خانوادههای افغانستانی و مشکلات دسترسی به بیمارستان کودکان در تهران

جهان صنعت، در خیابان دکتر قریب، قبل از تقاطع خیابان میرخانی، بیمارستان مرکز طبی کودکان قرار دارد؛ بیمارستانی تخصصی برای کودکان که وقتی پا در آن میگذارید، چیزی جز صدای گریه و کودکانی که گوشه به گوشه بیمارستان از دردی بستری شدهاند، نمیشنوید و نمیبینید. روزی گرم است و آفتاب وقتی به کف آسفالت قدیمی بیمارستان میافتد، به شیشههای متعدد بیمارستان کمانه میکند و چشم را میزند. گوشهای از بیمارستان، چند خانواده زیر سایهای نشستهاند. مشخص است خانوادهای «افغانستانی» هستند. پدر خانواده که سرم کودکش در دستش است، میگوید: «بچه من صبح تب کرد، الان دکتر به او سرم داده، اما در اورژانس گفتند تخت برایتان نداریم، برای همین الان اینجا ایستادهایم تا سرم تمام شود». کودک چشمانی روشن دارد. به سمت اورژانس میروم، تختهای صورتی زیادی خالیاند. پرستاری میگوید: «پر میشوند». خطهای کشیدهشده بر کف زمین را دنبال میکنم تا به یکی از درهای خروج برسم. تختها خالی است اما بیمارستان یک تخت را از آن کودک دریغ میکند؛ این رنج، کوچکترین رنجی است که این روزها بیماران افغانستانی با آن دستوپنجه نرم میکنند.
یک هفته طول کشید تا خواهرم را بستری کنند
«پذیرش سختتر شده، بیمارستانها ودیعهها را بیشتر کردهاند و خدماترسانی را کم. یکی از دوستانم را چند روزی پذیرش نمیکردند، آخر هم که پذیرش کردند، ۴۰ میلیون تومان ودیعه گرفتند». منظورش از ودیعه، هزینههای پذیرش است. «محمد» جوانی افغانستانی است. او در کودکی به ایران آمده و تمام عمرش را اینجا گذرانده است. او این روزها درگیر عمل مربوط به گوارش خواهر پنجسالهاش در «مرکز طبی کودکان» است: «با دلدردهای شدید از خواب میپرید، دکتر که بردیم، گفت باید عمل شود». او میگوید که پذیرش خواهرش بهسادگی اتفاق نیفتاد: «خواهرم در ایران به دنیا آمده، اما به ما گفتند مدارکش کامل نیست. یک هفته طول کشید بستریاش کنند. بستری هم که کردند، از ما پول زیادی گرفتند. دقیق یادم نیست اما مادرم مجبور شد انگشترش را بفروشد». «محمد» را ترک میکنم و به سمت پذیرش بیمارستان میروم. سر مسئول پذیرش شلوغ است. میگویم بیماری افغانستانی دارم. همچنان که سرش گرم کاغذهای روی میزش است، میگوید: «هم پدر و هم بچه باید کارت آمایش داشته باشند. هرکدام که ندارند، باید از سفارت مدرک احراز هویت بگیرند». فرایند گرفتن نامه از سفارت کاری سخت و طولانی است. اگر به سفارت افغانستان در خیابان پاکستان مراجعه کنید، از حجم حاضران در خیابان و سروصداها میتوانید به وضوح این مسئله را مشاهده کنید. به مرکز مددکاری بیمارستان میروم که در انتهای راهرویی قرار دارد که در حال بازسازی است. با پرسش از نگهبانان اتاق مددکاری را پیدا میکنم. از یکی از مددکارها درباره بیماری افغانستانی سؤال میکنم که مدارکش کامل نیست: «اگر بیمارستان پذیرش نکند، کاری از ما ساخته نیست. البته اگر مورد خشونت خانگی باشد، اورژانس اجتماعی میتواند کمک کند». همکارش حرفش را قطع میکند: «اورژانس اجتماعی دیگر به مهاجران خدمات این شکلی ارائه نمیدهد». مددکار سرش را برمیگرداند به سویم و با چهرهای ناامید میگوید: «به بیمارستان حکیم یافتآباد بروید، شاید آنجا پذیرش کنند». از درِ «مرکز تخصصی کودکان» بیرون میروم، خیابان شلوغ است و خانوادهها همچنان منتظرند.
شبی ۴ تا ۸ میلیون تومان
«بیمارستان کودکان مفید» نیز مرکز تخصصی کودکان است. در این بیمارستان به شکل مشهودی خبر از حضور مهاجران افغانستانی نیست؛ افرادی که پیش از این اگر در این بیمارستان حاضر میشدید، حضور آنها با کودکانی در آغوش دیده میشد. از درِ اصلی، مسیر کوتاهی تا پذیرش وجود دارد. کنار دفتر پذیرش زنی، دختر کوچکی را بغل گرفته و سعی دارد به مسئول پذیرش بگوید درد کودک از چیست، اما صدای گریه نمیگذارد هیچکدام حرف یکدیگر را بشنوند. یکی از پرستاران وارد اتاق میشود، رو به من میکند و میپرسد آنجا چه کاری دارم. پس از شنیدن اینکه من به دنبال پذیرش کودکی افغانستانی هستم، بهسرعت میگوید: «به بخش مالی برو، آنجا باید بگویند پذیرش کنیم یا نه». بخش مالی، اتاق پشت بخش پذیرش است. مردی با لباس سفید دارد با موبایلش بازی میکند. میگویم به دنبال گرفتن پذیرش برای کودکی افغانستانی هستم: «ما پذیرش میکنیم، اما تمام هزینهها بر عهده خودشان است. سیتیاسکن و عکسبرداریهای خاص نیز برایشان انجام نمیشود». درباره هزینهها میپرسم، سعی میکنم مقداری از وضعیت بد مالی خانواده کودک بگویم: «میدانم، ولی به هر حال کاری نمیشود کرد. درباره هزینه نیز بر حسب طبقهای که بستری میشود، شبی باید چهار تا هشت میلیون تومان پرداخت کنند». رقمی بالا، برای خانوادهای مهاجر که به احتمال زیاد از طبقات فرودست جامعه است. بیرون میروم تا هوایی بخورم. در گوشه خیابان خانوادهای افغانستانی با کودکی در آغوش، خیره به سردر بیمارستان نگاه میکند. صدای گریه کودک در پیادهرو شلوغ خیابان شریعتی پیچیده است: «پول پذیرش نداریم. دست بچهام آسیب دیده. چند روز است خواب و خوراک ندارد». درباره مراجعه به مددکاری میپرسم: «مراجعه کردیم، گفتند مالی اگر موافقت نکرده، ما نمیتوانیم کاری کنیم. فقط گفتند میتوانید بروید بیمارستان حکیم یافتآباد، شاید آنجا پذیرش شوید».
فهرست بلند مدارک مورد نیاز
«بیمارستان حکیم» شلوغ است. شلوغتر از هر دو بیمارستان دیگر. چند بیمار افغانستانی با کودکانی در آغوش در اطراف بیمارستان ایستادهاند؛ کودکانی که اغلب در حال گریهاند و مادرانشان تلاش میکنند آنها را آرام کنند. یکی از پدران این کودکان میگوید: «به من گفتند باید از سفارت نامه بیاورم. سفارت هم به این زودیها نامه نمیدهد». او که مضطرب حال فرزندش است، از هزینههای بالایی که از پس پرداخت آنها برنمیآید، میگوید: «برای بستری از ما ودیعه ۲۰ میلیونتومانی خواستند. من اینقدر پول ندارم. منتظریم شاید خیری بیاید و به ما کمکی شود». پذیرش بیمارستان بسیار شلوغ است؛ مسئول پذیرش اشاره به یک فهرست بر روی دیوار میکند؛ فهرستی بلندبالا از مدارک که بیماران مهاجر افغانستانی باید داشته باشند تا پذیرش شوند.
منبع: اقتصادنیوز