11 - 06 - 2018
الگوی تکنیکال جس لیورمور در بورس
جس لیورمور (۱۹۴۰-۱۸۷۷) قطعا یکی از بزرگترین معاملهگران تاریخ است. او از ۱۴ سالگی به عنوان پادو در یکی از کارگزاریهای بوستون شروع به کار کرد. استعداد فوقالعاده او در ریاضیات باعث شد او به وجود «الگوهایی» در نوسانات قیمتها پی ببرد و این زمانی بود که اکثر مردم نوسانات قیمت را تصادفی میدانسته و روی سهام قمار میکردند. به گزارش سنا، جس لیورمور نخستین معامله خودش را با خرید ۵ دلار از سهمی آغاز کرد که سیستماش سیگنال خرید داده بود و دو روز بعد سهم را با ۱۵/۳ دلار سود نقد کرد. در آن روزها مغازههایی برای قمار روی نوسانات زنده بازار وجود داشت و جس لیورمور با سیستماش آنقدر در این مغازهها موفق عمل کرد که تمام این مغازهها ورود جس را به محل کسبشان ممنوع کردند. جس که در سنی حدود ۲۰ سال توانسته بود ده هزار دلار پول نقد داشته باشد برای خرید و فروش به والاستریت رفت. یکی از مهمترین درسهایی که او در پنج سال اول تریدش گرفته بود این بود که وقتی شروع به استفاده از یک سیستم مطمئن کرد با رعایت کامل دیسیپلین، هرگز خارج از سیگنالهای سیستم ترید نکند؛ درسی که برایش به قیمت چند هزار دلار تمام شده بود.
ورشکست شدن در والاستریت
جس به سرعت در والاستریت ورشکست شد و به بوستون بازگشت. جس شروع کرد به بررسی دلایل شکستش در والاستریت و متوجه شد که سیستم او یک سیستم بینقصاسکالپینگ (ناخنکزنی) است که بر مبنای قیمت زنده عمل میکند و به سرعت و با چند پوینت سود خارج میشود. در حالی که در والاستریت تا رسید خرید شما از کارگزار نرسد، شما نمیتوانید متوجه شوید که نماد مورد نظر را به چه قیمتی خریدهاید. جس به سرعت و با چند ترید موفق در مغازهها پولش را به دست آورد و شروع کرد به تدوین سیستمی برای خرید در والاستریت. بازگشت جس به والاستریت در ۱۹۰۱ با ۵ برابر شدن سرمایهاش همراه بود؛ ۵۰ هزار دلار نقد. پولی که بازهم با درسی دیگر از دست رفت. جس درست دو روز صاحب ۵۰ هزار دلار نقد بود. درس ۵۰ هزار دلاری که جس را بار دیگر ورشکست کرد، این بود: به توصیههای دیگران توجه نکن. روزی لیورمور با یکی از دوستان قدیمی خود در کارگزاری صحبت میکرد که شخصی به دوست لیورمور گفت: سهم الف را بفروش، پایین میآید. دوست جس میگوید: اما بازار گاو (صعودی) است و اینجا بود که جس میفهمد او در تمام این سالها بیشتر به نوسانات (swing) کوچک نظر داشته تا حرکتهای بزرگ. با تمرکز بیشتر روی حرکات بزرگ و طراحی یک سیستم خوب، لیورمور شروع به کسب درآمد از بورس میکند. او میگوید: فکر کردن من را پولدار نکرد، صبر کردن برایم سودآور بود.
زمان سقوط
یک درس گرانقیمت دیگر این است که جس پی میبرد بازار به قله رسیده و زمان سقوط فرارسیده. او شروع به فروش میکند اما قیمتها هر روز بالاتر میروند تا اینکه او با ضرر هنگفت از بازار خارج میشود. چندی بعد از این زیان بزرگ، تغییر روند قیمتها آغاز میشود و پیشبینی جس درست از آب در میآید. اینجا بود که جس درس بزرگ دیگری گرفت؛ عامل زمان.
زمان درست ورود و خروج
یک تحلیلگر باید بتواند زمان درست ورود و خروج از یک معاملهگر را درست تشخیص دهد تا موفق شود. لیورمور زمان برگشت بزرگ ۱۹۰۷ را چنان درست تشخیص میدهد که تنها در روز ۲۴ اکتبر ۱۹۰۷ سه میلیون دلار سود میکند. این فروشهای او چنان موثر عمل کردند که مورگان (از کسانی که چند سال قبل از این سقوط با دادن ۲۰ میلیون دلار به والاستریت آن را از ورشکستگی نجات داد) شخصا از جس میخواهد که فروش را متوقف کند والا به تنهایی بازار را نابود میکند. بعد از این روز او به خرس بزرگ والاستریت مشهور شد. یکی از مهمترین دستاوردهای لیورمور در ترید تشخیص محدودههای مقاومت و حمایت توسط او است. اصل دیگری که تقریبا همه بزرگان بازار بعد از او هم رعایت میکنند، خرید پلهای است. لیورمور همیشه به صورت پلهای به معاملات وارد میشد با رعایت این نکته که در خرید همیشه قیمت خرید در پله دوم بالاتر از اول بود، قیمت خرید در پله سوم بالاتر از دوم و… در فروش هم به عکس. او همیشه قبل از ورود به یک معامله محاسبه میکرد که چه تعداد سهم خواهد خرید و همیشه حدود ۲۰درصد سرمایهای که برای این ترید را کنار گذاشته بود درگیر میکرد. اگر قیمت در جهت میلش پیش میرفت در پلههای بعدی بقیه سرمایه را رد میکرد والا با ضرر کمی خارج میشد. لیورمور معتقد بود که پایین بخر و بالا بفروش غلط است و باید بالا خرید و بالاتر فروخت. لیورمور برای هر معامله یک عامل زمان هم قائل بود و پیش از ورود میدانست که این معامله تا چه زمانی باز است و به عبارت دیگر او نقطه خروج با ضرر زمانی هم داشت.
حداقل ضرر
یکی از زیباترین ترفندهای او را در زیر میخوانید: زمانی او ۱۰ میلیون پیمانه (واحد آتیه غلات) ذرت و ۱۰ میلیون پیمانه جو فروخته بود. ناگهان یکی از بزرگان بازار (آقای الف) شروع به خرید ذرت و جو میکند. جس میدانست که اگر بخواهد پوزیشنهای فروشش را به قیمت بازار ببندد، خودکشی کرده است. او به دنبال راهی بود که بتواند با حداقل ضرر پوزیشنهای زیانده را ببندد. او فکر کرد حالا که نمیتواند از آقای الف ذرت و جو با قیمت کم بخرد، بهتر است از دیگران بخرد. از آنجایی که میدانست آقای الف کمتر به جو نظر دارد، از طمع و احساسات معاملهگرها بهترین استفاده را کرد و در یک روز چهار دستور خرید ۵۰۰ هزار پیمانهای ذرت به چهار کارگزار بزرگ آتیه میدهد و همزمان چهار دستور فروش ۵۰ هزار پیمانهای جو. با فعال شدن چهار دستور فروش جو، قیمت جو شروع به افت میکند و معاملهگران بازار احساس میکنند که اتفاقی برای آقای الف افتاده و چون میدانستند او مقدار زیادی ذرت دارد، پیشبینی میکنند که افت بعدی متعلق به ذرت است. پس ناگهان بازار شروع به فروش ذرت کرده و لیورمور در فرصت مناسب تمام ۱۰ میلیون پیمانه ذرتش را خریده و سپس به سرعت پوزیشنهای جو را هم با تنها ۳۰۰۰ دلار ضرر میبندد. جالب اینجاست که قیمت به سرعت به روند صعودی خود برگشته و ۲۵ سنت بالا میرود که میتوانست به معنای ورشکستگی دیگری برای او باشد. از دیگر تجربیات او تست بازار بود؛ (اهمیت حجم). زمانی که او میخواست حجم بالایی از سرمایه را وارد کند، ابتدا با مقدار کم در جهت عکس وارد میشد و براساس توانایی بازار در جذب این سرمایه، وارد معامله میشد. او باز هم سقوط بزرگ ۱۹۲۹ بازار را درست پیشبینی کرد و در زمان سقوط او فقط پوزیشن فروش داشت. این بار نام او تیتر اول نیویورکتایمز شد. بسیاری او را مقصر این سقوط قلمداد کردند و سیل نامههای تهدیدآمیز به سویش روان شد. لیورمور در سال ۱۹۴۰ کتابی چاپ کرد که رکود شدید بازار مانع از فروش خوب آن شد. او نهایتا در افسردگی شدید ناشی از شکست در زندگی خصوصی در ۲۸ نوامبر ۱۹۴۰ با شلیک گلولهای پوزیشن ۶۳ ساله زندگیاش را بست.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد