10 - 01 - 2018
جنس دوم
مهمان امروز: سیمون دوبووار
سیمون لوسی ارنستین ماری برتراند دوبووار، فیلسوف، نویسنده، و فمینیست فرانسوی در چنین روزی و ۹ ژانویه، ۱۹۰۸ در پاریس در خانوادهای بورژوا به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در اکول نرمال سوپریور، مدرسهای که نخبهترین دانشجویان فرانسوی در آن درس میخواندند، ادامه داد. آشنایی او با ژان پل سارتر در همین دوره صورت گرفت. بووار و سارتر در تمام عمر شریک و همدم جداناپذیر یکدیگر باقی ماندند. اما ارتباط آنها، برخلاف روابط مرسوم در جامعه، شامل وفاداری و تکهمسری نبود.بووار به عنوان مادر فمینیسم ِ بعد از ۱۹۶۸ شناخته میشود. معروفترین اثر او جنس دوم (عنوان اصلی Le Deuxième Sexe) نام دارد که در سال ۱۹۴۹ نوشته شده است. این کتاب به تفصیل به تجزیه و تحلیل ستمی که در طول تاریخ به جنس زن شده است میپردازد. سیمون دوبووار در ۱۴ آوریل، ۱۹۸۶ بهخاطر ذاتالریه از دنیا رفت. او در کنار ژان پل سارتر به خاک سپرده شده است. در کتاب جنس دوم، سیمون دوبووار استدلالهای خود را از طریق اگزیستانسیالیسمی فمینیستی بیان میکند. بووار بهعنوان یک اگزیستانسیالیست باور داشت که بودن مقدم بر ماهیت است. او بههمین منوال استنباط میکند که یک انسان زن زاده نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود.بووار دلیل میآورد که در طول تاریخ، زنان همیشه به عنوان انحراف و نابهنجاری شمرده شدهاند. حتی مری ولستونکرفت مردها را بهعنوان ایدهآلی که زنها آرزوی رسیدن به آن را دارند بهحساب میآورد. در کتاب جنس دوم، بووار میگوید که این طرز فکر با ادعای اینکه زنان در مقابل مردان «نابهنجار» در مقابل «هنجار» و «منحرف» در مقابل «طبیعی» هستند، جلوی پیشروی زنان را گرفته است. بهعقیده او برای آنکه فمینیسم بتواند بهجلو حرکت کند این برداشت باید از بین برود. در اینصورت زنان درست بهاندازه مردان قادر به پیشرفت هستند.برخی از آثار: مهمان (۱۹۴۳)، خون دیگران (۱۹۴۵)، همه میمیرند (۱۹۴۶)، جنس دوم (۱۹۴۹)، ماندارینها (۱۹۵۴)، خاطرات یک دختر مهذب (۱۹۵۸)، مرگی بسیار آرام (۱۹۶۴)، تصاویر زیبا (۱۹۶۶)، زن وانهاده (۱۹۶۷)، کهنسالی (۱۹۷۰)، مراسم وداع (۱۹۸۴).
«زنبودن برای من چه معنایی داشته است؟ تا چهلسال تمام وانمود میکردم که زن بودن تفاوتی ایجاد نمیکند.
روشنفکر بودم و روشنفکر یعنی روشنفکر. من با روشنفکر شدن، هویت بزرگسالی خود را بر الگوی تعارض و مخالفتی عمدی قرار داده بودم. به عنوان روشنفکر میتوانستم احساس حاد زنانه طردشدگیام را با پناه بردن به سنت فردگرایی افراطی، نه به عنوان یک زن که به عنوان یک فرد، مانع شوم. همانگونه که قبلا تن نداده بودم که به من برچسب «کودک» بزنند، حالا نیز خود را «زن» نمیدانستم. من، من بودم.
وقتی بالاخره شروع به تحقیق کردم تا ببینم زن بارآمدنم به واقع چه تاثیر متفاوتی در سرنوشت من داشته است، به یکباره همه چیز برایم روشن شد. این دنیا، دنیایی مردانه بود.
کودکی من با اسطورههایی گذشته بود که مردان ساخته بودند و واکنش من در برابر آنها اصلا شبیه آن نبود که اگر پسر میبودم میداشتم. این انقلاب شخصی من در یک جمله خلاصه میشود: من که میخواستم درباره خودم حرف بزنم، به این نتیجه رسیدم که برای این کار نخست باید وضع زنان را به طور کلی توصیف کنم. جنس دوم خلق شد، من چهل ساله بودم.»
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد