24 - 11 - 2022
خلقت بیجا...
زبان حال کودکی که دلیل تولد او وعده یک میلیون تومانی دولت قبل بود ولی ماهها از تولد او میگذرد اما دولت قبل رفته و علی مانده و حوضش!
«خلقت ما از ازل یک خلقت ناجور بود
من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود!»
از همان روزی که ذات اقدسش گل را سرشت
در میان توده گل اندکی کافور بود
من خودم آماده خلقت نبودمای رفیق
این فقط تصمیم بابا بود و یک دستور بود!
دائما در فکر اینم که چه خوب میشد اگر
لا اقل در این وسط مادر اجاقش کور بود!
هر کدام از قلههای سر خوشی را سر زدیم
تیز و زهر آلوده مانند ته زنبور بود
سرنوشت ما وزارتخانه ارشاد داشت
شادی و ساز و خوشی کلاً در آن سانسور بود
نور در بختم نمییابی عزیزم هی نگرد
در شب میلاد من مهتاب هم کم نور بود
احتمالا من ستاره داشتم اما کمی
راه از دستان من تا آن ستاره دور بود
ساز و کار بخت ما بسته به جای مُهر بود
مُهر را گفتم ولیکن صاحبش منظور بود!
غیر جای مُهر و زخم معده امثال من
زخمهای دیگری هم بود که ناسور بود…
بخت ما اینگونه شد زیرا پس از میلاد من
آن پرستاری که من را شست مرده شور بود!
از میان این همه شغل و تجارتهای ناب
شاعری کردن برایم اندکی مقدور بود...
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد