2 - 06 - 2020
تحلیل مارکسیستی ناآرامیهای آمریکا
دکتر پوریا غرایاقزندی*
فصلی جدید از ناآرامیهای داخلی در فضای سیاسی و اجتماعی حال حاضر آمریکا آغاز شده است. جدا از عوامل موجده ناآرامیهای اخیر آمریکا که بیشتر از سیاستهای نژادی ترامپ و همچنین بیکاری گسترده، همهگیری کرونا و تنشآفرینی راستگرایان سرچشمه میگیرد، این ناآرامی از منظر مارکسیستی نیز درخور تحلیل و تفسیر نیز هست. از نقطه نظر مارکسیستی ناآرامیهای آمریکا قطعی بودن و اجتنابناپذیر بودن بحران در جوامع سرمایهداری را انعکاس و نشان میدهد. مارکس در نظریات خود عنوان کرده بود که جوامع سرمایهداری تحت تاثیر بلوغ و همچنین تحت تاثیر مظاهر و نشانگان خود یعنی شکافهای فزاینده فقر و ثروت، بیکاری و آنومی شدن شرایط اجتماعی و در نتیجه برای تحقق سوسیالیسم میل به بحران دارند. هر چند که جامعه آمریکا تمایلی به سوسیالیسم ندارد و به جای سوسیالیسم، بنیانهای سیاسی و اقتصادی خود را بر مبنای نئولیبرالیسم پایهگذاری کرده است، اما به هر ترتیب و طبق دیدگاه مارکس، بحران و حتی فروپاشی در جوامع سرمایهداری، آینده محتوم اینگونه جوامع است.
البته ناآرامیهای حال حاضر آمریکا مصداق همه پیشبینیهای مارکس از آینده جوامع سرمایهداری نیست. در سال ۲۰۰۸ و مشخصا با ورود باراک اوباما به کاخ سفید، جامعه تحت نئولیبرالیسم آمریکا همانند سال ۱۹۲۹ به بحران گراییده بود. در واقع در سال ۲۰۰۸ به جهت عرضه پول از سوی فدرالرزرو و همچنین کاهش تقاضا، بحران اقتصادی در آمریکا به وجود آمد. تورم بالا گرفت و دولت وقت آمریکا برای خروج از بحران به سیستم پول تزریق کرد. در واقع بازار آمریکا در آن سالها تحت این وضعیت نتوانست وضعیت خودکنترلی و بالانس در عرضه و تقاضا را ایجاد کند. بسیاری از تحلیلگران این وضعیت را بازگشت پیروزمندانه جان مینارد و پیشیگیری کینزیانیسم بر لسه فر آدام اسمیت در اقتصاد تلقی کرده و بار دیگر بر دیدگاه مارکس صحه گذاشتند که کشورهای سرمایهداری تمایل به بحران دارند. ظهور جنبش والاستریت در فاصله سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ محصول بحران این دوران است. اندک زمانی بعد از بحران اقتصادی در آمریکا یونان نیز به جهت تجربه نئولیبرالیسم در فراگردهای نظام اقتصادی خود، درگیر بحران اقتصادی شد. در این زمان دولت چپگرای آلکسیس سیپراس از حزب سیریزا روی کار بود. حزب سیریزا به رهبری آلکسیس سیپراس ابتدا با شعار خروج از منطقه پولی یورو و پایان دادن به برنامههای ریاضت اقتصادی وارد میدان انتخابات و بر این اساس نیز پیروز شد. با این حال هشت ماه پس از پیروزی در انتخابات و با وجود ابراز مخالفت صریح مردم یونان با برنامه ریاضت اقتصادی طی رفراندوم عمومی، سیپراس در موافقتنامهای با دولتهای اروپایی برنامه تمدید سیاستهای اقتصادی را امضا کرد. این خطمشی سبب شکاف در حزب و جدایی بخشی از بدنه سیریزا از آن شد. بسیاری عملکرد این حزب را نه صرفا شکستی برای خود سیریزا بلکه آن را شکستی برای کلیه نیروهای چپگرای یونان میدانند به طوری که بهزعم مشاور ارشد پیشین سیپراس، فکر تشکیل یک دولت چپگرای مترقی دیگر به خاطر عملکرد سیریزا ناممکن شد. در حوزه آمریکا لاتین نیز برزیل و آرژانتین به جهت الگوگیری از نئولیبرال در چرخش حیات اقتصادی به شکست انجامید و منجر به کنارهگیری داسیلوا در برزیل و کوشنر در آرژانتین شد. به قدرت رسیدن دولتهای راستگرا در برزیل و لهستان یعنی ژائیر بولسونارو و ویکتور اوربان، نتیجه ناکارآمدی نئولیبرالیسم است. در دوره اخیر نیز بسیاری جنبش و خیزش جلیقهزردها در فرانسه را محصول ناکارآمدی نئولیبرالیسم میدانند. به نظر میرسد که دومینوی شکست نئولیبرالیسم با توجه به تعمیق شدن فقر و غنا در حال گسترش است و انتظار میرود تجربههای یونان، فرانسه، برزیل و آرژانتین و لهستان پایان آن نباشد. به این ترتیب آنگونه که مارکس پیشبینی کرده است، بحرانهای ادواری در جوامع سرمایهداری به ویژگی ثابت و جداییناپذیر آن درآمده است و بیانگر آن است که مارکس در ترسیم و پیشبینی سرنوشت آینده جوامع سرمایهداری به خطا نرفته است و هنوز بحرانهای کشورهای سرمایهداری قابلیت تحلیل در نظریه او را دارا هستند و اینکه بحران نتیجه محتوم و قطعی جوامع سرمایهداری است.
* کارشناس روابط بینالملل
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد