15 - 10 - 2022
تحلیل فرید ذکریا از خاورمیانه ۱۳سال پس از ۱۱ سپتامبر
فرید ذکریا، تحلیلگر سیاسی در روزنامه واشنگتنپست نوشت که من پس از تماشای ویدیوی اعدامهای وحشتناک (داعش) همان احساسی را داشتم که پس از واقعه ۱۱ سپتامبر برایم پیش آمده بود. بربریت برای تحریک خشم طراحی شده و در این راه هم موفق بوده است اما حادثه سپتامبر ۲۰۰۱ مرا مجبور کرد که بپرسم «چرا آنها از ما متنفر هستند؟» تلاش کردم در مقالهای برای نیوزویک به این سوال پاسخ دهم. این مقاله را دوباره خواندم تا ببینم در چه موردی درست نوشته بودم و اشتباهم کجا بود و اینکه در ۱۳ سال گذشته چه چیزی آموختهام؟
این فقط القاعده نیست، من با اشاره به این موضوع شروع کردم که تروریسم رفتاری محدود به تعداد انگشتشماری نیهیلیست نیست بلکه فرهنگ وسیعتری وجود دارد که با آن همدست است یا حداقل راضی به مبارزه با آن نیست. چیزهای زیادی در این زمینه تغییر کردهاند اما تقریبا کافی نیست.این مشکل اسلام نیست بلکه یک مشکل عربی است. اندونزی در اوایل دهه ۲۰۰۰ به خاطر رشتهای از حملات تروریستی پس از ۱۱ سپتامبر بزرگترین نگرانی ما بود. اما ظرف یک دهه گذشته جهاد و حتی بنیادگرایی اسلامی عملکرد خوبی در اندونزی بزرگترین کشور مسلمان دنیا نداشته است. یا نگاهی به هند بیندازید که درست در کنار مقر ایمن الظواهری در پاکستان قرار دارد اما تعداد خیلی اندکی از ۱۶۵ مسلمان آن عضو القاعده هستند. ظواهری تلاش مجدانهای را برای جذب مسلمانان هند آغاز کرده اما شک دارم بتواند موفق شود.نقطه ثقل آن مقاله این بود که دلیلی که جهان عرب تعصب افراطی و نیروهای جهادی تولید میکند همانا رکود سیاسی است. تا سال ۲۰۰۱ تقریبا همه دنیا شاهد پیشرفتهای سیاسی بودند؛ اروپای شرقی، آسیا، آمریکای لاتین و حتی آفریقا تعداد زیادی انتخابات آزاد و عادلانه برگزار کردند اما جهان عرب همچنان مانند یک کویر باقی ماند. اکثر اعراب در سال ۲۰۰۱ آزادی به مراتب کمتری نسبت به سال ۱۹۵۱ داشتند.تنها جنبه زندگی که دیکتاتورهای عرب نتوانستند آن را ممنوع کنند مذهب بود بنابراین اسلامی به زبان سیاسی مخالفان تبدیل شده بود. از آنجایی که دیکتاتوریهای سکولار غربزده جهان عرب در زمینههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شکست میخوردند، بنیادگرایان به مردم میگفتند که «اسلام راهحل این مشکلات است.»جهان عرب از سویی با دیکتاتوری روبهرو بود و از سویی دیگر گروههای مخالف عمیقا غیرلیبرال را در مقابل خود میدید (حسنی مبارک یا القاعده). هرچه رژیم افراطیتر بود خشونت گروههای مخالف افزایش مییافت. این سرطان عمیقتر و مخربتر از چیزی بود که من فهمیده بودم. با وجود حذف صدام حسین در عراق و با وجود بهار عربی این رابطه بین جهادیها و دیکتاتورها شکسته نشده است.در سوریه هم اوضاع به همین منوال است. مردم باید بین حکومت فعلی و داعش یکی را انتخاب کنند و طبیعی است که اکثر سوریها- برای مثال اقلیت مسیحی- اسد را انتخاب کنند. بزرگترین عقبگرد در مصر اتفاق افتاده است که یک جنبش مسالمتآمیز اسلامگرا به قدرت رسید ولی با تندروی فرصت خود را از دست داد. اخوانالمسلمین ممنوعالفعالیت شده است، امیدوارم ۱۰ سال دیگر در حال بحث درباره دلایل ظهور داعش در مصر نباشیم.چه چیزی را در آن مقاله ۱۳ سال قبل از دست دادم؟ شکنندگی این کشورها. من متوجه نشده بودم که اگر این دیکتاتوریها بلغزند دولت فرو میپاشد و اینکه تحت حکومت این دولتها نهتنها هیچ جامعه مدنی وجود ندارد بلکه در حقیقت خبری هم از یک ملت واقعی نخواهد بود. زمانی که هرج و مرجها در سراسر خاورمیانه فراگیر شد مردم به دنبال هویت ملی خود- عراقی یا سوری- نبودند بلکه به دنبال هویتی قدیمیتر بودند: شیعه، سنی، کرد و عرب.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد