خلاقیت در حبس آموزش

گروه فرهنگ و هنر- خلاقیت، جوهره اصلی هنر است اما در سالهای اخیر، بسیاری از خروجیهای دانشگاههای هنری ایران به گونهای بودهاند که این جوهره در آثارشان کمرنگ یا حتی غایب است. این مساله تنها نارضایتی عمومی از آثار تولیدشده را به همراه نداشته بلکه زنگ خطری برای نظام آموزش هنری کشور به شمار میرود. پرسش اصلی اینجاست که چرا خروجی دانشگاههای هنر در ایران دیگر آن پویایی و خلاقیتی که از آنها انتظار میرود را ندارند؟ یکی از دلایل عمده این بحران را میتوان در نظام آموزشی غیرپویا و سرفصلهای درسی فرسوده جستوجو کرد. اغلب سرفصلهایی که در دانشگاههای هنری تدریس میشوند، دهههاست بدون بازنگری باقی ماندهاند. این در حالی است که هنر در جهان بیرونی با سرعتی شگفتانگیز در حال تحول است. هنر دیجیتال، رسانههای نوین، هوش مصنوعی در هنر، هنر تعاملی و دهها شاخه نوظهور دیگر، جایگاهی در برنامه درسی بسیاری از دانشگاههای هنری ندارند. دانشجویی که چهار سال صرف تحصیل در رشته گرافیک یا نقاشی میکند، در پایان با مهارتهایی وارد بازار کار میشود که نهتنها بهروز نیستند، بلکه پاسخگوی نیازهای امروز جامعه هنری هم نیستند.
فضای آموزشی محدود و گاه خنثی در دانشگاهها، عامل دیگری برای سرکوب خلاقیت است. دانشجویان بسیاری معتقدند که محیط دانشگاه، بستری برای تجربهورزی آزاد و کشف مسیرهای نو نیست. سانسور آشکار و پنهان، عدم اجازه برای تجربههای رادیکال و ترس از عبور از خطوط قرمز فرهنگی، باعث شده که دانشجو به جای جسارت در بیان، به بازتولید سبکهای قدیمی و بیخطر روی بیاورد. در چنین فضایی نهتنها خلاقیت رشد نمیکند، بلکه میل به خطرپذیری و نوآوری نیز تحلیل میرود. نکته قابل تامل دیگر، عدم ارتباط جدی دانشگاههای هنری با جامعه هنری و بازار کار است. بسیاری از دانشجویان در طول دوران تحصیل خود، ارتباطی واقعی با گالریها، پروژههای هنری، نمایشگاهها یا هنرمندان فعال ندارند. به همین دلیل، آثار تولیدی آنها نه از نظر فرم و نه از نظر محتوا، با واقعیت روز جامعه هماهنگ نیست. این شکاف باعث میشود هنرمند جوان پس از فارغالتحصیلی احساس انزوا، بیهدفی و ناتوانی در ورود به دنیای حرفهای هنر داشته باشد.
باید اذعان کرد که خلاقیت، تنها در سایه آزادی و امنیت روانی شکوفا میشود اما در بسیاری از موارد، فضای دانشگاهی ما فاقد این دو عنصر کلیدی است. دانشجویی که نگران ممیزی پایاننامهاش است، استادی که ترجیح میدهد موضوعات محافظهکارانه را تایید کند یا مدیری که از طرح مسائل جنجالی پرهیز دارد، همه در ایجاد چرخهای بسته نقش دارند که نتیجهاش چیزی جز رکود و تقلید نیست. در این میان، نقش اساتید دانشگاهی نیز بسیار حائزاهمیت است. با آنکه برخی اساتید تلاش میکنند بهروز و همراه با جریانهای هنری جهانی باقی بمانند اما اکثریت به دلایل مختلف، ازجمله فشارهای اداری، نبود حمایتهای مالی یا نداشتن انگیزه، ترجیح میدهند در چارچوبی بسته و آشنا باقی بمانند. این مساله به انتقال دیدگاههای محدود و غالبا کهنه به دانشجویان منجر میشود. گاهی دانشجویان خلاق و متفاوت نهتنها مورد تشویق قرار نمیگیرند، بلکه با نگاههای انتقادی، طنزآمیز یا حتی سرزنشآمیز مواجه میشوند.
از طرفی رقابت ناعادلانه برای جذب دانشجو، به افت کیفیت آموزشی نیز دامن زده است. برخی دانشگاهها بدون در نظر گرفتن زیرساختها و توان تخصصی، رشتههای هنری جدید راهاندازی میکنند. نبود امکانات کارگاهی مناسب، فقدان استاد متخصص در حوزههای خاص و نبود برنامهریزی جدی برای خروجیهای دانشجو، همه در کاهش کیفیت آموزش نقش دارند. نتیجه این روند، تولید انبوهی از فارغالتحصیلان است که مهارت و انگیزه کافی برای ورود به میدان هنر ندارند. به موازات این مشکلات، باید به مساله «فرهنگسازی ناقص درباره هنر» نیز اشاره کرد. بسیاری از خانوادهها و حتی دانشجویان، هنر را نه به عنوان یک مسیر حرفهای جدی، بلکه به عنوان یک علاقه شخصی یا تفنن میبینند. این نگاه سطحی باعث میشود تلاش کافی برای پویایی، یادگیری عمیق یا جسارت در خلاقیت صورت نگیرد. تا زمانی که هنر به عنوان یک فعالیت جدی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شناخته نشود، نمیتوان از دانشگاههای هنری انتظار داشت که موتور محرک خلاقیت باشند. تحلیل نظرات دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاههای هنری در شبکههای اجتماعی نیز نشان میدهد که احساس نارضایتی گستردهای وجود دارد. بسیاری از آنها معتقدند آنچه در دانشگاه آموختهاند، با آنچه در دنیای واقعی انتظارشان را میکشد، تفاوتی فاحش دارد. این گسست میان آموزش و واقعیت، نهتنها به از بین رفتن اعتماد هنرجویان منجر شده، بلکه باعث سرخوردگی، مهاجرت هنری یا حتی خروج کامل از عرصه هنر شده است.
در چنین شرایطی، آیا راهی برای احیای خلاقیت در دانشگاههای هنری وجود دارد؟ پاسخ مثبت است اما مستلزم مجموعهای از اصلاحات ساختاری، فرهنگی و آموزشی. نخست، سرفصلهای درسی باید بازنگری شوند، نه با نگاه اداری بلکه با مشارکت هنرمندان فعال، منتقدان و حتی فارغالتحصیلان. دوم، فضای دانشگاه باید به بستری آزادتر، خلاقتر و پذیراتر تبدیل شود؛ محیطی که دانشجو جرات کند متفاوت باشد. سوم، ارتباط دانشگاه با نهادهای هنری، بازار هنر و جامعه واقعی باید احیا و تقویت شود. توجه به هنرهای نوین و دیجیتال، بازتعریف نقش استاد از «مرجع بیچونوچرا» به «همراه و مشاور» و شناسایی و حمایت از استعدادهای خلاق نیز میتواند به بازگشت حیات به پیکره آموزش هنری کمک کند.
در مجموع مساله فرسایش خلاقیت در دانشگاههای هنری ایران، بیش از آنکه یک بحران آموزشی صرف باشد، بازتاب یک بحران فرهنگی- ساختاری عمیقتر است. اگر دانشگاه آینهای از جامعه باشد، کاهش خلاقیت در میان دانشجویان هنر نشانهای از اولویتهای تغییر یافته در بدنه اجتماعی است؛ جایی که خلاقیت نه یک نیاز حیاتی، بلکه یک حاشیه پرریسک تلقی میشود. واقعیت این است که نمیتوان خلاقیت را در محیطی تزریق کرد که در آن امنیت فکری وجود ندارد، تجربه متفاوت بودن مجازات دارد و ساختارها بر تکرار و اطاعت استوارند. خلاقیت نه در چارچوب درسنامه، بلکه در مواجهه آزاد با ابهام، خطا، شکست و ریسک متولد میشود، بنابراین تا زمانی که فضای دانشگاهی از آزادی اندیشه تهی باشد، صحبت از خلاقیت صرفا به آرایهای گرافیکی روی بروشورهای تبلیغاتی شبیه خواهد بود. لازم است بپذیریم که خلاقیت با «اطلاعات بیشتر» یا «درسهای سنگینتر» شکوفا نمیشود بلکه نیاز به ساختارهایی دارد که قدرت نقد، شهامت تجربه و شوق آفرینش را در دانشجو زنده نگه دارند. بازتعریف نقش استاد از یک انتقالدهنده دانش به یک «تسهیلگر خلق معنا»، بازنگری در ارزشیابیها از شیوهنامهمحور به فرآیندمحور و ایجاد فضاهایی برای شکست و آزمایش، شاید مهمترین قدمها در این مسیر باشند. مهمتر از همه، باید خلاقیت را پیش از آنکه «آموزش دهیم»، دوباره معنا کنیم. خلاق بودن الزاما به معنای متفاوت بودن برای جلب توجه نیست بلکه درک عمیقتر، پاسخ متفاوت به مسالههای مشابه و توان بازآفرینی معنا در زمینهای جدید است. دانشگاه هنری زمانی میتواند زادگاه خلاقیت باشد که به جای تولید مدرک، به پرورش نگاه منحصربهفرد کمک کند. اگر جامعهای به هنر، نه به عنوان ابزار تبلیغ یا تزئین، بلکه به عنوان نیروی انتقادی زنده نگاه کند، آنگاه دانشگاههای هنری ما دوباره به جایگاه طبیعی خود بازمیگردند، به عنوان قلب تپنده تخیل، تحول و تجدد.