بازاندیشی مفهومی نو در افق تحول نظم نوین جهانی
غلامحسین دوانی،پژوهشگر سیاسی- اقتصادی
تحولات ژئوپلیتیکی قرن بیستویکم بهویژه ظهور چین، موجب بازاندیشی در مفاهیم کلاسیک دولت و حاکمیت شده است. مجموع تولیدناخالص داخلی چین طی ۴۰ساله سنوات ۱۹۶۰ تا ۲۰۰۰ برابر ۸/۱۳تریلیون دلار ومجموع تولیدناخالص داخلی سنوات۲۴ ساله ۲۰۰۰ تا ۲۰۲۴ معادل ۳/۲۱۱تریلیون دلار یعنی۱۵برابر بوده است. در مقابل طی همین دوران تولید ناخالص داخلی آمریکا از ۳/۱۵۲تریلیون به ۴۲۴ تریلیون دلار رسیده که ۷/۲برابرشده است؟!
خیز و جهش اقتصاد چین زیر سایه بوروکراتهای حزب کمونیست چین و شعار گربهچینی باید همه موشها را به دام اندازد باعث تحقیقات بسیاری پیرامون بازاندیشی چگونگی کارکرد نظام سیاسی- اقتصادی چین شده است. کتب بسیاری از منظر جامعهشناسی سیاسی- اقتصادی و همچنین راهبرد توسعهای چین که مبتنی بر برنامهای پنجساله منتشر شده که یکی از مهمترینهای این تحقیقات کتاب «وقتی چین برجهان حکم میراند» تالیف مارتین ژاک، نویسنده و نظریهپرداز سیاسی که متخصص امور چین است، میباشد.
برخلاف بیشتر محققان حوزه بررسی مسائل چین، مارتین ژاک تفاوت و ویژگی چین را در بازاندیشی مفهومی به نام «دولت- تمدن» میداند که برخی ویژگیهای این مفهوم به کشور ما ایران هم بازمیگردد. در این مقاله تلاش کردهام با استفاده از پادکست «چگونه گربهچینی همه موشها را بلعید» که در سایت یوتیوب قابل دسترس است، این مفهوم را به زبان ساده بازخوانی کنیم.
یکی از مهمترین این بازاندیشیها، تمایز میان «دولت-ملت» و «دولت-تمدن» است؛ مفهومی که بهویژه توسط مارتین ژاک برای تبیین ماهیت قدرت چین مطرح شده است. در این مقاله به صورت خلاصه با رویکردی تحلیلی-مفهومی، ابتدا به تعریف دولت-ملت و ریشههای تاریخی آن میپردازد، سپس مفهوم دولت-تمدن را تبیین کرده و در ادامه تفاوتهای بنیادین این دو الگو را از منظر تاریخی، فرهنگی، سیاسی و بینالمللی بررسی میکند. در پایان، پیامدهای این تمایز برای نظم جهانی معاصر و مطالعات روابط بینالملل تحلیل میشود.
مفهوم دولت
مفهوم «دولت» در علوم سیاسی و روابط بینالملل همواره یکی از بنیادیترین مفاهیم تحلیلی بوده است. در طول دو قرن گذشته، الگوی مسلط فهم دولت، «دولت-ملت» بوده است؛ الگویی که ریشه در تجربه تاریخی اروپا دارد و با ظهور نظام و ستفالی تثبیت شد. با این حال، تحولات ساختاری نظام بینالملل و ظهور قدرتهایی با پیشینه تمدنی عمیق، این الگو را با چالش مواجه کرده است.
ظهور چین بهعنوان یک قدرت جهانی، نهتنها توازن قوا را تغییر داده بلکه چارچوبهای مفهومی غربمحور را نیز به پرسش کشیده است. در این میان، مفهوم «دولت-تمدن» بهعنوان ابزاری تحلیلی برای فهم چین و برخی دیگر از واحدهای سیاسی مطرح شده است.
مفهوم دولت-ملت (Nation-State)
تعریف دولت- ملت: دولت-ملت به واحدی سیاسی اطلاق میشود که در آن یک دولت دارای حاکمیت بر یک قلمرو مشخص با مردمی که دارای هویت ملی مشترک هستند حکمرانی میکند. در این الگو، ملت و دولت تا حد زیادی بر هم منطبق هستند.
ریشههای تاریخی دولت- ملت: دولت-ملت محصول تحولات تاریخی اروپاست، بهویژه:«معاهده وستفالیا (۱۶۴۸)، تضعیف امپراطوریهای فراملی، ظهور ملیگرایی و انقلاب صنعتی و تمرکز اداری است.
این الگو بهتدریج بهعنوان مدل «جهانی» دولت، در نظام بینالملل پذیرفته شد. برای توضییح بیشتر باید یادآورشد معاهده وستفالیا (۱۶۴۸) مجموعهای از پیمانها بود که به جنگهای ۳۰ساله اروپا پایان داد. اهمیت آن نه فقط در پایان جنگ بلکه در بنیانگذاری نظم نوین سیاسی جهان مدرن است.
اصول اصلی نظم وستفالیایی:
۱- حاکمیت ملی(Sovereignty) : یعنی هر دولت اختیار کامل بر سرزمین و امور داخلی خود دارد.
۲- برابری حقوقی دولتها به معنی آنکه دولتها فارغ از قدرت نظامی یا اندازه، از نظر حقوقی برابرند.
۳- عدم مداخله در امور داخلی که هیچ دولتی حق دخالت در سیاست داخلی دولت دیگر را ندارد.
۴- دولت- ملت بهعنوان واحد اصلی سیاست جهانی که برای نخستینبار به صورت رسمی و قانونی مقرر شد ملت، سرزمین و دولت در قالب واحدی تعریف میشوند.
پیامدهای تاریخی این معاهده پایان اقتدار فرادولتی کلیسا، آغاز نظام دولت- ملت اروپایی، شکلگیری حقوق بینالملل کلاسیک و بنیان نظم لیبرال بینالمللی در قرون بعد بود . بهطور خلاصه، وستفالیا جهان را به مجموعهای از دولت- ملتهای مستقل تقسیم کرد.
نظم جهانی چینمحور چیست؟ (در نگاه مارتین ژاک)
نظم چینمحور برخلاف وستفالیا، مبتنی بر منطق تمدنی است، نه صرفا حقوقی- سرزمینی.
ویژگیهای اصلی نظم چینمحور
چین خود را «دولت–تمدن»میداند، نه دولت- ملت غربی که بر تاریخ طولانی، سلسلهمراتب، مرکزیت و نفوذ غیرمستقیم تاکید دارد. در نظم چین محور مشروعیت، نه فقط از قانون بلکه از: «کارآمدی، ثبات و رفاه جمعی ناشی میشود. در این نظم، چین الزاما بهدنبال سلطه نظامی نیست بلکه شبکهای از وابستگی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایجاد میکند.
مقایسه معاهده وستفالیا با نظم جهانی چینمحور
۱- واحد اصلی نظم جهانی
– وستفالیا: دولت- ملت
– نظم چینمحور: دولت- تمدن
۲- مفهوم حاکمیت
– وستفالیا: حاکمیت مطلق و برابر برای همه دولتها
– چینمحور: حاکمیت نسبی و سلسلهمراتبی (مرکز- پیرامون)
۳- برابری یا سلسلهمراتب
– وستفالیا: برابری حقوقی دولتها
– چینمحور: نظم سلسلهمراتبی با چین بهعنوان مرکز
۴- منبع مشروعیت
– وستفالیا: قانون، مرز و ملت
– چینمحور: تاریخ، تمدن، کارآمدی و ثبات
۵- شیوه اعمال قدرت
– وستفالیا: دیپلماسی رسمی، جنگ و حقوق بینالملل
– چینمحور: اقتصاد، سرمایهگذاری، نفوذ فرهنگی و وابستگی متقابل
۶- نگاه به نظم جهانی
– وستفالیا: نظم ایستا با قواعد ثابت
– چینمحور: نظم پویا و تدریجی، قابل تنظیم
جمعبندی تحلیلی
معاهده وستفالیا بنیان نظم مدرن دولت- ملت را گذاشت؛ نظمی که برای چند قرن چارچوب اصلی سیاست جهانی بود اما با ظهور چین بهعنوان یک دولت–تمدن، این نظم با چالشی بنیادین مواجه شده است.
نظم چینمحور، نه بهدنبال تخریب کامل وستفالیا بلکه درپی فرسایش تدریجی آن و جایگزینی منطق تمدنی بهجای منطق صرفا حقوقی است. این تحول میتواند نشانه گذار از نظم وستفالیایی به نظم پساوستفالیایی چندتمدنی باشد.
ویژگیهای اصلی دولت-ملت
هویت ملی مدرن، حاکمیت سرزمینی، مرزهای مشخص و مشروعیت سیاسی مبتنی بر ملت و تاکید بر برابری شهروندان.
مفهوم دولت-تمدن (Civilization-State)
تعریف دولت-تمدن: دولت-تمدن به واحد سیاسیای گفته میشود که ریشه در یک تمدن تاریخی عمیق دارد، هویت آن فراتر از مفهوم ملت مدرن است و مشروعیت خود را از تداوم تاریخی، فرهنگی و تمدنی میگیرد.
این مفهوم بهویژه برای تحلیل چین توسط مارتین ژاک مطرح شده است.
دولت-تمدن در اندیشه مارتین ژاک: ژاک استدلال میکند که چین، نه یک دولت-ملت به سبک غربی بلکه یک «دولت-تمدن» است که:
– بیش از ۲هزار سال تداوم سیاسی دارد و دارای وحدت فرهنگی و زبانی پایدار است که دولت مرکزی نقش محوری در حفظ انسجام تمدنی دارد.
نمونههایی از دولت-تمدن
چین: بارزترین نمونه دولت-تمدن با ویژگیهایی مشتمل بر تاریخ پیوسته، زبان نوشتاری مشترک و دولت مرکزی قدرتمند است.
هند: هندوستان نیز درزمره کشورهای حوزه دولت- تمدن با شاخصهای تمدن کهن، تنوع فرهنگی و پیوند دولت مدرن با هویت تمدنی است.
ایران: دولت- تمدن کهن ایرانی که دارای تداوم تمدنی چندهزار ساله، هویت فرهنگی فراتر از مرزهای سیاسی و نقش تاریخی دولت مرکزی بوده است.
روسیه (بهصورت بحثبرانگیز): برخی تحلیلگران روسیه را نیز نوعی دولت-تمدن میدانند.
پیامدهای نظری برای روابط بینالملل
پذیرش مفهوم دولت- تمدن پیامدهای مهمی همچون نقد جهانشمولی الگوی دولت- ملت، بازاندیشی در مفهوم حاکمیت، چالش برای لیبرالیسم غربی و تقویت نگاه چندتمدنی به نظم جهانی دارد.
نقدهای وارد بر مفهوم دولت-تمدن
مهمترین انتقادات وارده بر این مفهوم شامل خطر توجیه اقتدارگرایی، نادیدهگرفتن تنوع داخلی و ابهام مفهومی است.
خاستگاه مفهوم «دولت–تمدن»
۱- لوسین پای (Lucian Pye) – نخستین استفاده مفهومی- لوسین پای در دهه ۱۹۹۰ هنگام تحلیل ساختار سیاسی چین، از اصطلاح Civilization-State استفاده کرد. او استدلال میکرد که:
چین را نمیتوان با مدل کلاسیک «دولت-ملت» تحلیل کرد زیرا چین بیش از آنکه یک nation-state باشد، ادامه یک تمدن تاریخی پیوسته است که مشروعیت سیاسی در چین ریشه در تاریخ، فرهنگ و کارآمدی دارد، نه صرفا نهادهای مدرن غربی.
پای تاکید داشت که چین «یک تمدن که لباس دولت مدرن پوشیده» است.
نکته مهم آن که پای این مفهوم را صرفا درباره چین و بهصورت محدود به کار برد.
۲- مارتین ژاک- بسط و نظریهپردازی کامل- مارتین ژاک در کتاب معروف خود When China Rules :the World (2009) مفهوم دولت- تمدن را گسترش داد و آن را به صورت نظاممند به یک چارچوب نظری مستقل تبدیل کرد و در برابر مفهوم دولت- ملت غربی قرار داد. از نظر مارتین ژاک چین نمونه کامل دولت- تمدن است و دولت- تمدنها منطق متفاوتی از قدرت، مشروعیت و نظم جهانی دارند. همچنین آینده جهان چندتمدنی خواهد بود، نه صرفا مبتنی بر دولت- ملتها. در نتیجه میتوان جمعبندی کرد که اولین استفاده مفهومی از واژه دولت- تمدن توسط لوسین پای (Lucian Pylti,l e) بود اما نظریهپرداز و بسطدهنده اصلی این مفهوم مارتین ژاک (Martin Jacques) بود. بررسی بیشتر درباره پیدایش این مفهوم نشان میدهد که رد پای مفهوم دولت- تمدن از نظر فکری الهام گرفته از اندیشههای زیر است:
۱- در آرای ساموئل هانتینگتون. اگرچه در نظریه «برخورد تمدنها»، تمدن را واحد اصلی تحلیل میدانست، اما دولت–تمدن را تعریف نکرد.
۲- آرنولد توینبی، تمدنها را بازیگران اصلی تاریخ میدانست و تمرکز بر چرخه حیات تمدنها داشت ولی درباره ساختار دولت مدرن بحث نکرده است.
۳- تاریخنگاران چینی اگرچه درباره مفهوم «天下» (تیانشیا- جهانِ زیر آسمان) و چین بهعنوان مرکز نظم تمدنی مطرح کردهاند اما این نظرات در قالب نظریه روابط بینالملل مدرن نبود اما ژاک اولین کسی است که این سنتها را به هم پیوند داد و مفهوم دولت- تمدن را به ادبیات سیاسی معاصر وارد کرد. بنابراین با قاطعیت میتوان تصریح کرد مفهوم «دولت–تمدن» برای نخستینبار بهصورت صریح و تحلیلی توسط مارتین ژاک در کتاب When China Rules the World (2009) مطرح شد. اگرچه ریشههای فکری این مفهوم را میتوان در آثار نظریهپردازانی چون توینبی و هانتینگتون یافت اما ژاک نخستین کسی است که آن را بهعنوان چارچوبی مستقل برای تحلیل چین معاصر به کار گرفت.
آیا کتاب یا تحقیق خاصی پیرامون مفهوم دولت- تمدن تا کنون به رشته تحریر درآمده است؟
بله، اگر این مفهوم را برای توصیف نهاد سیاسیای به کار ببریم که نه صرفا محدود به یک ملت/ملت- دولتِ غربی است بلکه نماینده یک حوزه و تاریخ تمدنی بزرگ و مستمر باشد که بر وحدت فرهنگی و تاریخی طولانی در مقیاس جغرافیایی وسیع تاکید دارد. در این صورت میتوان کتاب Christopher Coker — The Rise of the Civilizational State را نام برد. در این کتاب، نویسنده به مفهوم دقیق «دولت تمدنی» میپردازد و آن را هم از منظر تاریخی و هم از نظر نقدهای نظری بررسی میکند. این اثر یکی از منابع اصلی در مطالعات سیاسی مدرن درباره دولت تمدنی است که از منابع فارسی هم میتوان از کتاب «تمدن در سیاست بینالملل» نوشته فیروز نوروزی نام برد. این کتاب فارسی یکی از منابع جدید و تخصصی در حوزه تحلیل تمدن در روابط بینالملل است و بخشی از آن دقیقا درباره دولتهای تمدنی و نقش آنها در نظم جهانی بحث میکند. اگرچه ممکن است کتابی دقیقا با عنوان «دولت تمدنی» منتشر نشده باشند اما آثار کلاسیکی در زمینه تمدن و دولت یا تحلیل تاریخی تمدنها وجود دارند که میتوانند زمینه نظری مهمی فراهم کنند که مهمترین آنها کتاب تحلیل تمدنها در تاریخ بشر نوشته آرنولد تونیبی «Arnold J. Toynbee — A Study of History است.
نظم جهانی چینمحور چیست؟ (در نگاه مارتین ژاک)
نظم چینمحور برخلاف وستفالیا، مبتنی بر منطق تمدنی است، نه صرفا حقوقی -سرزمینی که ویژگیهای اصلی نظم چینمحور بر تاریخ طولانی، سلسلهمراتب، مرکزیت و نفوذ غیرمستقیم تاکید دارد و مشروعیت آن، نه فقط از قانون بلکه از: «کارآمدی ثبات و رفاه جمعی » ناشی میشود. در این نظم، چین الزاما بهدنبال سلطه نظامی نیست بلکه شبکهای از وابستگی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایجاد میکند.
نمایه مقایسه معاهده وستفالیا با نظم جهانی چینمحور
مقایسه معاهده وستفالیا با نظم جهانی چینمحور
موضوع معاهده وستفالیا نظم چین محور
واحداصلی نظم جهانی دولت – ملت دولت- تمدن
مفهوم حاکمیت حاکمیت مطلق و برابر برای همه دولتها حاکمیت نسبی و سلسلهمراتبی (مرکز-پیرامون)
برابری یا سلسلهمراتب برابری حقوقی دولتها نظم سلسلهمراتبی با چین بهعنوان مرکز
منبع مشروعیت قانون، مرز و ملت تاریخ، تمدن، کارآمدی و ثبات
شیوه اعمال قدرت دیپلماسی رسمی، جنگ و حقوق بینالملل اقتصاد، سرمایهگذاری، نفوذ فرهنگی و وابستگی متقابل
نگاه به نظم جهانی نظم ایستا با قواعد ثابت نظم پویا و تدریجی و قابل تنظیم
جمعبندی تحلیلی
معاهده وستفالیا بنیان نظم مدرن دولت–ملت را گذاشت؛ نظمی که برای چند قرن چارچوب اصلی سیاست جهانی بود اما با ظهور چین بهعنوان یک دولت–تمدن، این نظم با چالشی بنیادین مواجه شده است.
نظم چینمحور، نه بهدنبال تخریب کامل وستفالیا بلکه درپی فرسایش تدریجی آن و جایگزینی منطق تمدنی بهجای منطق صرفا حقوقی است. این تحول میتواند نشانه گذار از نظم وستفالیایی به نظم پساوستفالیایی چندتمدنی باشد. علاوه بر این تمایز میان دولت-ملت و دولت-تمدن نشان میدهد که نظم جهانی معاصر در حال گذار از الگوهای یکنواخت به سمت الگوهای متکثر است. فهم این تمایز برای تحلیل قدرتهایی مانند چین و ایران ضروری است و میتواند به غنای نظری مطالعات روابط بینالملل کمک کند.

