12 - 01 - 2020
ترکشهای موقعیت جنگی
الهه بیگی- متاسفانه طبق عادت، صبحها با یک خبر بد روزمان را شروع میکنیم. خبر بسیار تلخ سقوط هواپیمای بوئینگ ۷۳۷ به مقصد کییف که صبح چهارشنبه تمام فکر و ذهن نهتنها ایرانیان، بلکه دنیا را متوجه خود می کند.
پیگیری اخبار از لحظه اعلام سقوط هواپیما بسیار سخت است، آنقدر که مدام تلاش می کنیم آن را باور نکنیم.
داغ عزیزان پر کشیده در این پرواز و غم از دست دادن انسانهایی که چه ایرانی باشند چه نه، نخبه باشند یا نباشند سخت است و بغض راه نفس را میبندد، اگر فقط لحظه ای به آن لحظه تلخ و شوم برخورد موشک به هواپیما فکر کنیم. چه آرزوهایی برای لحظه لحظههای پیش روی خود ترسیم نکرده بودند؛ آنهایی که بیگناه قربانی این بازی کثیف و هراس از پاسخ احتمالی ایالات متحده شدند. این فقط گوشهای از ناامنی و سایه شوم جنگ است.
اهمیت سقوط هواپیما و کشتهشدن دهها انسان با هر ملیت و تابعیتی آنقدر زیاد و در عین حال تلخ و دردناک است که نیاز است بسیاری از زوایای مختلف به این موضوع بپردازند و در آینده نیز از آن صحبت شود؛ از اعلام نقص فنی پس از این واقعه تلخ تا پذیرفتن خطای سهوی انسانی یا تجهیزاتی در شلیک موشک به این هواپیما. وقاحت مسوولان در عدم پاسخگویی صحیح و عدم شفافیت با مردم نیز جای خود دارد.اما برای خانوادههای داغدیده شاید چندان فرقی نکند که عزیزانشان را چگونه از دست دادهاند. نه اینکه مهم نیست و نیاز به پیگیری ندارد بلکه حق طبیعی همه بازماندگان این ماجرا مطالبه تمام و کمال پیگیری، شفافیت و پاسخگویی و احقاق حق به طور قطعی و کامل است. علاوه بر این اگر فشارهای بینالمللی درباره سقوط هواپیمای اوکراینی نبود، شاید سرنوشت این رخداد بهگونه دیگری رقم میخورد و همچون اتفاقات ریز و درشت بیشمار در این سالها، بدون پاسخی کامل و شفاف، مسوولان محترم از کنار آن میگذشتند.اما سخن این یادداشت، سخن از زشتترین و منحوسترین واژه دنیاست؛ واژه جنگ. جنگ هر چه باشد و هر جای دنیا، بد، زشت، خانمانسوز و خشن است. بماند که چه آسیبی به اقتصاد و زیرساخت آن وارد میکند و هزاران تاثیر مخرب دیگر آن.
جنگ در بعد اقتصادی چیزی جز فرار سرمایهگذاران خارجی، افت شاخص بازار سرمایه و سر به فلک کشیدن شاخص ارز و طلا و نابودی زیرساختهای کشور چیزی در پی نخواهد داشت. در بعد سیاسی نیز موقعیت ما را تضعیف خواهد کرد. در بعد فرهنگی و تاریخی نیز جز مشتی آوار به جا نخواهد گذاشت. در بعد انسانی و فجایع به جا مانده از آن نیز که نیازی به گفتن ندارد.همه انسانها به طور ناخواسته در کشوری که در آن زندگی میکنند به دنیا میآیند. چه بخواهیم و چه نه، موقعیت حساس جغرافیایی ایران، اتفاقات تاریخی از قدیم تا امروز، دشمنیها و کینهتوزیهای همسایگان، وجود ذخایر گرانبهای عظیم نفت و گاز و منابع طبیعی سرشار در منطقه و ایران و تمایل ابرقدرتها برای حضور در منطقه و از همه مهمتر تصمیمات مهم و حیاتی مسوولان و زمامداران مملکتی و حتی مردم، همه و همه در زندگی حال و آینده ما تاثیرگذارند.سالهاست روزگار بر وفق مراد ما پیش نمیرود. به تاریخ معاصر نگاه کنید. از مشروطه و کودتای ۱۳۳۲ تا امروز. انقلاب و جنگ تحمیلی با عراق، دومین جنگ نظامی قرن بیستم و در روزهایی که جنگی نبود، تاریخ این مرز و بوم پر بوده از ترور، خیانت داخلی و وطنفروشی و روزهای سخت و تلخ تر از آن. این روزها هم اختلاس، فساد اداری و بانکی، تحریم و سایه جنگی شوم و در آخر انتقام که به اینها اضافه شده است.
هنوز زخمهای جنگ هشت ساله باز است؛ جنگی که پنج استان از ۲۴ استان آن زمان را به صحنه نبردی هولناک تبدیل و ۱۱ استان را درگیر حملات هوایی و موشکی کرد و بیش از دوسوم جمعیت ایران را درگیر خود ساخت. دهها شهر و هزاران روستا تخریب شدند و میلیونها ایرانی آواره و هزاران نفر شیمیایی شدند؛ صدها میلیارد دلار خسارات اقتصادی و تخریب زیرساختهای کشور که هنوز هم بازسازی و جبران نشده است. از همه مهمتر و سوزناکتر خون پاک بیش از ۲۰۰ هزار پیر و جوان شهیدی که ریخته شد و صدها هزار جانباز جنگی و اسیرانی که روزهای سخت فرای تصور ما را در اردوگاههای نظامی گذراندند و تلختر اینکه بیشتر جوانانی بودند که کمتر از ۲۰ سال عمر داشتند. در طرف مقابل نیز همین قصه تکرار شده است. برای عراق نیز همینگونه بوده است. مهم نیست چه کسی جنگ را شروع کرده است. امروز در محافل بینالمللی هنوز هم کسی نمیتواند به قطعیت بگوید دلیل شروع و پایان جنگ چه بوده و کارشناسان بر اساس اطلاعات و نظرات شخصی پاسخ میدهند.بخش مهمی از مشکلات امروز ما ریشه در اداره کشور و خود ما مردم در داخل دارد. بخش دیگر نیز بیشک حاصل دخالتها و سیاستهای کشورهایی است که به واسطه قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی در منطقه به فکر منافع خود هستند و در کشمکش با سایر ابرقدرتها، کشورهای منطقه را قربانی میکنند. در جنگ ایران و عراق بسیاری از این ابرقدرتها هم به ایران و هم به عراق تسلیحات نظامی میفروختند. اینها خواهان طولانی شدن زمان جنگ بودند تا هم تسلیحات بیشتری بفروشند و هم دو کشور دچار فرسایش و خسارت بیشتر شوند. حسب منفعتطلبی خواهان پیروزی هیچیک از دو کشور در جنگ نبودند، چراکه توازن قدرت در منطقه برخلاف منافعشان بر هم میخورد. تنها دو کشور همسایه را با تعصبات عربی و عجمی، شیعه و سنی و قدرتطلبی حکامشان به جان هم انداختند و طی هشت سال از فروش تسلیحات نظامیشان سود بردند و نظارهگر ویرانی ایران و عراق، دو کشور قدرتمند منطقه بودند. به افغانستان نگاه کنید که سالهاست درگیر اشغال ابرقدرتها و جنگهای داخلی است، عراق نیز همینطور.
داستان بهار عربی و تغییرات در کشورهای آفریقایی و منطقه، پیدایش داعش و سرنوشت سوریه، یمن و هزاران داستان تلخ در منطقه را دنبال کنید. سخت در اشتباهیم اگر ندانیم که در ایران زندگی میکنیم و هرگز حق نداریم مدام کشورمان را با سوییس و نروژ مقایسه کنیم.مروری بر همه این اتفاقات درس عبرتی است برای ما و برای مسوولان. به یاد داشته باشیم که جنگ شوم است و هیچ پیروزی ندارد. هر دو طرف بازنده این بازی هستند. مراقب باشیم که فریب قدرتنمایی گروهها و تبلیغات رسانهای داخلی و خارجی را نخوریم. شاید همه از خودمان بپرسیم چرا سرنوشت ما و حال و روز ما امروز اینچنین است. پاسخ روشن است. ما ایرانیها انسانهایی احساساتی، هیجانی و متاثر از جو ایجاد شده هستیم. عادت کردهایم به سطحینگری و دنبال کردن خوراک و اطلاعات نادرستی که هجمه رسانهای به ما میدهد. کافی است این خصلت را با دانایی، تفکر و مطالعه تاریخ و نوعدوستی جایگزین کنیم. به جای آنکه برگی از تاریخ لااقل صدساله خود را ورق بزنیم و به بازی حکام وقت و استعمار کثیف ابرقدرتها نگاه کنیم و نقش بازیگران داخلی و خارجی در مشروطه و کودتای ۱۳۳۲ و انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی را تحلیل کنیم در فضای مجازی دست به انتقاد میزنیم و یکدیگر را مقصر میکنیم. یک روز از انتقام سخت میگوییم و روزی دیگر ناراحت از سقوط هواپیما. تاریخ، فرهنگ و هویت خود را فراموش کردهایم و به یاد داشته باشیم که اگر از تاریخ درس عبرت نگیریم محکوم به فنا و عقبگردیم و دیری نخواهد پایید که اوضاعمان چنان وخیم خواهد شد که حتی حسرت این روزهای تلخ را نیز خواهیم خورد. به جای اینکه اندکی تفکر و تحلیل درست داشته باشیم و به دور از احساسات سخن بگوییم و مطالبهگری کنیم.
باور کنیم تا زمانی که نتوانیم با تضارب آرا و اختلاف نظر در کنار یکدیگر به گفتوگو با هم بپردازیم، تا وقتی تعصبات بیریشه و اساس سیاسی را کنار نگذاریم و دین را دستمایه قدرتطلبیهای خود کنیم، هرگز رنگ موفقیت و پیشرفت را نخواهیم دید. برای کشوری که میانگین سنی آن ۳۱ سال است و نیمی از جمعیتش را دختران و پسران زیر ۳۰ سال تشکیل دادهاند، ناامیدی معنایی ندارد، اگر به فکر فردایی بهتر و برای آیندهای روشن تلاش کنیم. از همین امروز هر کس باید از خود شروع کند و خودمان را اصلاح کنیم. قوی باشیم و آینده خود را به قسمت و تقدیر روزگار واگذار نکنیم. باور کنیم ضعف و بیتوجهی مسوولان از یکسو و نیرنگ استعمار از سوی دیگر در برابر اراده مردم شکست خواهد خورد، اگر دانا، سختکوش و صلحطلب باشیم.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد