14 - 04 - 2020
تاریخ چه خواهد گفت
سالار ایرانزاد
چندی قبل رییسجمهور در سفر به استان گلستان فرمودند: «باید در کنار واقعیتهای اقتصادی ناشی از گرانی و مشکلات ایجاد شده در کشور، مردم ارزانی و خدمات را هم ببینند و شاکر نعمات موجود در کشور باشند.» گفتن این حرف که مردم باید ارزانی را ببینند و شاکر باشند در شرایطی که بسیاری از مردم قدرت خرید مایحتاج اولیه خود را ندارند و گوشت جزو خوراکیهای لوکس خیلی از خانوارها شده، قیمت مرغ و تخممرغ و میوه و همچنین هزینههای درمان و پوشاک و خیلی از ضروریات زندگی برای اکثر قریب به اتفاق مردم غیرقابل تحمل شده، نشانگر چیست؟ آیا آقای روحانی و سایر اعضای محترم هیات دولت که حیات و ممات مردم در دست آنهاست هیچ تاریخ نخواندهاند؟ آیا حدس هم نمیزنند که دهها سال شاید صدها سال دیگر تاریخ این مملکت در مورد آنها چگونه قضاوت خواهد کرد و چه خواهد نوشت؟ آیا نگران این نیستند که مبادا خدای نکرده در تاریخ آینده ایران مطالبی اینگونه درج شود: در دو دهه آخر قرن چهاردهم هجری شمسی در ایران افرادی به وزارت و وکالت رسیدند که بعضا در دوران تصدی خود کمترین اهمیت را به کارها و اموری میدادند که به آن منظور بر مسند خود نشسته بودند. در آن بین دلسوزان و آنهایی که غمخوار و نگران ملک و ملت بودند در انزوا بوده و فریادی اگر میکشیدند در هیاهوی زیادهخواهی و منفعتطلبی دیگران گم میشد و به گوش کسی نمیرسید یا اگر فریادشان شنیده میشد موجب تمسخر و خنده دیگران میشد. نتیجه آن نوع وزارت و وکالت، فساد و اختلاس و رانت و سودجویی بسیار کمسابقهای بود که در دستگاههای دولتی حاکم و حاصل آن نیز فشار فقر و بیکاری برای اکثر ملت شده بود.در سالهای یادشده ایران تحت فشار تحریم و بیمهری حداکثری جهانی و بهخصوص دنیای غرب بود و هر روز با یک توطئه و دسیسه از سوی آنها مواجه میشد. در آن زمان ایالات متحده آمریکا که با قدرت و قلدری بر دنیا حکومت میکرد، یکی از مشغولیاتش این بود که با تهدید و تطمیع سایر کشورها را از هر نوع تجارت و دادوستدی با ایران برحذر دارد و تا حد زیادی در این کار موفق بود.
اما این فقط اقدامات آمریکا و همپیمانانش نبود که ملت ایران را زیر فشار قرار داده و بهطور روزافزونی سطوح بیشتری از جامعه را به زیر خط فقر و فلاکت میانداخت بلکه سوءمدیریت و بیاخلاقی و سودجویی و منفعتطلبی عدهای از مدیران و مسوولان هم بود که قاعدتا باید وظیفه آنها این باشد که اثرات تحریم و فشار بیرونی را خنثی و اداره و دستگاه تحت مدیریت خودرا بهطور بهینه اداره کنند. این وانفسای بسیج بینالمللی برای تضعیف هرچه بیشتر ایران برای عدهای نه تنها بد نبود بلکه نعمتی بود که موجب هر چه بیشتر ثروتاندوزی و شاهانه زیستن خود و خانواده و وابستگانشان شود. برای اکثر ملت ایران آنچه از محرومیت و فقر عذابآورتر بود این بود که به وضوح میدیدند خیلی از دولتمردان و مسوولان شاهد چپاول بیتالمال بوده اما اقدامی عملی و موثر برای جلوگیری از آن به عمل نمیآوردند. بهطور مثال نفت به مثابه تنها درآمد دولت بهطور ناقص و به لطایفالحیل به بعضی کشورهای خارجی فروخته و ارز حاصله با هزار بدبختی و پیچوتاب وارد کشور میشد. قرار این بود که این ارز محدود و قطرهچکانی برای تامین ضروریات زندگی مردم از جمله مواد غذایی، دارو و ملزومات پزشکی، مواد اولیه و قطعات و متعلقات مورد نیاز کارگاهها و کارخانجات تخصیص یافته و بهطور دقیق، حسابشده و موشکافانه طبق ضوابط و تضامین لازم و کارساز به مصرف برسد و نهایتا نتیجه آن در جامعه مشهود و ملموس باشد. اما بخش قابل توجهی از این ارز در اختیار عدهای از منسوبان و نزدیکان مقامات و صاحب اختیاران مرتبط با بانک مرکزی و سیستم پولی و ارزی کشور قرار میگرفت که چون تضمین و نظارت کامل و کافی بر آن حاکم نبود، گیرنده ارز یا فرار میکرد و از کشور خارج میشد، یا ارز دریافتی به وارد کردن کالاهای غیرضروری و بسیار سودآور منتهی میشد یا اگر کالاهای ضروری وارد کشور میشد با قیمتی نه بر اساس نرخ ارز دولتی دریافتی بلکه به قیمت ارز بازار آزاد در اختیار مردمی قرار میگرفت که قدرت خرید آنها حتی به حداقل قیمت نیز قد نمیداد. این پدیده سوءاستفاده از ارز اگر برای اولینبار صورت میگرفت میتوانست غافلگیری و اعتماد بیاساس مسوولان تلقی شود، اما تکرار آن و سکوت مقامات مسوول در قبال آن نشاندهنده این بود که این فرآیند فاسد به شکل سازمانیافته و سیستماتیک ادامه داشت. در سالهای پایانی سده چهاردهم هجری شمسی فاصله و بیارتباطی و بیخبری مسوولان با توده محروم ملت موجب قیاس به نفس آنها شده و چنان تصور میکردند که مردم همان را میخورند که آنها میخورند، مردم همانگونه مداوا میشوند که آنها (اگر در بیمارستانهای داخل کشور) مداوا میشوند، کودکان و نوجوانان کشور در دبستانها و دبیرستانهایی درس میخوانند که بچههای آنها و وابستگان آنها، جوانان و فارغالتحصیلان دانشگاهها به همان راحتی کار پیدا میکنند و مشغول میشوند که فرزندان دلبند آنها پست میگیرند و به مخدومان خود خدمت میکنند! اما زهی خیال باطل چون خیلی فاصله بود بین آنها و قشر عظیم مردمی که قرار بود ولی نعمت آنها باشند. تاریخ برای ایران بسیار دارد که بنویسد از تکتک مواردی که نورچشمیها میبرند و آنچه بر توده ملت ایران میگذرد، مگر آنکه مسوولان به خود آیند و با ازخودگذشتگی و ایثار سیر نوشتاری تاریخ را عوض کنند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد