر سقف مشماییاش کشاند. پرسیدم اسمت چیه؟ چند سالته؟ «آبجی چه میدونم چند سالمه. تو هم هر چی دوست داری صدام کن. زری، مهسا، سوگند، چه میدونم اصلا بهم بگو آبجی. راستی راستی هیچی تو بساطتت نداری با هم بخوریم؟ ضعف کردم. این بارون هم که گذاشته رو دنده لج با ما. ببینم اومدی دنبال جنس؟خوب برو از دریچه بگیر دیگه. بهت نمیاد پول نداشته باشی. نکنه تو هم به تهش رسیدی؟ ببین بیا یه مرامی بذار وسط، جنستو گرفتی بیا همینجا با هم بزنیم. هان؟. میای؟ حالا تو چی میزنی؟»
صدای جیغ میآید. دختری کنار جاده ایستاده است. دو دستش را روی گوشهایش گذاشته و فقط جیغ میکشد. هیچ کدام از اهالی به رفتار او عکسالعملی نشان نمیدهند. فقط جیغ میکشد و گاهی هم میدود.
حرفهایم با زن بیاسم طولانی شد. صدایش را صاف میکند و میگوید: ببین آبجی شیشه بیشتر از پنج چوغ پول ندیا. از زیر سقف مشماییاش بیرون خزیدم. باران تند میبارد و قرار نیست سقفی بالای سر زنهای کارتنخواب این منطقه باشد.
زنهای کارتنخواب بیشتر دیده میشوند
تعداد زنهای کارتنخواب و مصرفکننده مواد مخدر و محرک در این منطقه بسیار بیشتر از مردهایی با چنین شرایطی است و همین موضوع باعث میشود حتی متوجه مردها هم نشوی. مردم و کارتنخوابها در این منطقه با هم زندگی میکنند و حتی به نظر میرسد تجارت و درآمد ساکنان این محله از فروش مواد مخدر به همین کارتنخوابها باشد. یک زندگی به نظر مسالمت آمیز. کودکان این محله هر روز با خرید و فروش مواد مخدر، خرید و فروش و اجاره زنها و بسیاری مشکلات و جرایم دیگر از نزدیک مواجه میشوند. والدین این کودکان حتی برای جابهجایی مواد مخدر هم گاهی از آنها استفاده میکنند. این جرایم تبدیل شده است به نوعی رفتار اجتماعی عرفی و پذیرفته شده بین اهالی شهرک طلائیه.
در این منطقه هیچ تابویی نسبت به مصرف مواد مخدر وجود ندارد. به همان سادگی که در میدان آزادی تهران سیگار میکشند، در شهرک طلائیه، ملارد شیشه میکشند. اهالی این شهرک میگویند: چندی پیش نیروی انتظامی اقدام به پاکسازی محله کرده و تعدادی از فروشندگان و مصرفکنندگان را جمعآوری کرده است. اما مدتی بعد همه چیز به حالت قبلی خود برگشته است. فروشندگان و مصرفکنندگان موادمخدر دوباره به محله امن خود برگشتهاند و فعالیتهای قبلی را ادامه میدهند.
عملیات پاکسازی ضربتی کافی نیست
خانمی چهل و چند ساله، در پاسخ به این سوال که آیا از زندگی در این منطقه راضی هستید، میگوید: «ما هفت سال پیش از شهرستانمون اومدیم تهران. پولمون برای خرید و اجاره خونه سنددار کم بود. همشهریامون این محله رو به ما معرفی کردن یه خونه گرفتیم نیمهساز بود، خودمون روش یه طبقه ساختیم. یه طبقه رو دادیم اجاره و شکر خدا داریم زندگیمون رو میکنیم. آقامون هم کار میکنه. فقط این زنا که تو محل دور آتیش جمع میشن خیلی بده. بچه کوچیک داریم. خوب نیس آخه…»
انجام طرحهای کوتاه مدت ضربتی در چنین مناطقی کافی نیست. چنین بافتهای شهری و اجتماعی نیازمند برنامههای بلندمدت و مستمر برای دست یافتن به محیطی امن است.
زنان کارتنخواب طلائیه بیش از ۳۵ سال ندارند
زنان کارتنخواب این منطقه بیش از ۳۰ یا۳۵ سال ندارند. دختری ۲۲ ساله میگوید: «پیش دانشگاهی که بودم تو دستشویی مدرسه برای اولین بار شیشه کشیدم. چند نفر از دوستام با هم بودیم، از مدرسه اخراج شدم و خونه آنقدر کتکم زدند که از خونه فرار کردم. ما خونمون غرب تهران بود. من هم از اینجا سر درآوردم. اینجا کسی با آدم کار نداره همینش خوبه. اما سرما و گرسنگی اشک آدمو در میاره. یه وقتا هم مامورا میان که دیگه خیلی اعصاب خورد کنه. جنسمون هم یه جوری جور میشه دیگه…»
بچههای طلائیه با مواد مخدر بزرگ میشوند
جورابیان، مدیر یکی از مهدهای کودک شهرک طلائیه است که در گفتوگو با «جهان صنعت» عنوان میکند: «در این منطقه با وجود میزان بالای جرایم مواد مخدر، خانوادههایی هم هستند که به دلیل فقر مالی این منطقه را برای زندگی انتخاب کردهاند. خانههای این محله به دلایل مختلف قیمت کمتری هم دارند. بین بچههایی که ما در مهدکودک آموزش میدهیم با افرادی مواجه میشویم که در پنج سالگی حتی رنگها را بلد نیستند اما تاثیرات مواد مخدر و محرک مختلف را به خوبی میدانند. بچهها با مواد مخدر بزرگ میشوند و در نوجوانی به سادگی از انواع مواد مخدر استفاده میکنند.»
به گفته جورابیان، در شرایط فرهنگی و اجتماعی که کودکی شش ساله مربی خود را تهدید میکند: «بابام قاتله میگم تو رو هم بکشه» آموزش بسیار دشوار است.
مدیر این مهد کودک تاکید میکند: بهزیستی و نیروی انتظامی با همکاری یکدیگر باید برای حل مشکلات اجتماعی و امنیتی این منطقه چارهای بیندیشند. مشکلاتی که برای کودکان و زنان این منطقه به وجود خواهد آمد قابل پیشبینی نیست، فقط میدانیم که هزینههای بسیار سنگینی بر دوش جامعه خواهد گذاشت.
آینده این دختران چه میشود
شهرک طلائیه تبدیل شده است به سکونتگاه امن خردهفروشهای مواد مخدر و محلی ناامن برای کودکانی که هر روز با آخرین نرخهای مواد مخدر و محرک ارزانقیمت بزرگ میشوند. این محله نه گرمخانهای دارد، نه کمپ امن ترک اعتیاد. صدای جیغ دختر کنار جاده تا میدان آزادی تهران نمیرسد. باران پاییز اما همه شهر را خیس میکند، باران مسوولیتی ندارد برای رسیدگی به نوع بارش در مناطق مختلف اما باید پرسید مسوولیت وضعیت نابسامان مواد مخدر و زنان آلوده به شیشه این منطقه با چه کسی است؟!
دریچه زنگزده خانهای که محل پخش مواد مخدر است هر روز چندین بار، باز و بسته میشود و بسیاری از مصرفکنندگان هنوز هم از همین دریچه تغذیه میشوند. دریچه هنوز زنده است…
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد