10 - 12 - 2023
تجربه برزیل و تمایلات سوسیالیستی میلینیالها
مجتبی اسکندری*
نسل میلینیال (Millennials G)، به کسانی گفته میشود که پس از دهه ۵۰ میلادی و تا پیش از آغاز هزاره جدید زاده شدهاند و دوره زیست اقتصادی و اجتماعی خود را معاصر با هزاره سوم یا هزاره فناوری یافتهاند. به این نسل، نسل Y یا ایگرگ نیز گفته میشود.
بازه زمانی تولد تا رشد عقلی این افراد، با شکلگیری ابرکمپانیها در بخشهای غیرصنعتی اقتصاد جهان، اعم از شرکتهای خدماتی ترابری و هواپیمایی تا ابربنگاههای اقتصاد دیجیتال، مصادف بود و به همین میزان، پس از دهه ۶۰ میلادی که انقلاب دوم صنعتی رخ داد و تولیدات صنعتی در جهان بیش از ۷۰ برابر افزایش را به نسبت دوران پیش از خود تجربه کردند، یک شکاف طبقاتی طبیعی بزرگتر از گذشته را ایجاد کرد که باعث افزایش گسل میان فقیر و غنی و حتی دهکهای بالا با دهکهای اقتصادی متوسط شد.
در هر دو مقطع رشد بزرگ اقتصادی جهان، افراد یادشده که به سن اشتغال رسیده بودند، حسب افزایش فاصله طبقاتی رخ داده، یک واکنش سیاسی مشابه را در دستور کار قرار دادند؛ البته که طیف واکنشها متفاوت بود و از حمایت از کودتاها تا انقلابها و یا مشارکتهای حزبی و انتخاباتی متفاوت بود اما هسته اصلی تمامی این واکنشها، تنها به یک مکتب فکری روی خوش نشان میداد: سوسیالیسم!
با این تمایز که سوسیالیستهای دهههای ۶۰ تا ۹۰ میلادی، سیاستهای سوسیالیستی را بدون لحاظ کردن مفهوم مالکیت بهکار میبستند و دولت را از تولید تا توزیع و حتی تعیین سقف و چگونگی مصرف کالا و خدمات مسوول میدانستند. با فروپاشی دیوار برلین و عقبنشینی روشنفکران مارکسیست (با همه شعبات کمپانی روشنفکریاش)، و دست برداشتن سایه شر اعظم (اتحاد جماهیر شوروی) از سر دنیا، این تایپ از دولتهای سوسیالیست یکی پس از دیگری یا تن به فروپاشی دادند یا کاخ حکمرانی را به رقبای لیبرال و باورمند به اقتصاد و زیست آزاد واگذار کردند. با این حال پس از سال ۲۰۰۶، موج دیگری از تمایلات سوسیالیستی در میان نسل میلینیال یا Y شدت گرفت و موجبات پیروزی احزاب سوسیالیست را در انتخاباتهای ممالک مختلف در هر پنج قاره (با شدت کمتری در آسیا)، فراهم کرد. اژدهای سوسیالیسم اینبار با رخ دیگری از خواب بیدار شد و شبحوار بر سر اقتصادهای شکننده و حتی توسعهیافته
به پرواز درآمد.
فروش تیشرتها و کلاهها و فندکهای منقش به تصاویر لنین و چهگوارا در میان جوانان رشدی سرسامآور یافت و بسیاری از روشنفکران و ژورنالیستها و حتی آکادمیسینهای سوسیالیست، این بار با جرات و جسارت فراوانتری نسبت به گذشته، جوانان را علیه اقتصاد سرمایهداری میشوراندند و این بار حتی در آمریکا، مهد ستیز بنیادین سرمایهداری با سوسیالیسم، برای کاپیتالیسم آرزوی مرگ و برای سوسیالیسم آرزوی پیروزی میکردند! با این حال، مروری بر تجربه برزیل به عنوان کشوری که در آستانه قرن ۲۱، نرخهای رشد اقتصادی بسیار چشمگیری را تجربه میکرد و پس از آن به ورطه سوسیالیسم فروغلتید، میتواند عبرتی تاریخی برای گرفتار نشدن در چنبر هیولای سوسیالیسم باشد. دولت برزیل در آن سالهای طلایی اقتصاد خود، مالکیت نهادهای دولتی بر شرکتها را به شدت منع کرده بود و با متخلفان نیز با شدت عمل بسیار زیاد برخورد میکرد. تورم به عنوان بیماری تاریخی و مزمن برزیل (با میانگین تاریخی ۲۴ درصد) به شدت تعدیل شد و به مدت بیش از یک دهه از ۳ درصد در سال فراتر نرفت! سرمایهگذاران خارجی به سرعت میل به حضور در برزیل را به نمایش میگذاشتند و برای ۶ سال، برزیل پس از ایالاتمتحده و بالاتر از چین، دومین کشور موفق در جذب سرمایه خارجی بود، اما اکنون شرایط اقتصادی برزیل بسیار ناگوار است و سیاستمداران پرقدرت هر چهار کابینه اخیر در برزیل، به علت ارتکاب به فساد اقتصادی و سوءاستفاده از مقررات خلاءهای مقرراتی دولتی، تحت پیگرد دستگاه قضایی این کشور قرار دارند و اقتصاد برزیل از کندی رشد (میانگین ۱/۱ درصد) و تورم بالا مجددا رنج میبرد.
در سال ۲۰۰۲ (همچون امسال) شخصی به نام لولا داسیلوا (که تحصیلاتی تا مقطع سیکل دارد) در انتخابات ریاستجمهوری برزیل به پیروزی دست یافت. او تیشرتهای رنگارنگ هاوایی میپوشید و در کارناوالهای رقص برزیلیها با یک بطری نوشیدنی و رقص پیشقراولی میکرد، به زمینهای خاکی فوتبال در محلات فقیرنشین میرفت و فیلمهایی از روپایی زدن خودش منتشر میکرد. او وعده داده بود که همه سیاستمداران را در راستای منافع برزیل متحد و اختلاف طبقاتی را تا سرحد امکان مرتفع کند، اما بازهم یک پوپولیست چپگرا در کمین یک اقتصاد در حال رشد بود!
او در پوسترها و اقلام تبلیغاتیاش، از یک لقب خودساخته برای خودش بهره میبرد:
Lulinha paz e amor که در زبان پرتغالی به معنای لولای کوچک صلح است؛ همان شگرد خودمانیسازی سیاست به عنوان حربهای مطلوب برای اقشار با دانش سیاسی محدود!
او با کمک رسانهها، سلبریتیها و حتی اصحاب آکادمی، مردم را به «بازتوزیع عادلانه درآمد» دلگرم میکرد و اطمینان میداد که ثروتمندان متعادلتر و فقرا ثروتمندتر خواهند شد، اما در عمل، خودش و شرکای اقتصادیاش به ثروتهای بادآوردهای دست یافتند. این وضعیت در دولت جانشین او، دیلما روسیف بسیار بدتر شد. هزینههای دولت و به تبع آن کسری بودجه و میزان بدهیهای دولت به شدت افزایش یافت و از سوی دیگر مالیاتها نیز با سیر تصاعدی رشد کردند. این دو رییسجمهوری سوسیالیست، در چند وهله مختلف، حداقل دستمزدها را افزایش دادند و طرحهای موسوم به افزایش رفاه اجتماعی یا تامین اجتماعی را نیز با شدتی باورنکردنی تحت عنوان رایگانسازی و حمایت از فقرا در دستور کار قرار دادند و نام این سیاست را «پیگیری عدالت اجتماعی» گذاشتند. افزایش چندمرتبهای و بعضا ماهانه حقوق و دستمزد پرسنل و بازنشستگان دوایر دولتی را افزایش میدادند و نام این سیاست را نیز «سرمایهگذاری روی آینده» گذاشتند. دهها هزار شغل تازه تعریف شده در ادارات دولتی را به نیروهای ردهپایین سیاسی حزب خودشان تخصیص دادند که تا پیش از این در ادارات دولتی برزیل وجود خارجی نداشتند و البته ادارات بسیاری نیز به اسم برقراری و پایش عدالت شکل گرفت که همگی با بودجه دولتی کار میکردند. از آنجا که سوسیالیسم همیشه در مرحله نخست خود ماهعسل میسازد، مدتی جواب داد. با این حال، به طور طبیعی و به دلیل افزایش هزینههای دولتی، اقتصاد در آستانه فروپاشی قرار گرفت.
از سال ۲۰۰۸ تا سال ۲۰۱۵، رشد هزینههای دولت به میزان ۲۰۰ درصد بیشتر از درآمدهای مالیاتی به عنوان یگانه منبع درآمدی دولت، صورت پذیرفت. نرخ رشد اقتصادی برزیل در سال ۲۰۱۵ به منفی ۸/۳ درصد رسید که بدترین رقم در ۳۴ سال گذشته است. در همان زمان، بانک جهانی اقتصاد برزیل را یکی از اقتصادهای بد هزاره توصیف کرد و برزیل به عنوان شانزدهمین کشور سختگیر جهان در اعطای مجوز به کسبوکارها و سرمایهگذاریها معرفی شد! کشوری که تا پیش از روی کار آمدن سوسیالیستها، یکی از بهترین تجربههای آزادی اقتصادی مطلوب در جهان را رقم زده بود. در حوزه ثبت داراییها و دفاع از حقوق مالکیت نیز، رتبه ۶۰ جهان را به دست آورد که برای یک اقتصاد نسبتا بزرگ و در حال توسعه، حکم مرگ را داشت. همچنین رتبه ۱۲ جهان در پیچیدگیهای سیاستهای مالیاتی را بهخود اختصاص داد؛ یک معجون هفتجوش از هرآنچه که برای نابودی یک اقتصاد نوپا لازم است، توسط سوسیالیستها به حلقوم اقتصاد برزیل ریخته شده بود. در میزان قتل و سرقت و همچنین مراقبتهای بهداشتی و کیفیت و اثربخشی نهادهای آموزشی، برزیل به بدترین کشور در جدول OECD تبدیل شده بود. در شرایطی که برزیلیها چند سالی دوباره به بازار آزاد و دولت مینارشیک (حداقلی) رضایت داده بودند، دوباره سروکله سوسیالیستها و لولا پیدا شد و دوباره برزیل در معرض همان سیاست سوسیالیستی افتاد. این در حالی بود که او پیشتر در دادگاههای عالی برزیل به فساد و مشارکت در جرائم سازمانیافته اقتصادی، پولشویی، اعمال نفوذ و ممانعت در اجرای دادرسی متهم و محکوم شده بود، اما با معجزات سیاسی که فقط در آمریکای لاتین قابل مشاهده است، دوباره به قدرت برگشت. دیلما روسیف جانشین او نیز در سال ۲۰۱۶ به علت دستکاری شخصی در لایحه بودجه و استفاده نامشروع از منابع بانکی دولتی برای مدیریت کسری بودجه، در دادگاه حکوم شناخته شد.
این در حالی بود که دولت لیبرال برزیل (بولسونارو) به شدت هزینههای دولتی را کاهش داد و بسیاری از نیروهای دولتی پیمانی را وادار به استعفا و بسیاری از نهادهای مخرب دولتی را نیز تعطیل کرد، اما فساد ناشی از سوسیالیسم آنقدر در برزیل شدید بود که بازهم منجر به فروپاشی دولت حداقلی لیبرال شد. تجربه ممالکی چون برزیل، آرژانتین، شیلی، ونزوئلا، کوبا و بولیوی باعث نشده که نسل میلینیالها، بیخیال جذابیتهای مخرب سوسیالیسم شوند، اما بهینهسازی آموزش برای جلوگیری از نفوذ این ایده مرگبار، برای بقای اقتصادهای نوظهور و توسعهیافته بسیار ضروری است. میتوان از تجارب مهیب برزیل، این درس را برای ایران آموخت که حضور حداکثری دولت در تمامی شئونات اقتصادی، سرانجام خوبی را برای اقتصاد کشور رقم نخواهد زد.
* پژوهشگر
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد