12 - 01 - 2017
تاکید بر اصلاحات ساختاری
ضیاء مصباح- نام هاشمی با یکی از مهمترین رویدادها در تاریخ اقتصادی کشورمان گره خورده تا جایی که طرح معروف «تعدیل اقتصادی»- اصطلاحی که در پی انتخاب او به ریاستجمهوری رایج شد- همچنان در کشور هواداران و مخالفان فراوانی دارد.
این فکر مدتها در میان ایرانیان دلسوز وطن قوت گرفت که دوران تب انقلابی در ایران پایان یافته و فردی برخاسته از درون «سرای اسلامی»، میخواهد کشور را با انجام یک سلسله اصلاحات، به ویژه در عرصه اقتصادی، در مسیری تازه به حرکت وادارد.
در این مرحله فراتر از گروههای سیاسی معتقد به منافع ملی و نسبتا پویا، با بودن بسیاری افراد سلیمالنفس، تحصیلکرده و وطندوست، نهایت بیدقتی است اگر ادامه کوشش در این مسیر و استمرار توجه به این ضرورت و همت را با نبود هاشمی
تضعیفشده بدانیم.
در آن زمان شماری از رسانههای غربی او را «بیسلیو» لقب دادند؛ ترکیبی از اسامی بیسمارک، صدراعظم پروس در قرن نوزدهم و کاردینال ریشلیو، صدراعظم فرانسه در قرن هفدهم. شماری دیگر از رسانههای غرب او را تنگ هسیائو پینگ ایران توصیف میکردند؛ دولتمردی که از پایان دهه ۱۹۷۰ میلادی به بعد توانست جمهوری خلق چین را از آشوبهای مرگبار دوران انقلاب فرهنگی بیرون آورد و آن را به راهی بکشاند که ادامهاش را امروز میبینیم در حالی که هاشمی نه بیسمارک شد، نه ریشلیو و نه تنگ هسیائوپینگ و حتی به امیرکبیر که شخصیت مورد علاقهاش در تاریخ دو قرن اخیر ایران بود هم شباهتی نیافت.
ساختارهای حقوقی و سیاسی و بنیانهای مکتبی که هاشمی در شکلگیری و استقرار آنها نقشی اساسی ایفا کرد، در برابر اصلاحات و اصلاحگران به شدت مقاومت کردند و چون این رویارویی را بیثمر میدانست، به مماشات روی آورد و با شکست کنار آمد. شخصیت خود او و خانوادهاش و شایعات به این شکست دامن زد. باوجود این شکست، باید گفت نقش هاشمیرفسنجانی به عنوان چهرهای که تلاش کرد به یک سلسله از کجرویهای مصیبتبار در سیاسیکاری اقتصادی پایان دهد غیرقابل انکار است. از سال ۳۲ تا ۵۷، طیفهای گوناگون سیاسی ایران به ویژه در جناح چپ علیه اقتصاد آزاد و همکاری با جهان از راه جذب سرمایه خارجی و بازرگانی بینالمللی مبارزه میکردند. از دیدگاه همه این گرایشها، اقتصاد ایران به عنوان تکیهگاه بورژوازی به شدت مورد انتقاد بود و در عوض الگوهای انقلابی جهان سومی (از مصر جمال عبدالناصر گرفته تا الجزایر حواری بومدین و کوبای فیدل کاسترو) به عنوان راه نجات از واپسماندگی عرضه میشدند.
منسجمترین نظریه را درباره همین «الگو»ها، حزب توده زیر عنوان «راه رشد غیرسرمایهداری» ارائه میداد. خطوط عمده این نظریه در قالب اصل ۴۴ (دولتی کردن بخش بسیار بزرگی از اقتصاد) و اصل ۸۱ (مانعتراشی بر سر ورود سرمایههای خارجی) به قانون اساسی جمهوری اسلامی راه یافت. با این گزینش، گل سرسبد کارآفرینان ایرانی زیر عنوان «سرمایهداران زالوصفت» تار و مار شدند و مالکیت صدها بنگاه و بانک و مزرعه به دولت منتقل شد. دولتی و کوپنی شدن اقتصاد همراه با جنگ و فرار انبوه نخبگان و آشفتگی غیرقابل توصیف در مدیریت ایران را طی دهه نخست بعد از انقلاب در کام یکی از دشوارترین دوران اقتصادی در تاریخ معاصر کشور فرو برد. ایشان عمدتا زیر تاثیر کادرهای علاقهمند به نظام که پس از پایان تحصیلات خود در اروپا و آمریکا به کشور بازمیگشتند، به این نتیجه رسید که ایران بعد از جنگ با عراق نمیتواند با اقتصاد دولتی و درونگرای خود بر کوه عظیم مشکلات غلبه کند و دستاوردهای شماری از اصلاحطلبان خارجی را پیگیری میکرد، از جمله اصلاحاتی که از سوی تورگوت اوزال، نخست وزیر و سپس رییسجمهور ترکیه، به اجرا گذاشته شده بود. از طرفی دگرگونسازی بازرگانی خارجی به منظور تبدیل یک اقتصاد بسته درونگرا به یک اقتصاد پویای برونگرا که بتواند خود را با تحولات بازار جهانی هماهنگ سازد و به جای متمرکز بودن بر صدور مواد خام، به صدور کالاهای ساختهشده نیز روی آورد… این تلاشها برای دستیابی به این هدفها، در مقیاس بسیار وسیعی ناکام ماند. طی دورهای کوتاه بعد از آغاز ریاستجمهوری مقاومت در صحنه سیاست ایران آغاز شد و شکاف روزافزون میان دو قطب پنهانکردنی نبود. بر پایه منطق برخاسته از ساختارهای حقوقی و سیاسی نظام با هرگونه تعدیلی در سیاستهای اقتصادی مخالفت شد، به ویژه از آن رو که این سیاست اصلاحی بر تعامل با خارج متکی بود زیرا پیروزی در انجام اصلاحات اقتصادی مستلزم برقراری روابط عادی با جهان است؛ سیاستی که با جهانبینی نظام در تضاد کامل بود. در چنین فضایی، بسیاری از تلاشهای تکنوکراسی اصلاحطلب به سنگ خورد و اصلاحات اقتصادی را متوقف کرد. دور دوم زمامداری او، در عرصه اقتصادی، در سردرگمی و آشفتگی گذشت و تغییر مهمی در ساختارهای بیمار تولیدی و بازرگانی کشور به وجود نیامد. تاثیر شکست «تعدیل اقتصادی» به اصطلاحی منفور در جمهوری اسلامی بدل شد. در حال حاضر هم کم نیستند کسانی که بلافاصله بعد از شنیدن این اصطلاح، از خود واکنش منفی نشان میدهند و میگویند «همه بدبختیهای ایران از تعدیل است» یا «این سیاست در همه جا شکست خورده است».
هاشمی تغییریافته تا پایان زندگیاش بر انجام اصلاحات ساختاری تاکید میکرد، چون میدانست در غیر این صورت نظامی که او تمام زندگی خود را بر سر آن گذاشته، با خطرات جدی روبهرو خواهد شد.
Z.Mesbah1944i@gmail.com
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد