23 - 12 - 2019
توسعهیافتگی با رنگ و بوی فئودالی!
کمال اطهاری*- مقوله اصلی یا عامل اصلی توسعهیافتگی در حوزه اندیشه این است که در آستانه انقلاب الگو یا مدل توسعهای تعریفشدهای برای ایران وجود نداشت و در حالی که ضرورت در دستور کار قرار دادن این مهم بعد از انقلاب احساس میشد، اما خرد جمعی برای آن ایجاد نشد. این مهم فرصت تاریخی برای حرکت به سمت توسعهیافتگی و صنعتی شدن در سال ۱۹۹۰ توسط ایران را از دست داد، این در حالی است که در این برهه از زمان شاهد ترسیم مسیر توسعهیافتگی از سوی بسیاری از کشورهای تازه صنعتی شده بودیم.
به نظر میرسد انقلابیگری خردهبورژوازی نوعی انزواطلبی و مساواتطلبی را در دستور کار خود قرار میدهد که رنگ و بوی فئودالی دارد. این موضوع خود زمینهساز در دستور کار قرار دادن عقبگرد اقتصادی میشود، به گونهای که با به کار بردن الفاظی مردمپسند سیاستهایی همچون بازگشت به تجارت را محور قرار میدهد. این الگوی توسعهیافتگی در اقتصاد ایران از محوری چون بازگشت به تجارت آغاز شده و هماکنون با محوریت توسعه گردشگری به حیات خود ادامه میدهد.
آنچه روشن است این است که رانتجویی در تمامی الگوها و مسیرهای توسعهیافتگی اقتصاد ایران از بخش مسکن و کشاورزی و زراعت گرفته تا گردشگری را دربرمیگیرد که نه تنها بخش صنعت را به مرز ورشکستگی کشانده که آسیبهای عمدهای را نیز متوجه بخش کشاورزی و محیطزیست کرده است.
در حوزه حاکمیت اینگونه به نظر میرسد که عمده انقلابیگریهای خردهبورژوازی به دلیل انزواطلبی، این مباحث را مقبول قرار میدهند. این مهم مثل این است که عدهای اصلاحات اتفاق افتاده در چین را اصلاحاتی واقعی قلمداد کنند اما انتخاب نوع الگو را مورد بحث عمومی قرار ندهند.
بنابراین با استناد به آنچه گفته شد، تجربه ۴۰ ساله ایران نشان میدهد که دولت از فقدان دانش برنامهریزی رنج میبرد، اما با وجود همه سختیها و موانع لازم است که صاحبان اندیشه گفتمان توسعه را آغاز کنند تا دولتهای مختلف به انجام آن موظف شوند و مردم و جامعه را از سرگشتگی رها سازند.
از دست دادن الگوی توسعهمحور موجب آن شده که در کنار مصائب تحریمی، انسجامهای جامعه مدنی از دست رود و به سقوط صنایع منتهی شود. در این بین حاکمیت نیز برای فعال شدن نیروهای جامعه لازم است به تنشزدایی بپردازد و حرکت بر بستر صلح را ممکن کند. هرچند سرنوشت محتوم جهان به سمت چندقطبی شدن حرکت میکند، اما آنچه به سربلندی شرق آسیا منجر شده حرکت وی به سوی درهمشکستن هژمونی ۶۰ سال اخیر آمریکا بر اقتصاد و سیاست است.
با علم به این موضوع لازم است تاکید شود که تکیه بر مسیر صلحآمیز ضروری است، چه آنکه خوابیدن روی موشک غیرممکن است. همچنین با وجود حاکم بودن یک صلح مسلح بر جهان، اما باز هم آنچه کشورها را از دخالت دیگر کشورها مبرا میدارد، توسعهیافتگی است.
ویتنام نمونه بارز کشوری است که به تحمل رنجهای انقلابی ناگزیر شد، اما به ساخت بمب متوسل نشد و به این ترتیب توانست مسیر توسعهیافتگی خود را ترسیم کند. اما در مقابل کره شمالی با رویگردانی از صلح و تاکید بر ساخت بمب و موشک، کشورش را از مسیر توسعهیافتگی خارج کرده است.
بنابراین تکلیف روشن است. راست افراطی که ۴۰ سال است بر برنامه اقتصاد دولتها حاکم است، به تغییر اندیشههای سیاستیاش روی نمیآورد و در طول چهار دهه گذشته تنها به تکرار تفکر آزادسازی قیمتها میاندیشد؛ موضوعی که حتی در دورههای فئودالی نیز وجود داشته است.
در حالی که دولت باید ساخت مسیر نهادی و بنیادهای نهادی و زیرساختی را در دستور کار قرار دهد، اما مسیر مبتذل دولت رانتی فئودالی توجه به زیرساختهای عمرانی و نهادی را به حاشیه رانده و توانش را تنها به منظور کاستن از دردهای جامعه مردمی پس از یک دوره سیاستهای اینچنینی به کار میگیرد.
از طرفی روحیهای که بر اقتصاد ایران حاکم است با بدزبانی و تندی بسیار، نهادگرایان را به کمونیست بودن متهم میکند، این در حالی است که رییسجمهوری کشور برزیل آشکارا و به صورت کاملا صریح اندیشههای اینچنینیاش را در مقابل کشورهایی همچون آمریکا و جامعه تحت قدرتش به زبان میراند.
بنابراین تیم اقتصادی دولت ایران که بنا داشته تا توسعهیافتگی، عدالت و رشد اقتصادی را به ارمغان آورد عملکرد موفقی نداشته است. آنچه روشن است حضور افرادی در تیم اقتصادی دولت است که از سال ۱۳۶۴ تاکنون در سازمان برنامه و بودجه کشور حضور دارند و به تکرار اندیشههای سیاستورزی خود مبادرت میورزند.
این در حالی است که با خرد محدود و مبتذلی که بر تدبیر اقتصادی دولت حاکم است نمیتوان در جهان پیچیده کنونی موفق بود. این خرد مبتذل مشارکت آنان که اندیشههای متفاوت دارند را از حضور گفتمان توسعه کشور محروم میسازد.
اما در کشوری همچون چین در تمام سرفصلهای سیاستیاش همچون در سطح ملی، محلی، شوراهای کارگری و شوراهای سرمایهداریاش تمرکززدایی کرده و همه آحاد جامعه را در تصمیمگیریهایش شرکت میدهد.
به این ترتیب میتوان اینگونه استدلال کرد که نوع تفکر حاکم بر نظام سیاستورزی کشور برخلاف آن چیزی است که در کشورهای غربی حاکم است. به طور مثال و در حالی که کشورهای غربی نیمی یا بیش از درآمد عادی افراد را در اختیار خود افراد قرار میدهند تا به توسعه سیستم کشاورزی دست بزنند، اما اندیشه حاکم بر نظام سیاستی ایران اعلام میدارد که کشاورزان باید خودکفا باشند. از سوی دیگر این نگاه شرایطی را فراهم کرده تا روستاهای کوچک از نگاه تصمیمگیران دور بمانند. این مهم به محرومیت افراد روستاهای کوچک از دانش میانجامد و آنان را به مهاجرت وامیدارد.
مجموعه آنچه گفته شد در کنار مسائل سیاسی و تندرویها و خشونتهایی که وجود دارد، در حوزه اندیشه ایجاد مشکل میکند. روشن است کشوری که به دنبال استقلال باشد، با انواع و اقسام تهدیدهای خارجی روبهرو میشود.
در این شرایط اگر کشور برنامه توسعهمحور داشته باشد بر مشکلات فائق میآید و در غیر این صورت شرایط سختتری را برای خود رقم میزند. بنابراین با استناد به این موضوع که «شوروی در اوج از هم فروپاشید نه در هبوط»، باید گفت ایران نیز میتواند در اوج قدرت نظامیاش به سرنوشت مشابهی دچار شود. * اقتصاددان
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد