تحلیل نظریه پیتر فوناگی درباره شکلگیری شخصیت مرزی (BPD)

پیتر فوناگی، روانکاو برجسته بریتانیایی و یکی از مهمترین نظریهپردازان در حوزه روانکاوی و دلبستگی، در پژوهشهای خود به بررسی این موضوع پرداخته که چگونه روابط اولیه زندگی، بهویژه رابطه کودک با مراقب اصلی (معمولا مادر)، بر شکلگیری شخصیت تاثیر میگذارد. یکی از حوزههای کلیدی که او بر آن تمرکز کرده، شخصیت مرزی (BPD) است.
شخصیت مرزی نوعی اختلال در تنظیم هیجانی، مشکلات در روابط بینفردی و بیثباتی در هویت است. افراد مبتلا به این اختلال معمولا بین دو قطب ترس از رهاشدگی و اضطراب از صمیمیت بیشازحد در نوسان هستند. آنها ممکن است در یک لحظه فردی را ایدهآل و بینقص ببینند و در لحظهای دیگر، همان فرد را کاملا بیارزش و دشمن خود تصور کنند. این ناپایداری شدید، ناشی از مشکلاتی در رشد خود (Self) و فرآیند ذهنیسازی (Mentalization) است که فوناگی بر آن تاکید دارد.
نقش تجربههای اولیه در شکلگیری شخصیت مرزی: فوناگی معتقد است که کودکان در سالهای نخست زندگی، در تعامل با مراقبان خود، توانایی تنظیم هیجانات و درک خود را یاد میگیرند. اگر مراقب اصلی (مثلا مادر) بتواند به احساسات و نیازهای کودک پاسخ مناسب بدهد و آنها را برای کودک بازتاب دهد، کودک یاد میگیرد که احساسات و افکار خود را بشناسد و مدیریت کند اما در شرایطی که مراقب اصلی بهطور مداوم دچار استرس، عدم ثبات هیجانی یا بیتوجهی باشد، کودک در فرآیند شناخت و تنظیم هیجانات خود دچار مشکل میشود. این کودکان درک روشنی از احساسات و افکار خود پیدا نمیکنند و بعدها در زندگی، به دلیل همین فقدان، دچار بیثباتی هیجانی و هویتی خواهند شد.
مثال: فرض کنید کودکی هنگام گریهکردن، به جای آنکه از سوی مادر آرام شود، با بیاعتنایی یا واکنشهای متناقض مواجه شود (مثلا یکبار او را بغل کند، بار دیگر به او پرخاش کند). در این شرایط، کودک نمیتواند احساسات خود را درک و تنظیم کند زیرا پیامی که از محیط دریافت میکند، متناقض و گیجکننده است. در نتیجه، او در آینده در برابر تنشها و بحرانهای عاطفی واکنشهای شدیدی نشان خواهد داد.
ذهنیسازی (Mentalization) و نقش آن در BPD: یکی از مهمترین نظریههای فوناگی، «نظریه ذهنیسازی» است. ذهنیسازی به این معناست که فرد بتواند افکار، احساسات و نیات خود و دیگران را درک و تفسیر کند. به بیان سادهتر، وقتی کسی با ما رفتار بدی دارد، اگر توانایی ذهنیسازی بالایی داشته باشیم، میتوانیم به این فکر کنیم که شاید او روز سختی داشته یا مشکلی دارد، نه اینکه فورا نتیجه بگیریم که او از ما متنفر است اما در افراد مبتلا به شخصیت مرزی، این توانایی به خوبی رشد نکرده است. آنها معمولا نمیتوانند بین افکار و احساسات خود و دیگران تمایز قائل شوند و در نتیجه رفتارهای دیگران را به شکل افراطی یا سیاهوسفید تفسیر میکنند.مثال: فرض کنید دوستی به پیام یک فرد مرزی پاسخ ندهد. فردی که توانایی ذهنیسازی بالایی دارد، ممکن است فکر کند: «شاید سرش شلوغ است» اما فرد مبتلا به BPD فورا فکر میکند: «او عمدا من را نادیده گرفته چون از من متنفر است!» این سوءتفاهمها باعث ایجاد واکنشهای شدید هیجانی، خشم، اضطراب و حتی رفتارهای مخرب مانند خودآزاری یا تهدید به ترک رابطه میشود.
بیثباتی در هویت و احساس پوچی: فوناگی همچنین بر نقش تجربیات اولیه در شکلگیری هویت تاکید میکند. او معتقد است که افراد مبتلا به BPD در کودکی آنقدر بازخوردهای متناقض دریافت کردهاند که نتوانستهاند یک تصویر پایدار از «خود» در ذهنشان شکل دهند.
مثال: کودکی که گاهی از سوی والدینش بسیار مورد محبت قرار گرفته و گاهی کاملا نادیده گرفته شده، نمیتواند درک کند که آیا دوستداشتنی است یا نه. او در بزرگسالی، در موقعیتهای مختلف، احساس میکند که هویتش در حال فروپاشی است و دائما بین نقشهای مختلف در نوسان است.
راهکارهای درمانی از دیدگاه فوناگی: فوناگی معتقد است که درمان BPD نیازمند ایجاد ظرفیت ذهنیسازی در فرد است. او بر رویکرد درمانی مبتنیبر ذهنیسازی (MBT -Mentalization-Based Therapy) تاکید دارد که در آن فرد یاد میگیرد: احساسات و افکار خود را بهتر درک کند. هیجاناتش را کنترل کند و واکنشهای شدید نشان ندهد. رفتار دیگران را به درستی تفسیر و از سوءتفاهمهای مداوم اجتناب کند. درمانگر در این روش کمک میکند تا فرد بتواند بین هیجانات و افکار خود تمایز قائل شود و واکنشهای افراطی را کاهش دهد.
سرهنگ سیده زهرا آزادیامیری، معاونت اجتماعی کلانتری۱۴۵ ونک