حلقههای گمشده در چرخه یادگیری
سمیه حاتمیامین– در مدارس ایران هنر و نگارش جایگاه درخور خود را ندارند. نظام آموزشی کشور سالهاست که میان ریاضی، فیزیک و حفظیات محض گرفتار مانده و آنچه به پرورش ذهن، احساس و تخیل انسان مربوط میشود در سایه مانده است. ضعف نگارشی دانشآموزان، بیمیلی آنان به نوشتن و ناتوانیشان در بیان درست اندیشهها حاصل همین غفلت است. وقتی هنر و ادبیات در نظام آموزشی تنها به چند ساعت پراکنده و بیهدف محدود میشوند، نتیجه چیزی جز بیتفاوتی نسل جوان نسبت به زیبایی و خلاقیت نخواهد بود. در ساختار آموزشی ایران، هنر نه یک نیاز آموزشی بلکه نوعی فعالیت فرعی تلقی میشود. مدیران مدارس معمولا درس هنر را نخستین گزینه برای حذف در برنامههای فشرده درسی میدانند. بسیاری از مدارس حتی معلم متخصص برای این درس ندارند و ساعت هنر را میان آموزگاران دیگر تقسیم میکنند؛ کسانی که گاه هیچ شناختی از مبانی هنر یا روشهای پرورش ذوق دانشآموز ندارند بنابراین نتیجه روشن است: کلاس هنر به جلسهای برای نقاشی سطحی یا کاردستیهای بیروح تبدیل میشود، بیآنکه ذهن و احساس دانشآموز را درگیر کند.
هنر زبانی برای بیان درونی انسان
هنر فقط رنگ و صدا و شکل نیست بلکه راهی برای درک و بیان درونیات انسان است. دانشآموزی که نقاشی میکشد، شعر میگوید یا داستان مینویسد، در حقیقت در حال تمرین اندیشیدن، احساس کردن و بازنمایی جهان درونی خویش است. چنین مهارتهایی او را برای زندگی اجتماعی، ارتباط موثر و تفکر خلاق آماده میکنند. در کشوری که نظام آموزشی عمدتا بر حفظ کردن پاسخهای از پیش تعیینشده تکیه دارد، هنر میتواند روزنهای باشد به سوی تفکر مستقل و نقادانه. این ظرفیت بزرگ اما در مدارس ما مغفول مانده، همچنین بیتوجهی به نگارش و درستنویسی یکی از نمودهای جدی این غفلت فرهنگی است. بسیاری از دانشآموزان حتی در پایههای بالاتر قادر به نوشتن متنی ساده و بیغلط نیستند. این ضعف صرفا یک مشکل زبانی نیست بلکه نشانهای از کمتوجهی به اندیشه و دقت ذهنی است. نگارش صحیح یعنی توانایی اندیشیدن منظم، انتقال روشن مفهوم و احترام به زبان. وقتی دانشآموز از سالهای نخست تحصیل با نگارش اصولی و تمرین مستمر نوشتن آشنا نشود، در سالهای بعد دچار ناتوانی ارتباطی و فکری میشود.
کتابهای درسی و فقر خلاقیت
کتابهای درسی فارسی در مدارس بیشتر بر محفوظات تمرکز دارند تا بر خلاقیت. تمرینهای نگارشی محدودند و اغلب تکراری، کلیشهای و بدون چالش ذهنی. دانشآموز بهجای تجربه لذت نوشتن و بازی با کلمات مجبور است جملات آماده را بازنویسی یا پاسخهای از پیش تعیینشده را حفظ کند. نتیجه، حذف تخیل از فرآیند یادگیری است. این روند نهتنها ذوق نوشتن را از بین میبرد بلکه باعث میشود زبان فارسی بهعنوان بخش مهمی از هویت فرهنگی دچار رکود و سطحینگری شود. معلم ستون اصلی هر تحول آموزشی است. در بسیاری از مدارس، معلمان خود آموزش کافی در زمینه نگارش خلاق یا هنرهای تجسمی ندیدهاند. آنان اغلب با فشار برنامههای درسی و کمبود امکانات روبهرو هستند و زمانی برای پرورش مهارتهای هنری یا نگارشی دانشآموزان باقی نمیماند. نبود کارگاههای آموزشی ویژه معلمان، کمبود منابع بهروز و فقدان انگیزههای شغلی باعث میشود حتی علاقهمندان نیز نتوانند تاثیر لازم را بگذارند. تا زمانی که نظام آموزشی برای معلمان هنر و ادبیات، اعتبار و حمایت ویژه قائل نشود، تغییری اساسی رخ نخواهد داد.
نقش خانواده در بیتوجهی یا پرورش ذوق
خانوادهها نیز در این چرخه نقش مهمی دارند. بسیاری از والدین موفقیت تحصیلی را تنها در نمرههای ریاضی و علوم خلاصه میکنند و فعالیتهای هنری را وقت تلفکردن میدانند. چنین نگرشی موجب میشود کودک از همان آغاز احساس کند هنر و نوشتن ارزش واقعی ندارند. در حالی که پژوهشهای جهانی نشان میدهد دانشآموزانی که در کنار درسهای اصلی به هنر میپردازند، خلاقتر، بااعتمادبهنفستر و در تصمیمگیریها دقیقتر هستند. در بسیاری از مدارس کشور امکانات لازم برای آموزش هنر یا برگزاری کارگاه نگارش وجود ندارد. نبود کارگاههای نقاشی، سالنهای نمایش، وسایل موسیقی و حتی فضای آرام برای نوشتن مانعی جدی در مسیر رشد استعدادهای دانشآموزان است. هنر نیاز به فضا دارد؛ فضایی برای تجربه، آزمون و خطا و بیان آزاد. وقتی فضای آموزشی تنها به حفظ نظم و سکوت محدود میشود، جایی برای خلاقیت باقی نمیماند. بیتوجهی به هنر و نگارش در مدارس تنها یک مشکل آموزشی نیست بلکه تهدیدی برای فرهنگ آینده کشور است. نسلی که توان بیان احساسات خود را ندارد، در گفتوگو و همزیستی اجتماعی نیز دچار مشکل میشود. ضعف در نگارش و تفکر خلاق، زمینهساز بیتفاوتی فرهنگی، تکرار کلیشهها و رکود اندیشه است. جامعهای که هنر را جدی نمیگیرد، دیر یا زود به تکرار و بیهویتی دچار میشود.
اصلاح این وضعیت نیازمند تغییر نگرش در سطح سیاستگذاری و اجراست. نخست باید هنر و نگارش به عنوان بخشی اساسی از رشد ذهنی و انسانی دانشآموز شناخته شوند، نه زنگی برای پر کردن وقت. بازنگری در محتوای کتابهای درسی، افزایش ساعات آموزش نگارش و هنر، تربیت معلمان متخصص و ایجاد فضاهای کارگاهی از گامهای ضروری بوده، همچنین باید در ارزشیابی تحصیلی سهمی برای خلاقیت و بیان شخصی در نظر گرفت تا دانشآموز بداند تفکر و تخیل او ارزشمند است. یکی از روشهای نوین در آموزش جهان، ترکیب هنر با سایر دروس است. مثلا میتوان در درس تاریخ از طراحی پوستر و ساخت نمایش استفاده کرد، در علوم از نقاشی برای توضیح فرآیندها بهره گرفت و در ریاضی از موسیقی برای درک ریتم و نظم عددی. چنین روشهایی باعث میشود یادگیری عمیقتر و جذابتر شود. در حالی که در مدارس ایران، دروس همچنان جدا و بیارتباط با یکدیگر تدریس میشوند و فرصتی برای تجربه میانرشتهای وجود ندارد.
بازگرداندن شور خلاقیت به کلاسهای درس
تحول در آموزش نگارش و هنر مستلزم دگرگونی در فضای کلی کلاس است. باید اجازه داد دانشآموزان بنویسند، اشتباه کنند، بخوانند و احساسشان را بیان کنند. باید معلم به جای تصحیح خشک و خطبهخط، گفتوگو کند و انگیزه دهد. کلاس نگارش نباید تنها برای درستنویسی باشد بلکه باید به کارگاهی برای اندیشیدن و خلق تبدیل شود. تجربه کشورهایی چون فنلاند، ژاپن و کانادا نشان داده است که تقویت هنر در آموزش نهتنها از زمان یادگیری نمیکاهد بلکه کیفیت آن را افزایش میدهد.
اگر بخواهیم نسلی آگاه، خلاق و دارای تفکر نقاد پرورش دهیم، چارهای جز بازگرداندن هنر و نگارش به جایگاه شایستهاش در مدارس نداریم. توجه به هنر یعنی پرورش احساس، ذوق و درک زیبایی و تمرکز بر نگارش یعنی تربیت ذهنی منظم و اندیشمند. جامعهای که کودکانش میتوانند خوب بنویسند و زیبا بیندیشند، جامعهای است که میتواند آیندهای انسانیتر و پویاتر بسازد. بیتوجهی امروز به هنر و نگارش، سکوت و سردی فردا را بهدنبال دارد اما اگر همین امروز تغییر آغاز شود، میتوان امید داشت که مدارس دوباره به خانه خلاقیت، احساس و اندیشه تبدیل شوند.
