تجدیدنظرخواهی نافرجام

علیرضا کیانپور- «تغییر پارادایم حاکم بر نظام حکمرانی» مطالبهای بود که ۱۸۰اقتصاددان برجسته و نخبه دانشگاهی درست دو هفته پس از پایان جنگ ۱۲روزه پیش کشیده و تاکید کردند که اگر نظام حکمرانی خواهان برونرفت از حال و روز بحرانی این سالهای ایران است، چارهای ندارد مگر آنکه پارادایم حاکم بر نظام حکمرانی را از اساس دگرگون کند و تغییر دهد.
عاقبت تجدیدنظرخواهی بهشیوه نخبگان دانشگاهی
البته مطالبه آن ۱۸۰چهره برجسته دانشگاهی برای «اصلاحات ساختاری» در نظام حکمرانی، نخستین نمونه از این دست مطالبات مصلحانه نبود و پیش از آنهم، بهدفعات شماری از همان ۱۸۰نخبه دانشگاهی و هم بسیاری از دیگران در بزنگاههای گوناگون دست به قلم برده و با تدوین و امضای نامهها و بیانیههایی همچون آن بیانیه ۱۷تیرماه، نظام حکمرانی را به تغییر راهبرد حکمرانی و اصلاحات اساسی دعوت کرده بودند اما مطالبه تغییر پارادایم آن ۱۸۰ نخبه دانشگاهی، بهویژه به این دلیل
ائز اهمیت بود و متفاوت از مطالبات پیشین که اینبار این خواسته تکراری در قالب نامهای سرگشاده روز ۱۷تیرماه و مشخصا در آن شرایط خاص زمانی پس از اعلام آتشبس میان ایران و رژیمصهیونیستی منتشر میشد. هرچند این شرایط خاص زمانی هم درنهایت تاثیر چندانی بر میزان نفوذ آن پیام مصلحانه نگذاشت و واکنش به ۱۸۰اقتصاددان و نخبه دانشگاهی که پای آن نامه سرگشاده را امضا کرده بودند، چیزی نبود مگر عتاب و تهدید به پیگرد قضایی و اتهامهایی نظیر آنچه در طول تاریخ نثار «خائنان» به ملت و مملکت شده است!
عاقبت تجدیدنظرخواهی بهشیوه سیاسیون اصلاحطلب
هرچند هجمهای که علیه بیانیه ۱۸۰امضا صورت گرفت، در قیاس با بلایی که تندروها حدود یک ماه و به دلیلی تقریبا مشابه به سر اعضای جبهه اصلاحات ایران آوردند، تقریبا هیچ بود؛ هجمهای که هنوز هم باوجود آنکه قریب به یکماه از انتشار بیانیه جبهه اصلاحات ایران گذشته، فروکش نکرده و چنان ادامهدار شده که ابتدای هفته جاری، رییس جبهه اصلاحات ناگزیر، اقدام به شکایت از صداوسیما کرد تا دستکم این رسانه از تریبون دادن به تندروهای مخالف بیانیه ۲۵مردادماه جبهه اصلاحات ایران بردارد. بیانیهای که در آن بزنگاه خاص زمانی، به مهلت چندروزه باقیمانده تا فرارسیدن ضربالاجل تروئیکای اروپایی برای فعالسازی مکانیسم ماشه اشاره کرده و با لحنی اتفاقا آشتیجویانه از حاکمیت میخواست در راستای «اصلاح سیاست خارجی بر پایه آشتی ملی و همبستگی میان همه ایرانیان داخل و خارج از کشور، بهرهگیری از تمام ظرفیتهای دیپلماسی رسمی و عمومی برای جلوگیری از فعالسازی مکانیسمماشه، لغو تحریمها و بازگشت به جایگاه شایسته ملت با فرهنگ و صلحطلب ایران در نظام بینالملل» گام بردارد و در ضمن پیشنهاد میکرد دولت با «بهکارگیری ابتکار هستهای برای خروج از بحران»، آمادگی خود را برای «تعلیق داوطلبانه غنیسازی و پذیرش نظارت آژانس انرژی اتمی در قبال رفع کامل تحریمها، با هدف آغاز مذاکرات جامع و مستقیم با ایالاتمتحده آمریکا و عادیسازی روابط براساس عزت، حکمت و مصلحت» اعلام کند اما تندروهای مخالف این مشی مصلحانه، با جار و جنجال همان مشی و رویهای را پیش گرفتند که یکماه پیش علیه ۱۸۰نخبه دانشگاهی اتخاذ کرده بودند و در نتیجه نویسندگان این بیانیه را هم به «خیانت» به ملت و مملکت متهم کردند.
تجدیدنظرخواهی به شیوه مقامهای پیشین
جالب آنکه درست در همان روزی که این بیانیه جبهه اصلاحات ایران منتشر شد، هم حسن روحانی رییسجمهور پیشین مملکت، هم مهدی کروبی رییس اسبق مجلس و هم جواد ظریف وزیر خارجه پیشین در موضعگیریهای جداگانه از لزوم «اصلاحات ساختاری» برای «بازگشت به ملت»، تدوین «استراتژی ملی نوین بنابر نظر ملت» و «تغییر پارادایم سیاست خارجی» برای جلوگیری از تشدید فشار بر ملت سخن گفته و همگی با همان واکنش و همان هجمههای تند و تیزی مواجه شدند که همزمان اعضای جبهه اصلاحات ایران و کمی پیشتر نیز آن ۱۸۰نخبه دانشگاهی متحمل شده بودند!
تجدیدنظرخواهی بهشیوه فرزند رییسجمهور!
همانطورکه هجمههای پیش از جنگ ۱۲روزه هیچگاه مصلحان سیاسی و اجتماعی این مملکت را ناامید نکرده، ظاهرا حملات پساجنگ نیز قادر نیست آنان را از میدان اصلاحطلبی به در کند چنانکه حالا کار به جایی رسیده که یوسف پزشکیان، فرزند رییسجمهور مملکت و عضو دفتر ریاستجمهوری هم از لزوم «یک تجدیدنظر اساسی» سخن میگوید. درواقع اگرچه پیش از او، بسیاری از چهرههای بهمراتب صاحبنفوذتر نیز چنان مطالباتی را پیش کشیده و به جایی نرسیدهاند اما به هر روی از آنجا که حرف حساب را باید در هر شرایط و صرفنظر از مقام و هویت گوینده، شنید و مورد توجه قرار داد، درستتر است که سخن فرزند جوان رییسجمهور را هم بشنویم و ببینیم چه شده که به یاد «اژدهای آرام چین و پرنده پرصدای ایران» افتاده است!
یوسف پزشکیان با اشاره به تجربه سفر مطالعاتی حدود ۱۰سال پیش خود به پکن، از مشاهداتش از روند توسعه سریع چین نوشته، معتقد است: «اژدهها را با صداهای بلند و آتشی که از دهانش بیرون میدهد میشناسیم درحالیکه چین خیلی آرام و بیسر و صدا دارد دنیا را میبلعد. نه صدایی و نه آتشی! کار خودش را میکند بدون اینکه بقیه دنیا را بیدار کند.» حال آنکه به باور او، «ما در سال۵۷ در ایران انقلاب کردیم. کاری کردیم که بسیار جلبتوجه کرد. پر سر و صدا و پر هیجان. اغلب کارهای دیگری هم که در طول این سالها انجام دادیم، همه جلبتوجه میکرد. اشغال سفارت، جنگ با عراق، راهپیماییها، شعارها، مساله هستهای و … همیشه بهانهای وجود داشت که دیگران بتوانند درباره ایران حرف بزنند.» این عضو دفتر ریاستجمهوری بر این اساس مینویسد: «ما بهجای اینکه بهانه صحبتکردن درباره ایران را از دیگران بگیریم، به آن دامن زدیم. کارهای نکردهمان را هم با بلندگو فریاد زدیم. بلند بلند فکر کردیم. سخنی که باید در اندیشکدهها و پژوهشکدهها و اتاقهای فکر مطرح میشد و مورد انتقاد قرار میگرفت و چکشکاری میشد و پخته میشد و بعد در وزارتخانهها و سازمانهای برنامهریزی تبدیل به برنامه و وارد فاز اجرا میشد، بدون هیچ ملاحظهای وارد گفتوگوهای روزمره سیاستمداران در مجلس و کارشناسان در صداوسیما و پشت تریبونها شد. نتیجهاش شد «آش نخورده و دهن سوخته. شاید لازم باشد به فکر یک تجدید نظر اساسی باشیم.»
تحلیل جلال میرزایی درباره تجدیدنظرخواهی تجدیدنظرخواهان
به هر روی واقعیت این است که آنچه امروز ما را بر آن داشته تا به سراغ انواع و اقسام تجدیدنظرخواهی مصلحان سیاسی و غیرسیاسی برویم، صرفا شرایط حاد و حساسی است که ایران و ایرانیان به آن دچارند و اهمیت و ضرورت برونرفت از این اوضاع بحرانی. نکتهای که از قضا جلال میرزایی نیز بهعنوان یک استاد علوم سیاسی دانشگاه که بهواسطه حضور در مجلس دهم و فعالیت در قامت رییس کمیته سیاسی فراکسیون امید آن دوره پارلمان، با مسائل توسعه آشناست، با آن همدل و همنظر است اما در عین حال تاکید دارد که «سالهاست که بسیاری از نخبگان و بزرگان در این مملکت چنین مطالبهای را مطرح کردهاند اما متاسفانه دستکم تاکنون به جایی نرسیده است.» او با اشاره به طرح مطالباتی مشابه آنچه در این چند ماهی که از پایان جنگ ۱۲روزه میگذرد، در بیانیههای ۱۸۰ نخبه دانشگاهی و جبهه اصلاحات ایران و همچنین در سخنان و موضعگیریهای مکتوب و شفاهی بزرگانی چون حسن روحانی، مهدی کروبی و جواد ظریف موردتاکید قرار گرفته، میگوید: «از دههها پیش از آغاز جنگ ۱۲روزه نیز بسیاری بسیاری از عالمان علوم سیاسی، جامعهشناسان، اقتصاددانان در این رابطه اظهارنظر کردهاند. حتی بسیاری از سفیران جمهوری اسلامی که اتفاقا با دیدگاه ایدئولوژیک ماموریتشان را شروع کرده بودند و پس از دیدن واقعیات جهان امروز، در دیدگاهشان تجدیدنظر کردند، همین حرفها را زده و میزنند و به همین جمعبندی رسیدهاند که کشور نیامند اصلاحات اساسی و ساختاری است.»
طرح پیشنهاد آسان است؛ مشکل در اجراست!
بهگفته میرزایی «در واقع میخواهم بگویم مساله طرح این پیشنهادهای مصلحانه نیست بلکه پرسش اصلی این است که چطور باید این پیشنهادها را عملیاتی کرد چراکه طرح پیشنهاد کار راحت و سادهای است و مشکل و دشواری اصلی در اجرا و عملیاتی کردن آن است. مساله این است که چطور باید بهسمت اجرای این پیشنهادها گام برداریم. آیا باید از یک حوزه خاص شروع کنیم؟! این حوزه خاص چیست؟! آیا باید از سیاست داخلی شروع کنیم یا سیاست خارجی؟! اساسا باید از سیاست شروع کنیم یا فرهنگ؟! وضعیت اقتصاد چطور است؟! بازتاب خارجی و تبعات آن چیست؟!» میرزایی خاطرنشان کرد: «همچنین پس از تصمیمگیری درباره چگونگی آغاز این اصلاحات، باید به این پرسش پاسخ دهیم که گام دوم چیست و چطور باید برداشته شود. در واقع لازم است علاوهبر طرح پیشنهاد، دستکم سازوکار روشنی برای عملیاتی کردن آن نیز ارائه کنیم.»
چین الگوی مناسبی برای توسعه ایران نیست
این استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه با نادقیق خواندن پیشنهاد اخیر فرزند رییسجمهوری میگوید: «اصولا مقایسه ایران با کشوری همچون چین چندان معقول و منطقی نیست. درواقع باید پرسید که ما چه شباهتی به چین داریم که وقتی صحبت از توسعه به میان میآید، میخواهیم از روند توسعه چین الگوبرداری کنیم؟! آیا وسعت و جمعیت ایران و چین قابل مقایسه است؟! آیا فرهنگ مشابهی داریم؟! آیا مشکلاتمان مشابه است؟! وضعیت محیطزیستی و آبوهوایی مشابهی داریم؟! آیا وضعیت منابع و زیرساختهایمان مشابه است؟! باید بگویم که شخصا درکی از دلیل این مقایسه ندارم.» میرزایی که معتقد است «اگر قرار باشد از میان کشورهای منطقه جنوب شرق آسیا از یک کشور برای توسعه الگوبرداری کنیم، شاید نمونه ویتنام انتخاب بهتری باشد»، میگوید: «دستکم میتوانیم بگوییم که ویتنام هم همچون ایران مشکلاتی با ایالاتمتحده داشته و درواقع این مشکل، یکی از دلایل عدم توسعهیافتگی آنها در دهههای متمادی گذشته است. حال آنکه آنها در این چند دهه گذشته رشد بهنسبت سریعی را تجربه کردهاند.» این نماینده پیشین مجلس گفت: «ویتنام بهعنوان یک کشور کمونیستی که در جنگ با آمریکا متحمل هزینهها و خسارات سنگینی شد، در دهه۹۰ میلادی به این نتیجه رسید که باید به این عداوت و خصومت طولانی پایان بدهد و فصل جدیدی از همکاری با آمریکا را آغاز کند. به همین دلیل هم توانستند با تشزدایی و تمرکز بر توسعه به سمت جلو حرکت کنند، تا جایی که امروز به جایی رسیدهاند که بهطور میانگین دستکم در همین چند سال گذشته، نرخ رشد تولید ناخالص داخلی ۶ تا ۹درصدی را تجربه میکنند و بنابر برخی گزارشها در این یکی، دو سال گذشته، تولید ناخالص داخلی ویتنام تا حدود چهار برابر تولید ناخالص داخلی ایران است.»
ویتنام نمیخواست قدرت منطقهای شود اما ایران…
میرزایی در عین حال با استناد به همین آماری که درخصوص سیر و سرعت پیشرفت و توسعه اقتصادی در ویتنام ارائه کرد، میگوید: «همین فاصلهای که اقتصاد دو کشور با یکدیگر دارند، باعث میشود که نتوانیم حتی کشوری همچون ویتنام را هم در حال حاضر الگوی مناسبی برای ایران درنظر بگیریم؛ چه برسد به چین!» او همچنین با اشاره به شرایط سیاسی- امنیتی متفاوت حاکم بر خاورمیانه گفت: «این مساله بسیار حائز اهمیت است. در واقع فارغ از آنکه شرایط متفاوتی بر منطقهای که ویتنام در آن قرار دارد، حاکم بوده، این واقعیت نیز حائز اهمیت است که این کشور هرگز نمیخواست به یک قدرت منطقهای تبدیل شود و به همین دلیل تعدیل سیاستها برای این کشور چندان دشوار نبود. حال آنکه ما در شرایط متفاوتی قرار داشته و داریم. درواقع ما تا جایی پیش رفتیم که بازگشت از آن، برایمان بسیار پرهزینه است و به تعبیری نه راه پیش داریم، نه راه پس!»
این استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل همچنین با اشاره به آنچه در سالها و دهههای گذشته در منطقه خاورمیانه به وقوع پیوسته گفت: «ویتنامیها هرگز با مسائلی همچون مساله فلسطین روبهرو نبودند و ورودی هم به مسائل مشابه نداشتند! همچنین در همسایگی ویتنام، کشورهای که نقش بازدارنده ایفا کنند، وجود ندارد. آنها فقط چین را در کنارشان دارند که اتفاقا همواره تاکید داشته که ویتنام بهتر است مشکلاتش را با آمریکا حل کند. البته چینیها امروز با ما هم همین توصیه را میکنند اما چنانکه اشاره شد، وضعیت در منطقه ما بهدلیل فضای حاکم بر کشورهای منطقه، دارای پیچیدگیهای خاصی است که کار را برایمان دشوار کرده است.»
میرزایی ضمن تاکید بر اینکه «صاحبنظران سیاسی ما باید با نگاه واقعگرایانه راهی برای توسعه کشور پیشنهاد بدهند»، میگوید: «کشورهای اروپایی و آمریکایی هم آغوششان را برای ما باز نکردهاند که بهسوی آنها برویم. این کشورها اگرچه از مذاکره سخن میگویند اما درعینحال شرط و شروطی میگذارند که تعییر را برای ما را سخت کرده است.» این نماینده پیشین مجلس خاطرنشان کرد: «ایران با وجود اینکه منابع و امکانات بهمراتب کمتری از طرف مقابل مذاکرات داشته و دارد، هرگز در مقابل فشار آمریکا کوتاه نیامده و در عین حال هرگاه کوچکترین حسننیتی دیده، بهسمت حل مشکلات از طریق مذاکره گام برداشته است. درواقع همانطورکه انتظار داریم مردان سیاست ما واقعبین باشند، انتظار میرود طرف مقابل هم با واقعنگری با مسائل مواجه شود.»
راهکارهای توسعه در جامعه متکثر
میرزایی در عین حال در پاسخ به این پرسش که باتوجه به مجموعه این مباحث، چه راهکاری برای برونرفت از این شرایط پیشروی ایران است و بهترین الگوی توسعه برای ما در این شرایط چیست، گفت: «مساله این است که نهتنها حاکمیت بلکه نخبگان بیرون از حاکمیت هم درباره اولویتهای کشور به یک جمعبندی مشخص نرسیدهاند. در واقع مساله تنها این نیست که بهعنوان مثال دولت مجوز برگزاری یک کنسرت را در میدان آزادی صادر کرده و شهرداری کارشکنی میکند بلکه علاوهبر آن ما شاهدیم که مثلا آقای عباس عبدی برگزاری این کنسرت را پیشنهادی مناسب برای سنجش انسجام داخلی میداند اما روزنامهنگار دیگری میگوید کنسرت مساله اصلی مردم نیست و دولت اگر دنبال تقویت سرمایه اجتماعی است، باید به فکر معیشت باشد. حتی میان نخبگانی که مسائل فرهنگی را در اولویت میدانند، اتفاقنظر نیست. یکی بحث زنان را مطرح میکند و دیگری میگوید اولویت باید رفع فیلترینگ باشد.» او در واکنش به پرسشی درخصوص بهترین روش برای اجماعسازی میان نخبگان و متعاقبا هسته سخت قدرت گفت: «جامعه امروز ایران یک جامعه متکثر است و همزمان باتوجه به منافع متعددی که در قدرت وجود دارد، حاکمیت نیز یکپارچه نیست. بنابراین پیش از هرچیز لازم است باتوجه به فشارهای داخلی و خارجی، نوعی گفتوگو و آشتی ملی میان طیفهای سیاسی ایجاد کرد تا مگر آنگاه نخبگان سیاسی بتوانند برای تحقق تغییرات و اصلاحات اساسی به توافق برسند.» او گفت: «البته حتی در آن زمان هم طبیعی است که مخالفانی باشند اما اگر مهرههای اصلی به یک جمعبندی مشخص برسند، این مخالفتها تاثیرگذار نخواهد بود.» این استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه همچنین درباره وظیفه دولت در این راستا گفت: «دولت باید با ایجاد اتاق فکرهای کارآمد، زمینه ایجاد اجماع را فراهم کند. اتاقی که وقتی آقای ظریف بهعنوان معاون راهبردی رییسجمهور منصوب شد، انتظار میرفت که آغاز شود اما هم ازسوی این معاونت غفلت شد و هم خیلی زود تندروها مانع حضور ظریف در دولت شدند.»
آیا دولت عزمی برای اصلاحات دارد؟!
سخنان میرزایی اما بهنحوی نشاندهنده این مساله است که انگار هدف واقعی رییسجمهور از انتصاب ظریف بهعنوان معاون راهبردی، تاسیس یک اتاق فکر برای دولت با حضور فردی کاردان نبوده بلکه صرفا به کار گرفتن ظریف بوده که باتوجه به فضای حاکم بر مجلس در صورتی که بهعنوان وزیر معرفی میشد، احتمالا نمیتوانست اعتماد نمایندگان را جلب کند. چه آنکه در غیر این صورت دولت میتوانست یکی از صدها و هزاران نخبه این مملکت را بهعنوان معاون راهبردی به کار بگیرد و مسیری را که ظریف آغاز کرده بود، دنبال کند. اما نهتنها چنین نکرد بلکه در اقدامی عجیب معاونت راهبردی ریاستجمهوری را در معاونت پارلمانی ادغام کرد؛ نکتهای که از قضا جلال میرزایی نیز منکر آن نیست.
هرچند این نماینده پیشین مجلس معتقد است که «مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری که در آغاز این دولت به معاونت راهبردی ارتقا پیدا کرد، کماکان از این توانایی برخوردار است که بهعنوان اتاقفکر دولت فعالیت کند.» میرزایی در پایان تصریح کرد: «حتی هنوز هم برای احیای این نهاد وقت هست و دیر نشده چراکه تنها یکسال از عمر دولت گذشته و اگر عزم این کار برای ایجاد اجماع با هدف دستیابی به الگو و روش توسعه کشور در دولت باشد، در این سهسال پیشرو میتواند این پروژه را به سرانجام برساند!»