2 - 06 - 2020
الگوسازی اقتصاد منطقهای برای آمایش سرزمین در ایران
دکتر بهرام وهابی*
اقتصـاد منطقـهای یکی از مباحث نسبتا جدید در ادبیـات اقتصـادی است. دورههای مختلف توسعه مباحث اقتصـاد منطقـهای را میتوان به چهار دوره عمده تفکیک کرد:
۱- مطالعات اقتصـاد منطقـهای تا قبل از دهه ۱۹۵۰ میلادی.
۲- دوره زمانی ابتدای دهه ۱۹۵۰ تا اواسط دهه ۱۹۷۰ میلادی.
۳- دوره زمانی اواسط دهه ۱۹۷۰ تا اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی.
۴- دوره زمـانی اوایل دهـه ۱۹۹۰ میلادی تاکنـون.
در دوره اول، مطالعات پراکنده و فاقد انسجام و نظم علمی در زمینه توزیع جغرافیایی فعالیتهای اقتصادی انجام شده است که در آن، تسلط دیدگاه جغرافیایی نسبت به دیدگاه اقتصادی مشهود است. از مهمترین مطالعات در این دوره میتوان به مطالعـات فون ثونن، لوش و کریستـالر اشاره کرد. دوره دوم از ابتدای دهه ۱۹۵۰ و با انتشـار نظریه قطب رشد توسط فرانسـوا آغاز شده است. در این دوره (که در واقع به عنوان آغاز مطالعات منسجم و هدفمند علمی در زمینه اقتصاد منطقـهای تلقی میشود)، تلاشهای گستـردهای در زمینه مفهـومسازی، ایدهشناسی و روششناسی اقتصـاد منطقهای صورت گرفت به طوری که نظریههایی مانند قطب رشد (پیشگفته)، نظریه تعـادل جامع فضـایی توسط جان فریدمن و نظریه امواج ابداعـاتی در دوره مزبور مطـرح شده و مفـاهیمی ماننـد صرفههای تجمـع، تفکیک فضـای برنامهریزی به فضـای اقتصــادی و فضــای جغرافیـایی، آثــار تـراوش، ارتباطات بینمنطقهای و در نهایت توجه برنامهریزان ملی به جنبههای منطقهای در نظـام برنامهریزی از نتـایج مطالعـات مختلف در دوره مزبور است. در دوره سوم و پس از تشکیل ایدههای اولیه اقتصاد منطقـهای در دوره دوم، موجی از گرایش به الگوسـازی منطقهای (مقارن با موج جدید گرایش به الگوسازی در ادبیات اقتصادی) به وجود آمد. هر چند در دوره دوم نیز الگوهای مقدماتی و سادهای طراحی شده بود (مـانند الگوی صرفههای تجمع، الگوهـای اولیه مکانیـابی و الگـوی داده- ستاده آیزارد)، از اواسط دهه ۱۹۷۰ الگوهای گستردهای برای تبیین روابط در سطوح منطقهای تشکیل شد به طوری که این امر به تدریج باعث ورود بلوک منطقهای در ساختار الگوهای کلان شد. بلوکهای منطقهای نقش بسیار مهمی در الگوهای ملی داشتهاند. الگوهای منطقهای ماهیتا دارای دو نوع فرضیه هستند:
۱- فرضیههای مربوط به روابط علّی
۲- فرضیههای مربوط به تاثیرگـذاری سیاستها و سازگاری سیـاستی
نوع اول، فرضیههایی هستند که روابط متقابل یا یکسویه میان متغیرهای اقتصادی در سطح منطقهای را تشکیل داده و مبنای تشکیل آنها بر پایه فعالیتهای اقتصادی است. به عنوان مثال، الگوی FESER که در سال ۲۰۰۰ برای آزمون صرفههای تجمع در بخش صنعت تشکیل شده است، نمونه یک الگوی تکمنطقهای و الگوی BALDWIN که در همان سال برای ورود بحث انتظارات در مبحث الگوهای هسته- پیرامون تشکیل شده است، نمونـهای از یک الگوی بینمنطقهای برای فرضیات نوع اول هستند. در آزمونهای نوع اول، دو مفهوم تقابلهای فضـایی و عدم تجانسهای فضـایی از اهمیت خاصی برخوردارند که اولی مربوط به روابط میان مناطق و دومی مربوط به تفاوت میان مناطق میشوند. نوع دوم، فرضیاتی هستند که به ارزیابی سیاستهای اقتصادی در سطح مناطق و سازگاری سیاستهای مزبور پرداخته و مبنای تشکیل آنها اهداف و ابزارهای سیاستی است. به عنوان مثال، الگوی GEORGOPOULOS در سال ۲۰۰۱ برای آزمون تاثیر سیاستهای پولی در سطح مناطق یا الگوی BRIEM در سال ۱۹۹۸ برای آزمون تاثیر سیاستهای مالی روی رشد مناطق، نمونههایی از الگوهای تاثیرگذاری سیاستی و الگوی SMOPP نمونهای از الگوهای بخشی- منطقهای برای ارزیابی سازگاری سیاستی هستند. طراحی الگوی منطقهای برای استانها در ایران میتواند با هدف تشکیل آزمونهای نوع دوم صورت گیرد. به عبارت دیگر نحوه تاثیرگذاری سیاستهای اقتصادی (شامل سیاستهای پولی، مالی و سایر سیاستهای اقتصـادی) روی ساختـار فضـایی و سازمـان فضـایی استان فرمولبندی میشود تا از این طریق بتوان عناصر اصلی برای سازماندهی فضایی یا همان برنامهریزی فضایی را به دست آورد که این امر به معنای یافتن مولفههای سیاستی آمایش سرزمین در هر استان خواهد بود. با آزمون تاثیرگذاری سیاستی، میتوان بحث سازگاری سیاستی را نیز در هر استان آزمون کرد که این امر مربوط به جزء دوم فرضیات نوع دوم است. در همین حال هر چند فرضیات نوع اول معمولا به عنوان فرضیات فرعی تلقی میشوند، آزمون فرضیات نوع دوم میتواند به روشنگری نسبی در این زمینه (فرضیات نوع اول) منجر شود. هدف اساسی در مطالعات آمایش سرزمین، بررسی رابطه متقابل سیاستهای اقتصادی و ساختار فعالیتها در استانهای کشور است. در این زمینه و بر اساس ادبیات اقتصاد منطقهای، رابطه ساختار و سازمان فضایی استانها با سیاستهای اقتصادی فرمولبندی خواهد شد. سیاستهای اقتصادی دولت را میتوان به دو گروه عمده تقسیم کرد:
۱- سیاستهای طرف تقاضا که از طریق چارچوب تحلیلی IS- LM (و در نهایت، از طریق منحنی تقاضای کل) روی متغیرهای طرف تقاضا تاثیرگذار هستند.
۲- سیاستهای طرف عرضـه که از طریق منحنـی عرضـه کل روی متغیرهای طرف عرضه تاثیر میگذارند.
سیاستهای طرف تقاضا را نیز میتوان به دو گروه عمده به صورت زیر تقسیم کرد :
۱- سیاستهای پولی که از طریق منحنـی LM روی تقاضـای کل موثر هستند
۲- سیاستهای مالی که از طریق منحنـی IS روی تقاضای کل اثر میگذارند.
همچنین سیاستهای مالی را با توجه به نوع متغیرهای مورد نظر میتوان به صورت زیر تفکیک کرد:
۱- سیاستهای مالی متکی بر درآمدهای دولت ماننـد سیاستهای مالیاتی
۲- سیاستهای مالی متکی بر هزینههای دولت مانند سیاستهای مدیریت مخارج و مدیریت پروژههای دولتی
تاکید مطالعات آمایش سرزمین روی الگوسازی در زمینه سیاستهای فوق با عنایت بر سازگاری عمومی سیاستهای اقتصادی خواهد بود.
در دوره چهـارم، تغییرات عمدهای در نگرش برنامهریزان منطقهای صورت گرفت به طوری که با توجه به برخی جریانات فکری مهم در اواخر دهـه ۱۹۷۰ و در طول دهـه ۱۹۸۰ ماننـد بحث همسـویی و همکاری بینالمللی و آثار آن روی همسویی و همکاری بینمنطقـهای، تمرکززدایی و توجه به دولتهای محلی و توجه به مدیریت منطقهای در توزیع فعالیتهای ملی در سطح مناطق، ادبیات اقتصاد منطقـهای به سـوی مبحث سیاستهای منطقـهای و خصـوصـا توافقنـامههای بینمنطقـهای گرایش پیدا کرد.
منابع علمی مورد استفاده در طراحی الگوی اقتصادی استانهای کشور در راستای مطالعات آمایش سرزمین میتواند شامل حوزههای زیر شود:
۱- منابع مربوط به ادبیات اقتصاد منطقهای
۲- منابع مربوط به مباحث الگوسازی منطقهای و اقتصادسنجی فضایی
۳- منابع مربوط به ادبیات سیاستهای منطقهای
۴- منابع مربوط به سیاستهای اقتصادی در ایران
۵- منابع مربوط به آمایش سرزمین در ایران
هر یک از حـوزههای مزبور دارای منـابع گسترده و متعـددی هستند که در یک مطالعه باید مدنظر قرار گیرد. وزارت کشور و استانداریهای کشور و همچنین سازمانهای مدیریت و برنامهریزی استانها دارای نقش مهمی در ارزیابی سیاستهای اقتصادی طرف تقاضا در استانها از دیدگاه مخـارج دولت بوده و مسوول ارزیابی روابط ساختـار و سازمـان فضایی استان با سیاستهای مزبور و همچنیـن ارزیـابی سـازگاری عمـومی سیاستهای اقتصـادی در استانها در قالب مطالعات آمایش سرزمین هستند. از طرف دیگر، طراحی الگوی مورد نظر منجر به ورود ادبیات نوین اقتصاد منطقهای در تحلیلهای استانی خواهد شد. همچنین تدارک پایگاه آماری برای تشکیل الگوی منطقهای استانهای کشور از طریق اطلاعات مکتوب موجود و انطباق آن بر اساس روشهای دادههای فضایی میتواند صورت گیرد. تجزیه و تحلیل اطلاعات و خصوصا نتایج عددی الگو نیز با استفاده از روشهای تحلیل در الگوهای اقتصادسنجی فضایی صورت خواهد گرفت.
الگوسازی منطقهای در حال حاضر، شکل تکاملیافته الگوهای اولیه منطقهای است. الگوی ریچاردسون یکی از اولین الگوهای منطقهای است که در اواسط دهه ۱۹۷۰ مطرح شد. الگوی واردنبرگ در سال ۱۹۷۶ نیز بر پایه ایدههای مطرح شده توسط ساموئلسون، تحول وسیعی از نظر ایدهشناسی و فرمولبندی الگوهای منطقهای به وجود آورد. مطالعات دیگر توسط نیج کمپ، کاکلینسکی، ریتولد، اسنیکرز، ایسایف، انسلین، شفر، کروگمن، سرکین و ریچاردسون در کنار الگوهای کاربردی مانند الگوهای SMOPP (با بیش از یکصد هزار متغیر درونزا برای اقتصاد شوروی سابق )، MRMI (با بیش از ۵۰ هزار متغیر درونزا برای اقتصـاد آمریکا)، MULTIREGION (با ۱۴ هزار متغیـر درونزا برای اقتصـاد آمریکا )، REGINA (با هشت هزار متغیر درونزا برای اقتصاد فرانسه) و سایر الگوهای منطقهای، بیانگر اوج توجه به الگوسازی منطقهای تا دهه ۱۹۹۰ است. باید توجه داشت که سیاستگذاری اقتصـادی در سطح مناطق یکی از مباحث اساسی در نظریه اقتصاد منطقهای در راستای مطالعات آمایش سرزمین است. آنچـه تا قبل از دهه ۱۹۵۰ در زمینـه سیاستگذاری اقتصــادی مطـرح بود، توجه به ابعـاد ملی و بخشی سیاستهای اقتصادی بود و بحث سیاستگذاری در سطوح منطقهای جایگاه مشخصی در ادبیات برنامهریزی اقتصادی نداشت. از اوایل دهه ۱۹۵۰ و با آغاز مطالعات جدی و اساسی در زمینه اقتصاد منطقهای، فضـای سیاستگذاری ملی- بخشی به فضـای ملی- بخشی- منطقـهای تبـدیل شد ولی به دلیـل تسلط دیدگاه ملی- بخشی و همچنین توجه به مفهومسازی اولیه در مباحث اقتصـاد منطقـهای، طراحی چارچوبهای تحلیلی برای سیاستگذاری منطقـهای با مشکلات خاصی مواجه بود. برای تشریح دقیقتـر این بحث، سیاستهای اقتصـادی طرف تقاضا را میتوان به سه گروه عمده تقسیم کرد:
۱- سیاستهای پولی
۲- سیاستهای مالی
۳- سایر سیاستهای اقتصادی (مانند سیاستهای اعتباری و سیاستهای درآمدی).
تلفیق هر یک از سیاستهای مزبور با سطوح برنامهریزی (ملی، بخشی و منطقهای)، ترکیبات سیاستی مختلفی را به وجود میآورد که هر یک نیازمند وجود چارچوب تحلیلی خاصی است. به عنوان مثال، تلفیق سیاستهای پولی و مالی با سطوح برنامهریزی، منجر به تشکیل شقوق سیاستی زیر میشود:
۱- سطوح سیاستگذاری، شامل شش سطح سیاستی به صورت سیاستهای پولی در سطوح ملی، بخشی و منطقهای و سیاستهای مالی در سطوح مزبور
۲- شقوق سازگاری درونی سطوح برنامهریزی، شامل سه گزینه به صورت سازگاری سیاستهای پولی و مالی در سطح ملی، سازگاری درونبخشی و سازگاری درونمنطقهای سیاستهای پولی و مالی
۳- شقـوق سازگاری بیرونی سطوح برنامهریزی، شامل ۵ گزینه به صورت زیر:
– سازگاری ملی- بخشی
– سازگاری ملی- منطقهای
– سازگاری بینبخشی
– سازگاری بینمنطقهای
– سازگاری بخشی- منطقهای
گزینه دیگری نیز به صورت سازگاری بینالمللی در قالب اتحـادیههای منطقـهای فراملی وجود دارد که از حـوزه این بحث خارج است. هر یک از شقوق و گزینههای فوق دارای ادبیات خاصی در مبـاحث اقتصـاد منطقـهای هستند. به عنوان مثـال، کاکلینسکی برخی از شقـوق فوق را در نمـودار مربوطـه آورده است. با ورود بحث الگوسازی منطقهای در ادبیات اقتصاد منطقهای از اواسط دهه ۱۹۷۰، فرمولبندی و آزمون سازگاری شقوق مزبور از طریق الگوهای منطقهای یا الگوهای فضایی نیز وارد ادبیات موضوع شد. الگوهای منطقهای در ابتدا فرمولبندی ساده و عمومی را برای برخی از مفاهیم اقتصاد منطقهای ارائه میدادند که از آن جمله میتوان به الگوی صرفههای تجمع و الگوی رشد منطقـهای ریچاردسون اشاره کرد. در یک جمعبندی کلی میتوان الگوهای منطقهای را به صورت زیر تقسیم کرد:
۱- الگوهای تکمنطقهای شامل الگوهایی که ساختار فعالیتها و آثار سیاستهای اقتصادی را در یک منطقه خاص فرمولبندی میکنند که از آن جمله میتوان به الگوی ریچاردسون (پیش گفته) اشاره کرد.
۲- الگوهای چند منطقهای که در آن مشخصههای منطقهای بدون تاکیـد بر تقابلهای فضـایی یا ارتباطـات بینمنطقـهای وارد فرآیند الگوسـازی میشوند. الگوی سه لایهای در هلند (TLM) نمونهای از الگوهای چند منطقهای است.
۳- الگوهای بینمنطقهای که در آن هر یک از مناطق به عنوان یک واحد (فرد) اقتصادی تلقی شده و روابط هر منطقه با سایر منـاطق فرمولبندی میشود. الگوهای تجارت بینمنطقهای از مهمترین الگوهـای بینمنطقهای هستند.
۴- الگوهای ملی- منطقهای که در آن سازگاری سیاستها در سطوح ملی و منطقهای و همچنین روابط میان متغیرهای ملی و متغیرهای منطقهای در نظر گرفته میشود. اینگونه الگوها معمولا برای توزیع اهداف ملی در سطح مناطق (در نظام برنامهریزی بالا به پایین) یا سازگاری اهداف و سیاستهای اقتصادی در مناطق با اهداف سیاستهای ملی (در نظام برنامهریزی پایین به بالا) به کار میروند که از آن جملـه میتوان به الگوهای RENA و REGINA اشاره کرد.
نکته قابل توجه در اینجا آن است که هر یک از الگوهای فوق نیازمند وجود بسترهای نهادی و ساختار خاص روابط میان سطوح برنامهریزی است. به عنوان مثال، طراحی یک الگوی ملی- منطقهای برای سیاستهای مالی برای تمرکززدایی نیازمند وجود روابط نهادی مورد نظر در الگوی مزبور بوده و استفاده از یک الگوی پیش ساخته بدون توجه به نهادها و روابط نهادی در جامعه مورد نظر منجر به انحراف در تحلیل خواهد شد.
پیشرفتهای حاصله در بحث اقتصادسنجی فضایی خصوصا در زمینه تقابلهای فضایی و عدم تجانسهای منطقهای در کنـار گستـرش چـارچوب داده- ستـاده بین بخشی و بینمنطقـهای، الگوهـای پـایـه اقتصــادی، الگوهای پایه صادرات و الگوهای تعادل عمومی قابل محاسبه (CGE) باعث شده است که الگوسازی منطقهای امروزه به صورت تخصص ویژه در کنار الگوسازی ملی مطرح شود. در کنار این امر، ایجاد اصلاحات ساختاری در تهیه حسابهای ملی به نحوی که بتوان سازگاری لازم میان حسابهای ملی و حسابهای منطقهای ایجاد کرد، گسترش حسابهای منطقهای در زمینه حسابهای تولید، هزینه، جریان وجوه و جریانات کالایی، استفاده از ابزارهای فنی مانند سیستم اطلاعات جغرافیایی (GIS) در تشکیل پایگاه اطلاعات منطقهای و تبیین ابعاد مختلف الگوسازی منطقهای نیز در توسعه الگوهای منطقهای تاثیر بسزایی داشته است.
استفاده از الگوهای منطقهای در سیاستگذاری ملی و منطقهای و در قالب مطالعات آمایش سرزمین دارای کاربردهای زیر است:
۱- شناخت روابط اقتصادی موجود میان متغیرهای سیاستی در سطح منطقهای
۲- ایجاد سازگاری میان رفتار متغیرها در سطوح ملی و منطقهای
۳- بیان ساختار تفاوتهای منطقهای و نحوه لحاظ آنها در سیاستگذاری منطقهای
۴- تبیین ارتباطات بینمنطقهای از قبیل جریانات کالایی، جریانات پولی، جریانات درآمدی و جریانات ابداعاتی
۵- پیشبینی متغیرها در سطوح منطقهای
همچنین در الگوسازی منطقهای میتوان از نگرشهای زیر در تشکیل روابط الگو استفاده کرد:
۱- نگرش تکمنطقهای به این صورت که الگو صرفا برای یک منطقه طراحی شده و از مفهوم ارتباطات بینمنطقهای استفاده نمیشود. این الگوها دارای کاربردهای محدودی در سیاستگذاری منطقهای هستند.
۲- نگرش چندمنطقهای که در آن، از کنار هم نهادن روابط برای مناطق مختلف در کنار یکدیگر، الگوی سیاستگذاری یا پیشبینی تشکیل میشود
۳- نگرش بینمنطقهای که در آن، بحث تقابلهای فضایی و ارتباطات بینمنطقهای وارد ساختار روابط الگو شده و به این ترتیب میتوان بر اساس آن، سازگاری میان مناطق مختلف را به دست آورد.
انتخاب میان دیدگاههای مختلف تا حدود زیادی بستگی به نظام مدیریت منطقهای در یک کشور دارد به طوری که در نظام فدرال یا در شرایط استقلال مناطق، مدیران منطقهای تمایل به استفاده از دیدگاه اول دارند در حالی که در کشورهایی که برنامهریزی روی مناطق توسط واحدهای برنامهریزی ملی صورت میگیرد، دیدگاههای دوم و سوم (به دلیل سازگاری کلی میان مناطق) ارجح هستند.
در ایران، برنامهریزی و توسعه منطقهای مورد توجه روزافزون است به طوری که روند برنامهریزی ملی در ایران (برنامههای توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و برنامههای آمایش سرزمین) نشاندهنده توسعه نگرش به مناطق در ساختار برنامهریزی ملی است. هر چند که نظام درآمد- هزینه استانی بخش کوچکی از ادبیات اقتصاد منطقهای در سالهای اخیر در سطح جهانی را دربر میگیرد، میتوان آن را به عنوان پایه مناسبی برای مباحث جدیتر در برنامههای توسعه تلقی کرد. در این میان، الگوهای منطقهای با استفاده از مجموعه ابزارهای تحلیل منطقهای میتوانند در انطباق ساختار مدیریت منطقهای و ساختار سیاستهای منطقهای نقش مهمی ایفا کنند.
کلاین در کتاب خود با عنوان الگوسازی کلانسنجی، یکی از مهمترین مشخصههای الگوسازی (در کنار مشخصههای فنی و ریاضی آنها) را به صورت انطباق روابط الگو با خصوصیات نهادی و ساختاری جوامع میداند که خصوصا پس از جنگ جهانی دوم، با تحولات بیشمـاری مواجه بوده است. اگر الگوی منطقهای به صورت مطلوب طراحی شود، میتوان علاوه بر تبیین وضعیت موجود (برای سیاستگذاری در شرایط مدیریت منطقهای موجود) و پیشبینی متغیرها (در شرایط ادامه روند مدیریت منطقهای موجود)، از آن به عنوان ابزاری برای تحول ساختار مدیریت منطقهای به سمت مدیریت مطلوب استفاده کرد که این جنبه از الگوسازی منطقهای به عنوان وجه غالب در الگوسـازی منطقهای بوده است (تلفیق الگوسـازی و سیاستگذاری منطقـهای). تحولات حاصلـه در نگرش به منـاطق خصـوصـا از نظـر مدیریت منطقـهای، موجب ایجـاد موج جدیـدی از نظریههای منطقـهای شـده به طـوری که میتوان تفکیـک مشخصـی میــان مبــاحث اقتصــاد منطقــهای سنتـی و مبـاحث اقتصــاد منطقـهای نـوین برقرار کرد که بر اساس آن، اقتصاد منطقهای سنتی به سوی مطالعات کالبدی و توزیع فعالیتها در سطح منـاطق توجه داشت در حالی که در اقتصـاد منطقهای نوین، اساس نظریهها بر پایه هویت مستقل مناطق و ایجاد مکانیسمهای مناسب برای سازگاری سیاستها در سطوح ملی و منطقهای است. هر چند که الگوهای منطقهای تنها بخشی از موج اقتصاد منطقهای نوین را تشکیل میدهند، این الگوها (در کنار تبیین وضع موجود و پیشبینی متغیرها) قادر به ارائه ابزارهای پیشرفته در تغییر نگرش از اقتصاد منطقهای سنتی به سوی اقتصاد منطقهای نوین هستند.
* پژوهشگر اقتصاد شهری
@BWurban7677
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد