15 - 03 - 2018
حادثه خبر نمیکند
چهارده ساله بودم سال اول دبیرستان دارالفنون، به امر پدر برای انجام کاری به خیابان تهرانپارس به اتفاق دوستی رفته بودیم. آن زمان در هر خیابانی مغازه نفت فروشی دایر بود. نفت را در پیتهای حلبی و بعدها پلاستیکی توزیع میکردند. به محض اینکه جلوی مغازه رسیدیم اتفاقا یکی از پیتهای حلبی پراز نفت داخل مغازه شعلهور شد، نفت فروش برای اینکه آتش به سایر پیتها سرایت نکند پیت مشتعل را با دو دست از زمین برداشت و به بیرون مغازه به پیادهرو پرتاب کرد، پیت نفت درست جلوی پای من به زمین افتاد وتمام نفت مشتعل روی پایم ریخت و تا زیر زانویم شعلهور شد، حادثه به قدری سریع اتفاق افتاد که مجال چارهاندیشی نبود، دوستم از مهلکه گریخت ومن در دام آتش گرفتار شدم، ابتدا هرچه خواستم با دست آتش را خاموش کنم میسر نشد، به اینسو و آنسو میدویدم که چارهای پیدا کنم ولی آتش گیراتر میشد، داخل جوی آب پریدم به تصور اینکه از آب برای خاموش کردن آتش کمک بگیرم که ازبخت بد جوی آب نداشت. بر اثر تلاش زیاد و سوزش جانفرسا و تقلای بیثمر داشتم از حال میرفتم که جوانمردی از راه رسید و اورکت سبزرنگش را از تن درآورد و آن را دور پایم پیچید و آتش را مهار کرد. شاید همه این ماجرا بیش از پنج شش ثانیه طول نکشید اما عمق سوختگی به حدی بود که تا ششماه زمینگیر بودم. دوستم مرا به بیمارستان سوانح سوختگی رساند و چه زجری از سوزش سوختگی کشیدم بماند. آن سال به دلیل عدم حضور در امتحانات مردود شدم. راست است که میگویند حادثه خبر نمیکند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد