4 - 12 - 2022
تا حد مرگ شکنجه شدم
«جهان صنعت»- هفته گذشته دادگاهی در مالزی دو ایرانی دیگر را به اتهام حمل موادمخدر شیشه به اعدام محکوم کرد. این دو نفر اولین نفراتی نیستند که در مالزی با چنین حکم سنگینی روبهرو شدند. آمارهای غیررسمی از محکومیت دستکم ۶۰ ایرانی دیگر به اعدام حکایت دارد و نشان میدهد اوضاع ایرانیان ساکن در این کشور جنوب شرق آسیا، اوضاع چندان مناسبی نیست. شاید همین موضوع باعث شده طی سالهای اخیر از روند رو به رشد سفر ایرانیان به مالزی کاسته شود و بسیاری از آنان خاطرات تلخی از این کشور داشته باشند.
یکی از این افراد جوانی بهنام بابک است که یک ماه قبل از زندان آزاد شد و به ایران برگشت. پلیس مالزی طبق قوانین سرسختانهای که در این کشور حاکم است میتواند هر کسی را فقط به ظن همراه داشتن موادمخدر یا همکاری با شبکههای توزیع شیشه دستگیر و زندانی کند. بابک هیچ ارتباطی با باندهای قاچاق موادمخدر نداشت اما پلیس ماهها او را در شرایط سختی زندانی کرد. او در گفتوگویی اختصاصی با «جهان صنعت» شرایط سخت زندانهای مالزی را توضیح داد.
چطور شد که به زندان افتادی؟
من در آنجا موسسه کرایه اتومبیل داشتم. خودرو خرید و فروش میکردم و چند دستگاه خودرو هم برای اجاره دادن داشتم. یکی از این خودروها را به شخصی که بعدا فهمیدم قاچاقچی موادمخدر است اجاره داده بودم. یک روز او آمد کرایه خودرو را بدهد و چون من میخواستم به خانه بروم من را رساند. وقتی از خودرواش پیاده شدم پلیس من را دستگیر کرد.
دلیل بازداشت شدنت چه بود؟
آنها خودرو مرد قاچاقچی را چند خیابان آن طرفتر پیدا و از صندوق عقبش دو کیلو شیشه کشف کرده بودند. آنها میگفتند من هم با قاچاقچیان رابطه دارم برای همین من را دستگیر کردند.
برخورد ماموران با تو چطور بود؟
زشت و غیرانسانی بود. به صورتم تف میکردند و چیزی برایشان مهم نبود. همان جا در خیابان من را کتک زدند و با سر و صورت زخمی به اداره پلیس بردند.
شرایط بازداشتگاه چطور بود؟
آنجا بیشتر شبیه قفس بود. من را به یک سلول انفرادی بردند. وضعیت بهداشت آنجا اصلا خوب نبود و ۱۴ روز در آنجا بازداشت بودم. صبحانه دو تا بیسکویت و یک پلاستیک چای میدادند. چون چای را در کیسه پلاستیکی میخورند و لیوان ندارند. ناهار و شام هم چند قاشق برنج و یک ماهی کوچولو شبیه ماهی کیلکا که سوخته و سیاه است میدادند. آب هم باید از همان دستشویی میخوردیم.
با اینکه بیگناه بودی چرا دوران بازداشتت ادامه پیدا کرد؟
چند روز بعد میخواستند من را آزاد کنند اما گفتند اینجا قانونی هست که براساس آن افرادی را که مظنون به همکاری با قاچاقچیان هستند میتوانند تا دو سال زندانی کنند و این مدت تا هشت سال هم قابل تمدید است.
در ادامه چه اتفاقی برایت افتاد؟
من را به یک زندان بزرگ بردند. آنجا هم در انفرادی بودم و شرایط بدی داشت. هر روز چند نفر برای بازجویی از من میآمدند و شکنجهام میکردند. یکی از کارهایشان این بود که روی سرم یک کیسه پلاستیکی میکشیدند و وقتی نفسم میگرفت و تا سرحد مرگ میرسیدم رهایم میکردند. حتی چند مرتبه هم آب جوش روی سرم ریختند. چه با آنها همکاری میکردم و چه مقاومت میکردم شکنجههایشان ادامه داشت. روزهای سختی بود. حتی فکر کردن به آن روزها هم برایم عذابآور است. جایی که من در آن زندانی بودم نه نوری داشت و نه صدای کسی را میشد شنید. فقط وقت غذا خوردن در سلول باز میشد.
این شرایط چند روز ادامه داشت؟
دیگر گذشت روز و شب را متوجه نمیشدم. نمیدانم چقدر طول کشید اما یک روز گفتند ملاقاتی دارم. انگار پدرم با دادن رشوه زیاد به ماموران زندان توانسته بود وقت ملاقات بگیرد. آن روز خیلی روز بدی بود. پدر و مادرم تا من را دیدند به گریه افتادند. نامزدم هم با آنها بود. ما میخواستیم ازدواج کنیم که این اتفاق افتاد.
قطعا تحمل این شرایط سخت است، تو چطور با این وضعیت کنار آمدی؟
حدود دو هفته چیزی نمیخوردم که دستشویی نروم. واقعا این شرایط غیرقابل تحمل بود اما برای خود مالزیاییها طبیعی بود. اگر کوچکترین خطایی میکردی به شکل سختی تنبیه میکردند. شلاقهایی داشتند بهنام روتان که درد زیادی داشت و جایش آنقدر کبود و دردناک میشد که شاید تا یک هفته نمیتوانستی بنشینی. اگر مریض میشدی و ناراحتی شدیدی داشتی میبردند یک درمانگاه داخل زندان که آنجا فقط قرص استامینوفن تجویز میشد. دکتر آنجا همان قرص را داشت و فقط همان را تجویز میکرد.
چقدر طول کشید تا به پروندهات در دادگاه رسیدگی شود؟
بیشتر از دو ماه در زندان بودم و شکنجه میشدم. از شانس بدی که داشتم آن زمان هیچ ایرانی در آنجا نبود و من کاملا غریب بودم. بالاخره پدرم برایم وکیل گرفت و او توانست با رشوه زیاد کاری کند که آزاد شوم. سیستم قضایی مالزی چندان پاک نیست و بیشتر کارها با رشوه پیش میرود.
صرف نظر از رفتار پلیس و سیستم قضایی مالزی، برخورد مردم مالزی با ایرانیها چطور است؟
قبلا آنها برخورد خوبی داشتند اما از وقتی شیشه وارد مالزی شد و چند ایرانی را دستگیر کردند همه چیز عوض شد. دیگر حتی راننده تاکسیها هم ما را سوار نمیکردند. شیشه نظر آنها را نسبت به ما تغییر داده بود.
فکر میکنی چند نفر در زندانهای مالزی گرفتار هستند؟
دقیق نمیدانم اما آنطور که شنیدهام فکر میکنم دستکم ۴۰۰، ۵۰۰ نفر باشند. حتی شنیدهام حدود ۶۰، ۷۰ نفر هم به خاطر اینکه بیشتر از ۵۰ گرم شیشه همراه داشتهاند به اعدام محکوم شدهاند.
حرفهایت نشان میدهد روزهای سختی را در مالزی گذراندهای، آیا باز هم حاضری به این کشور سفر کنی؟
هرگز. اگر در ایران میماندم و کار میکردم قطعا موفقتر بودم. هیچ جا وطن خود آدم نمیشود. این ماجرا تجربه تلخی بود و مشکلات جسمی و روحی زیادی برایم ایجاد کرد. گذشته از آن من و خانوادهام مجبور شدیم پول زیادی خرج کنیم و همهمان ضربه بزرگی خوردیم.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد