1 - 02 - 2018
بیا باز هم تیتر آرتیستی بزنیم
پروانه کُبره- شاید اگر میدانست اولین برف امسال، آخرین برف زندگیاش میشود، بیشترمراقب خودش بود. شاید اگر میدانست با رفتنش آتش به جان عزیزانش میاندازد خیلی بیشتر مراقب خودش بود. شاید اگر من هم میدانستم سردبیرم را دیگر نخواهم دید، بیدرنگ به سراغش میرفتم و میگفتم آقای عطارپور بیا باهم تیتر آرتیستی بزنیم! شاید اگر میدانستم قرار است برود، همان دوماه پیش که دیدمش بیشتر نگاهش میکردم و میگفتم آقای عطارپور اسم شما هنوز هم در تحریریه میچرخد. اگر میدانستم سردبیرم قرار است زودتر از ما برود جلوی چشمش اعتراف میکردم که بهمن ۸۶ چه خوشیمن سالی برای همکاریام با او بود و چه غمگین ماهی است این بهمن و جای خالی و امضای کتابش در کتابخانهام.شاید اگر همان «چاپخانهچی» همیشه طلبکارش هم میدانست که او آخرین کتابش را نخواهد دید، «ادا و اطوار» کمتری برای اردلان نویسنده میریخت. اگرچه هنوز هم رفتن آقای سردبیر در باورم نمیگنجد اما او رفت. انگار همین دیروز بود که با طنازیهای گاهوبیگاهش در تحریریه سختی کار را به رویمان نمیآورد.انگار همین دیروز بود که در اتاق سردبیریاش طعنهزنان میگفت «تیترهای لات و لوتیات با قیافه مظلومت جور درنمیآید» انگار همین دیروز بود، در راهپلههای روزنامه چه گرم خداحافظی کردیم اما آن خداحافظی کجا و این خداحافظی کجا!
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد