بنبست سیاستگذاری شهری
جهان صنعت– تحولات اخیر در سیاستگذاریهای وزارت راهوشهرسازی بار دیگر نشان میدهد که تصمیمگیری در حوزه توسعه شهری در ایران، بیش از آنکه مبتنیبر مبانی علمی و مطالعات محیطزیستی باشد، تابع گفتمانهای سیاسی و راهحلهای فوری و سطحی است. تلاش برای حذف ماده(۵۰) برنامه هفتم توسعه و فشار بیوقفه برای جایگزینی بلندمرتبهسازی به عنوان راهحل اصلی توسعه شهری، نشانهای از همین رویکرد است؛ رویکردی که نهتنها از یافتههای علمی فاصله دارد بلکه شهرها را در معرض تشدید بحرانهای آلودگی هوا، کمبود فضاهای تنفسی و شکنندگی زیرساختی قرار میدهد. این شکاف عمیق میان علم و سیاست، امروزه به نقطهای رسیده که شهروندان و کارشناسان آینده زیستپذیری شهرهایی مانند تهران را بیش از هر زمان دیگری مبهم و نگرانکننده میدانند.
غفلت از تجربیات جهانی در مدیریت تراکم و آلودگی
تقریبا همه پژوهشهای معتبر بینالمللی در دهههای اخیر یک نکته مشترک دارند؛ تراکم شدید جمعیتی و بلندمرتبهسازی کنترلنشده در کلانشهرها، تهویه طبیعی را مختل کرده و سبب تشدید جزایر حرارتی، محبوس شدن آلایندهها و کاهش کیفیت هوای شهری میشود. شهرهایی مانند پکن، دهلی، مکزیکوسیتی و جاکارتا سالها با این چالش روبهرو بودند و مسیر اصلاح را از طریق کاهش تراکم، توزیع افقی توسعه، ایجاد بادراهها، حفظ فضاهای باز و جلوگیری از انسداد کریدورهای تهویه آغاز کردند. در تمامی این کشورها توسعه عمودی تنها در مناطقی صورت گرفت که مطالعات اقلیم شهری آن را تایید میکرد و نه کل سطح شهر. با وجود این پشتوانه علمی گسترده، سیاستگذاری در ایران مسیر کاملا معکوسی را طی میکند؛ گویی کشور در حال تجربهکردن نسخهای از شهرسازی عمودی است که جهان سالهاست از آن فاصله گرفته است.
تهران؛ شهرِ در حصر آلودگی و تراکم ساختوساز
تهران بهعنوان یکی از پرتراکمترین کلانشهرهای جهان، امروزه بیش از هر زمان دیگری نیازمند توسعه افقی و بازآفرینی فضاهای باز است. تراکم ساختمانی شدید، ساخت برجها در حریم کریدورهای هوای کوهستانی و انسداد بادراههای طبیعی، همه بهشکلگیری یک آسمانخراش نامرئی از آلودگی در بالای شهر کمک کرده است؛ آلودگیای که در پاییز و زمستان عملا از بین نمیرود. این وضعیت تنها نتیجه افزایش تعداد خودروها یا مصرف سوختهای فسیلی نیست بلکه حاصل دههها شهرسازی غلط، تراکمفروشی و بلندمرتبهسازی بدون مطالعه است. با این حال وزارت راهوشهرسازی امروز در برابر این بحران آشکار، بهجای توجه به الزامات علمی، مسیر افزایش تراکم و توسعه عمودی را برگزیده و از توسعه افقی شهرها جلوگیری میکند؛ انتخابی که پیامدهای زیستمحیطی آن غیرقابل چشمپوشی است.
حذف ماده(۵۰)؛ مسدود کردن آخرین مجرای تنفسی شهرها
ماده(۵۰) برنامه هفتم توسعه دولت را موظف میکند که سالانه ۰/۲درصد به مساحت شهرها بیفزاید تا امکان توسعه افقی، کاهش تراکم و آزادسازی زمینهای دولتی فراهم شود. حذف این ماده عملا یعنی بازگذاشتن دست مدیریت شهری برای ادامه تراکمفروشی و سوقدادن شهرها بهسمت فشردگی بیشتر. چنین تصمیمی با وجود هشدارهای مستمر کارشناسان، یک معنا بیشتر ندارد: توسعه شهری نه براساس الزامات محیطزیستی بلکه بر پایه درآمدزایی کوتاهمدت از محل ساختوساز پیش میرود.
اگر این ماده حذف شود، مدیریت شهری بیهیچ الزام قانونی، توسعه افقی را کنار میگذارد و فشار بر زیرساختها، شبکه معابر، خدمات شهری و کیفیت هوای شهرها چندبرابر خواهد شد. این دقیقا همان مسیری است که بسیاری از کشورها در دهه گذشته از آن عقبنشینی کردهاند.
ادعای کمبود زمین؛ یک روایت سیاسی، نه واقعیت کارشناسی
وزارت راهوشهرسازی مدعی است که «زمین برای توسعه شهری وجود ندارد» و بنابراین کشور ناچار به بلندمرتبهسازی است. این ادعا نهتنها با آمار زمینهای دولتی، اراضی رهاشده شهری و اراضی ذخیره توسعه شهری مغایر است بلکه نشاندهنده یک رویکرد غیرعلمی نسبتبه مدیریت منابع شهری است. در بسیاری از کلانشهرهای ایران بهویژه تهران، هزاران هکتار زمین دولتی و عمومی بدون بهرهبرداری مناسب رها شدهاند. علاوهبر این، سیاستهای ناکارآمد در آزادسازی زمین، مدیریت زمینهای دولتی و تبدیل کاربریها سبب شده که تراکمفروشی به الگوی اصلی درآمدزایی شهرداریها بدل شود. بنابراین ادعای کمبود زمین بیش از آنکه پاسخی فنی باشد، ابزاری برای توجیه توسعه عمودی و تداوم چرخه درآمدزایی از ساختوساز است.
بلندمرتبهسازی؛ نسخهای که بیماری را تشدید میکند
پیشبرد سیاست بلندمرتبهسازی در شرایطی که شهرها با بحران آلودگی هوا، کمبود فضاهای سبز، ازدحام ترافیکی و ضعف زیرساختهای شهری روبهرو هستند، یک خطای راهبردی است. بلندمرتبهسازی در ایران نهتنها بهصورت علمی و محدود در پهنههای دارای ظرفیت انجام نمیشود بلکه عمدتا در مناطقی اتفاق میافتد که کمترین تحمل بار جمعیتی را دارند. تجربه تهران نشان داده که ساختوسازهای بلندمرتبه در مناطق کوهپایهای شمال شهر، مسیر بادهای جنوببهشمال را مسدود و تهویه طبیعی را مختل کرده است. نتیجه این روند، افزایش ماندگاری آلایندهها، تشدید جزایر حرارتی و بالا رفتن نیاز به مصرف انرژی در ساختمانهاست. در چنین شرایطی ادامه این الگو نهتنها موجب توسعه شهری نمیشود بلکه بحرانهای موجود را پیچیدهتر و حل آنها را در آینده دشوارتر میکند.
معضل تهویه در کلانشهرها
یکی از مهمترین پیامدهای بلندمرتبهسازی بیضابطه، انسداد کریدورهای طبیعی هواست. شهرهایی مانند تهران که از یکسو با کوهستان و از سوی دیگر با دشت گسترده روبهرو هستند، بهشدت به جریانهای طبیعی هوا وابستهاند. بلندمرتبهسازی بیضابطه در مسیر بادراهها مانند محدودههای شمال و شمالشرق تهران، سبب کاهش سرعت باد و افزایش انباشت آلایندهها شده است. وقتی ستونهای بلند ساختمانی در مسیر جریانهای طبیعی هوا قرار میگیرند، یک «دیوار تراکمی» ایجاد میکنند؛ دیواری که عملا شهر را در زمستان و پاییز به محفظهای بسته تبدیل میکند. بحران تهویه تنها یک مساله محیطزیستی نیست بلکه تبعات اقتصادی، اجتماعی و بهداشتی نیز در پی دارد و مستقیما بر بهرهوری، سلامت شهروندان و توان توسعه آینده شهر تاثیر میگذارد.
بیتوجهی به ظرفیتهای زیرساختی و بارگذاری جمعیت بیش از توان شهر
ساختوسازهای بلندمرتبه، بارگذاری جمعیتی بسیار بیشتری را نسبتبه بافتهای افقی ایجاد میکنند و این بارگذاری باید توسط شبکههای معابر، خطوط انتقال آب و برق، سیستم فاضلاب و خدمات شهری پشتیبانی شود. با این حال، در تهران و بسیاری از کلانشهرهای ایران، زیرساختها طی دو دهه گذشته توسعه متناسبی نداشتهاند. امروز ظرفیت شبکه برق در بسیاری از مناطق تهران در آستانه اشباع است؛ شبکه فاضلاب در برخی مناطق توان جمعیتی جدید را ندارد و شبکه معابر نیز پاسخگوی حجم خودروهای موجود نیست. با این شرایط، بلندمرتبهسازی نهتنها با اصول مهندسی شهری همخوانی ندارد بلکه شکاف میان ظرفیت زیرساخت و بارجمعیتی را خطرناکتر میکند. نتیجه این روند، فرسودگی زودهنگام شبکهها، افزایش اختلال در خدمات شهری و تحمیل هزینههای سنگین به اقتصاد ملی است.
دیوارکشی طبقاتی در شهر
بلندمرتبهسازی در ایران بهجای آنکه ابزاری برای افزایش عرضه مسکن و بهبود کیفیت زندگی باشد، به ابزاری برای گسترش نابرابری فضایی و طبقاتی تبدیل شده است. برجهای لوکس در مناطق ارزشمند شهری نهتنها قیمت زمین را بالا میبرند و امکان دسترسی به مسکن مناسب را برای دهکهای میانی و پایین محدود کرده بلکه فضاهای عمومی را تضعیف و شهر را به مجموعهای از جزایر گسسته طبقاتی تبدیل میکنند. توسعه عمودی در چنین بستری باعث میشود که بخش بزرگی از شهروندان در محلات فرسوده و کمدرآمد باقی بمانند درحالیکه سرمایهگذاریها به سمت پروژههای لوکس و کماثر بر نیاز واقعی مسکن هدایت میشود. این روند نه به عدالت شهری منجر میشود و نه به حل بحران مسکن بلکه تنها شکاف اجتماعی را عمیقتر میکند.
پیامدهای زیستمحیطی و بحران انرژی در آینده نزدیک
بلندمرتبهسازی موجب افزایش مصرف انرژی در ساختمانها میشود زیرا واحدهای بیشتر، نیازهای سرمایشی و گرمایشی را چندبرابر میکنند. در کشوری که شبکه برق آن هر تابستان با خطر خاموشی روبهرو است و گازرسانی نیز در زمستانها دچار کمبود فشار میشود، افزایش بار انرژی ناشی از برجها میتواند به بحرانی گسترده تبدیل شود. علاوهبر آن، ساختوسازهای بلندمرتبه با مصالح سنگین، منجربه افزایش ردپای کربن و تخریب منابع طبیعی میشود. در شرایطی که جهان بهسمت توسعه پایدار، اقلیممحور و بهرهوری انرژی حرکت میکند، ادامه رشد عمودی بیضابطه در ایران نهتنها عقبماندگی فناورانه بهدنبال دارد بلکه هزینههای محیطزیستی کشور را برای نسلهای آینده سنگینتر میکند.
نقش فراموششده برنامهریزی شهری
شاید یکی از ریشههای اصلی بحران توسعه شهری در ایران، غیبت واقعی برنامهریزی شهری و عدم یکپارچگی تصمیمگیری است. وزارت راهوشهرسازی، شهرداریها، شوراهای شهر و دستگاههای خدماترسان، هرکدام بخشهایی از توسعه شهری را مدیریت میکنند نتیجه آن اما مجموعهای از تصمیمهای پراکنده است که فاقد یک راهبرد ملی مشخص برای کاهش تراکم، تامین مسکن و ارتقای کیفیت زندگی شهروندان باشد. مطالعات آمایش سرزمین و طرحهای جامع شهری بارها هشدار دادهاند که کلانشهرهایی مانند تهران، کرج و مشهد به سقف تحمل جمعیتی رسیدهاند اما سیاستهای اجرایی نهتنها به این هشدارها توجه نکردهاند بلکه مسیر توسعه را در جهت مخالف قرار دادهاند. حذف ماده(۵۰) نمونه بارز این بیاعتنایی به مطالعات علمی است.
ضرورت بازنگری در الگوهای توسعه و احیای سیاستهای علمی
اگر روند فعلی ادامه یابد، شهرهای ایران در دهه آینده با بحرانهایی بهمراتب شدیدتر از وضعیت کنونی روبهرو خواهند شد؛ بحرانهایی از جنس آلودگی غیرقابل کنترل، ترافیک فلجکننده، کمبود انرژی، فرسودگی شتابگرفته زیرساختها و کاهش شدید کیفیت زندگی. برای جلوگیری از این آینده، تصمیمگیران باید از الگوهای غلط توسعه عمودی فاصله بگیرند و بر بازآفرینی شهری، توسعه افقی کنترلشده، احیای بافتهای فرسوده، آزادسازی زمینهای دولتی و بر محدودکردن ساختوساز در کریدورهای تهویه تمرکز کنند. هیچ روش دیگری نمیتواند همزمان مسکن مورد نیاز دهکهای میانی را تامین، کیفیت هوا را حفظ و پایداری شهری را تضمین کند.
ضرورت بازگشت به عقلانیت در سیاستگذاری شهری
ناتوانی در درک پیامدهای بلندمدت بلندمرتبهسازیِ صرف و بیتوجهی به هشدارهای کارشناسان، شهرهای ایران را به یک دوراهی حیاتی رسانده است. از یکسو یافتههای علمی بهروشنی نشان میدهند که تراکم بالا و توسعه عمودی، آلودگی هوا را تشدید و زیستپذیری را کاهش میدهد، از سوی دیگر سیاست رسمی وزارت راهوشهرسازی بر گسترش همین الگو اصرار دارد. حذف ماده (۵۰)، مسدود کردن مسیر توسعه افقی و تداوم تراکمفروشی عملا کشور را به سمت الگوی شهری پرخطر و بحرانخیز سوق میدهد. اکنون بیش از هر زمان لازم است که سیاستگذاران بهجای تکرار روایتهای غیرواقعی درباره «کمبود زمین»، به سمت اصلاح ساختاری و اتخاذ رویکردهایی حرکت کنند که با اصول علمی، ظرفیتهای محیطزیستی و نیازهای واقعی جامعه سازگار باشد. آینده شهرهای ایران وابسته به این انتخاب است؛ پایبندی به علم یا ادامه مسیر اشتباه.
