29 - 06 - 2022
داستان خنثی، شخصیت پردازی ضعیف
شبکه نمایش خانگی و صدا و سیما این روزها میزبان سریالهایی است که توانستهاند مخاطبان زیادی پیدا کنند. سریال «شهرزاد» ساخته حسن فتحی که در شبکه نمایش خانگی عرضه میشود،«کیمیا» بلندترین سریال سیما که جواد افشار کارگردانیاش کرده و «معمای شاه» به کارگردانی محمد رضا ورزی که در ادامه کارهای قبلی اوست.
بیگمان چند سال گذشته در کنار رشد سینما، ساخت سریالهای تلویزیونی جذاب هم جایگاهی غیرقابل انکار پیدا کرده است. کمپانیها و شبکههای تلویزیونی معتبر جهانی در رقابتی نزدیک هر کدام سراغ ساخت سریالهایی رفتهاند که جذابیتی بینظیر برای مخاطبان سراسر دنیا داشته و توانسته جایگاهی بین مخاطبین جهانی پیدا کند. شاید شروع این پروسه را باید سریال لاست بدانیم؛ سریالی که در کشور ما هم در اندک زمانی بعد از پخش در آمریکا مخاطبان زیادی پیدا کرد. بریکینگ بد، گیم آف ترونز، شیملس، واکینگ دد، هانیبال و… هر کدام توانستند در زمان پخش بینندگان را در جلوی تلویزیونها میخکوب کنند و رکورد تماشاگر را بشکنند.
در روزهایی که سریالسازی در مدیویم جهانی روز به روز جدیتر دنبال میشود در ایران شاهد افول ساخت سریالهای تلویزیونی هستیم. سریالهایی کلیشهای، بیداستان، بدون هدف و البته با کارگردانی بد. سریالهایی که هر کدام انگار فقط ساخته شدهاند تا ساعتی از آنتن تلویزیون را پر کنند و کسی برای کیفیت آنها متر معیاری تعیین نکرده است.
شهرزاد و فتحی که دیگر شجاع نیست
سریال شهرزاد را باید با کیفیتترین اثری دانست که این روزها مهمان خانههای مردم است؛ سریالی به کارگردانی حسن فتحی و نویسندگی نغمه ثمینی و خود فتحی. شهرزاد دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد را روایت میکند. داستانی که در تهران میگذرد و درون مایهاش برخورد مقامات و اشخاص با نفوذ با مردم عادی است و شکافی که بین این دو قشر وجود دارد، داستان قدیمی که بر پایه همان اصل ارباب و رعیتی میگذرد.شهرزاد بازیگران خوبی دارد، علی نصیریان، محمود پاکنیت، مهدی سلطانی، ترانه علیدوستی، شهاب حسینی، مصطفی زمانی و… لیست بلندبالایی که وجود هر کدام در اثری میتواند به جذابیت آن کمک کند. فیلمبرداری و دکور شهرزاد از دیگر نقاط قوت سریال فتحی است که خبر از تدارکات خوب این سریال دارد و هزینهای که برای ساخت آن پرداختهاند.
از دیگر نقاط قوت سریال فتحی، تبلیغات آن است. چند ماه قبل از پخش سریال بسیاری از بیلبوردهای شهری ، در اختیار سریال فتحی بود و توانست ذهن شهروندان را با سریال شهرزاد آشنا کند. این نشان میدهد کارگردانان و تهیهکنندگان ما بالاخره به جایگاه تبلیغات پی بردند و حاضرند برای آن هزینه کنند. موسیقی بینظیر فردین خلعتبری و صدای علیرضا قربانی هم مثل دیگر آثار فتحی به ارزش سریال افزوده است.
اما بیگمان هر سریالی که حسن فتحی کلید بزند و مضمونی تاریخی داشته باشد، با بهترین ساخته او، یعنی «مدار صفر درجه» مقایسه خواهد شد. سریالی که به عقیده بسیاری از منتقدان و مخاطبان سیما، بهترین سریال صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است. سریالی که بازگوکننده رخدادهای جنگ جهانی دوم و مهاجرت یهودیان از اروپا به سرزمینهای اشغالی و حوادث پیرامون آن است. این دقیقا نکتهای است که وجه تمایز شهرزاد و مدار صفر درجه است، تفاوتی که باعث میشود سریال شهرزاد کیفیتی به مراتب پایین تر از مدار صفر درجه داشته باشد.
در مدار صفر درجه، خط اصلی داستان، موشکافی تاریخی بر اتفاقات جنگ جهانی دوم بود، کشمکشهای سیاسی و اشغالگری ارتش نازی و متفقین، روایتی که در کنار داستانی عاشقانه که بین شخصیتهای سریال فتحی جریان داشت، جذابیتی بینظیر به مدار صفر درجه داده بود. روایت عاشقانه مدار صفر درجه به قدری دلنشین بود که هیچوقت به ورطه سانتی مانتالیسم یا به اصطلاح خاله زنک بازیهای مرسوم در سریالهای درجه دو ایرانی نیفتاد و توانست تا سکانس پایانی و آزادی حبیب پارسا از زندان، مخاطب را با خود بکشاند.
از طرف دیگر سریال قبلی فتحی شجاعتی بی مثال در روایت داستانش داشت، شاید نخستین سریال ایرانی بود که شخصیتهای تاثیر گذارش را بدون آنکه به فکر مخاطب دلنازک تلویزیون باشد، کشت و درام خود را به پایان رساند. در مقابل اما شهرزاد دقیقا نقطهای مقابل مدار صفر درجه است. رگههای تار و بیانضباطی از رخدادهای کودتای ۲۸ مرداد که در قسمت اول سریال رها میشود و بعد روایتی به اصطلاح عاشقانه که تکرار کلیشههای
زجر آور سریالهای درجه دو فارسی است. عشقی نافرجام، فراری شکست خورده و دعواهای داماد و پدر زن ناراضی، هو شدن دختری تحصیلکرده به خاطر نازایی دختر بزرگ آقا و دردسرهای بعد از آن. سریال در قسمت اول با صحنه اعدامی شروع میشود، اعدام مصطفی زمانی که معشوقه ترانه علیدوستی در سریال است. اعدامی که در قسمت دوم میفهمیم صحنهسازی بوده و خبری از اعدامی جذاب و نفسگیر نیست. این عقبنشینی فتحی از رویکرد سریالهای قبلی او در همان قسمتهای ابتدایی به چشم میزند. رفته رفته سریال بیشتر در تله عاشقانهای تصنعی و زجرآور گرفتار میشود و دیگر در قسمت پنجم، با پخش ترانهای از محسن چاووشی که هیچ تناسبی با فضای سریال فتحی ندارد، خبر از عقبگردی غیر قابل تحمل از کارگردان سریالهایی چون مدار صفر درجه و شب دهم میدهد.
کیمیا، های و هویی برای هیچ
جواد افشار، کارگردانی درجه دو در صدا و سیما به حساب میآید، حال معلوم نیست چطور مدیران سازمان ساخت بزرگترین پرونده تلویزیون را به او سپردهاند.
کیمیا سریالی است که از روزهای پر التهاب قبل از پیروزی انقلاب اسلامی شروع میشود و انگار قرار است تا سالهای بعد از جنگ ادامه داشته باشد.
از همان صحنههای ابتدایی سریال میفهمیم که جواد افشار باز هم میخواهد سریالش را بر هیچ بنا کند، بازیهای اگزجره و بیمعنی شخصیتهای محوری کار در کنار بازیهای مورد قبول امثال حسن پورشیرازی، روندی غیرمتناسب برای بیننده میسازد. سر و صداهایی که به نتیجه نمی رسد و بگیر و ببندهایی که نتیجه ای جز پیامهای سطحی و تکراری اخلاقی ندارد.
افشار انگار مدیوم سریال را با تریبون سخنرانی اشتباه گرفته است، اگر قرار است پیامی از سریال ما به بینندگان برسد باید روندی معنیداری را طی کند نه اینکه نریشنی پرتکرار مستقیم با مخاطب حرف بزند.
در کنار تمام بگیر و ببندهای سریال افشار میبینیم اتفاقات مانند پیروزی انقلاب با صحنهای تصنعی که در آن مردم به سربازان ارتش که در حال تیراندازی به آنان هستند! گل اهدا میکنند، تمام میشود.
اگر قرار است اثری با این هزینه برای صدا و سیما ساخته شود، نیازمند فیلمنامهای محکم و استوار است، متنی که بتواند مردم را پای تلویزیون نگه دارد نه فیلمنامهای که فردی را از پای چوبه دار در چشم بر همزدنی نجات دهد و آن را با دسته گل به خانهاش بفرستد. باز هم باید به عنصر شجاعت در نوشتن فیلمنامه اشاره کنیم و درامی که با مسخرهبازی و نگاههای دختر و پسرهای جوان در سکانسهای بیمعنی به وجود نمیآید.
معمای شاه، تاریخی به قلم ورزی
محمدرضا ورزی را با ساخت سریالهای تاریخی میشناسند، در کنارش به دست بردن در تاریخ و زیاد و کم کردن شخصیتهای تاریخی. معمای شاه روایت زندگی محمدرضا پهلوی دومین شاه سلسله پهلوی اثر تازهای از محمدرضا ورزی است که در همان قسمتهای ابتدایی داد منتقدان و مخاطبان و تاریخنویسان را بلند کرده است.
شخصیتهای مصنوعی، دیالوگهای بیمایه، صحنههای گنگ و روایتی مستاصل که انگار کارگردان کل سریال را بر شباهت ظاهری بازیگرانش بر شخصیتهای تاریخی بنا کرده است.کارگردانی شلخته، فیلمبرداریهای عجیب و بازیهای ضعیف از دیگر مشخصات سریال ورزی است. آن همه سرمایه و امکانات را صرف ساخت اثری کردند که کوچکترین جذابیتی ندارد. شخصیتها برای خودشان راه میروند و از بدی ذاتی و وجدان زشتشان صحبت میکنند. مثلا در صحنهای رضاخان در حیاط کاخ با پسرش محمدرضا راه میرفت و سلطنت خود را مدیون بهاییها و انگلیسیها میدانست. اگر کسی کمترین آشنایی با شخصیت رضاشاه داشته باشد، حتم دارد این صحبت هیچوقت از زبان او شنیده نشده است. روحیه قلدر و غرور او نمیگذاشته به این حقیقت تاریخی اعتراف کند. اما وظیفه کارگردان و نویسنده چیست؟ اینکه این واقعیت را به صورت خام و تصنعی در دهان شخصیت بچپاند یا آنکه روایت را به سمتی ببرد که بیننده این واقعیت را درک کند؟
مطمئنا انتخاب اول کار عواملی است که کیفیت کار برایشان کوچکترین ارزشی ندارد و راه دوم برای کسانی که به فیلمنامه، کارگردانی درست، تدوین و شخصیتپردازی اهمیت میدهند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد