16 - 06 - 2017
اقتصاد ورزش زیر سایه صعود ایران به جامجهانی
علی سرزعیم- خبر صعود ایران به جام جهانی فوتبال موجی از شادی در میان مردم ما ایجاد کرد و برای جامعه ایران که در رتبهبندیهای جهانی رتبه شادی پایینی دارند، امر مغتنمی است خصوصا که این صعود مقتدرانه بوده است یعنی بدون باخت، بدون گل خورده و زودهنگام! اما همه این امور مثبت نباید چشم ما را به روی یک سوال اساسی ببندد و آن، این است که قیمت این شادی چقدر است؟ این شادی با چه هزینهای فراهم شده و آیا این شادی به این هزینه میصرفد؟
لازم به یادآوری است که دستمزد مربی پرتغالی تیم ملی ایران جزو ۱۰ قرارداد گران جهان است. اگرچه رقم دقیق قرارداد وی برای نگارنده معلوم نیست ولی سایتها و رسانهها ارقامی حدود دو میلیون یورو در سال را مطرح میکنند. با توجه به حضور وی از سال ۱۳۹۰ تا احتمالا ۱۴۰۰ حدود ۲۰ میلیون یورو تنها به شخص ایشان پرداخت خواهد شد. همه میدانیم که هزینههای تیم ملی منحصر به دستمزد مربی آن نیست بلکه هر سفر تیم ملی بسیار پرهزینه است و جوایز و امتیازاتی که به بازیکنان تیم ملی اختصاص مییابد، تعجبآور است. مثلا در زمان احمدینژاد مجوز وارد کردن یک خودرو بدون تعرفه گمرکی داده شد. بماند که قاعدتا بابت حضور در اردوی تیم ملی نیز دستمزد بالایی پرداخت میشود. همه اینها موید آن است که ورزش قهرمانی اصولا کسبوکار پرهزینهای است و ثمره آن برای جامعه تنها شادیهای موقتی است که به همراه دارد.
پیش از هر چیز به یاد آوریم که سالهای سال توفیقات ورزش ایران در فوتبال نهتنها در عرصه جهانی بلکه در عرصه آسیایی و حتی باشگاههای آسیا رو به تنزل بوده است و این یعنی آنکه هزینههای صورتگرفته حتی نتوانسته به اهداف از پیشتعیین شده خود برسد و از نظر اثربخشی (effectiveness) هزینههای صورتگرفته عموما هدر رفته و ناکام بوده است. شادی رسیدن به جام جهانی بلافاصله با شکستهای پیدرپی در نخستین دیدارهای جام جهانی خنثی خواهد شد و طعم یأس و تحقیر ناشی از آن، اثرات این شادی را خواهد زدود. هماکنون که از شادی صعود به جام جهانی سرمست هستیم، شاید حاضر نباشیم به مساله ورزش به شکل انتقادی نگاه کنیم ولی بلافاصله بعد از شکستهایی که در جام جهانی خواهیم داشت عقلانیت برخواهد گشت و خواهیم دید که تناسبی میان میزان توسعه اقتصادی کشورها و رتبه ورزشی آنها برقرار است.
اخیرا محققانی در پی آن رفتهاند که رتبه کشورها در المپیک را از نظر میزان کسب مدال پیشبینی کنند. اولین متغیر موثر در میزان مدالآوری البته جمعیت کشورهاست. هرچه کشوری جمعیت بیشتری داشته باشد، احتمال وجود استعدادهای ورزشی در آن بیشتر خواهد بود. در نتیجه عجیب نیست که چین، آمریکا، روسیه و ژاپن جزو کشورهای ممتاز به لحاظ دریافت مدال باشند. متغیر دوم درآمد سرانه است یعنی هرچه رفاه کشورها بیشتر باشد، مردم بیشتر میتوانند به ورزش بپردازند و منابع بیشتری برای تخصیص به ورزش قهرمانی وجود خواهد داشت و در نتیجه مدالهای بیشتری کسب خواهند کرد.
معمولا متغیر سوم تاثیرگذار میزبانی است و متغیر چهارم کمونیستی بودن یا کمونیستی نبودن کشور است. شواهد آماری نشان میدهد که در گذشته که دو بلوک شرق و غرب وجود داشت، کشورهای کمونیستی بیش از کشور دموکراتیک میتوانستند مدالهای المپیک را بهدست آورند. دلیل این امر تلاش دولتهای کمونیست برای ایجاد غرور در درون کشور خود و پرستیژ در سطح جهانی بود. در نتیجه بودجه بیشتری را به این امر اختصاص میدادند که هزینه عدم تخصیص منابع به بخشهای رفاهی دیگر جامعهشان بود.
نکته کلیدی هم این است که اگر تخصیص بودجه در ورزش سازگار با سطح توسعه اقتصادی کشور نباشد وضعیتی کمیک را ایجاد خواهد کرد در حالی که کرهشمالی که شاید بهعنوان یکی از فقیرترین کشورهای جهان و… تلقی میشود، سالها در برخی رشتههای ورزشی جزو مدعیان بود! بیتردید با ورزش و افتخارات ورزشی نمیتوان کشور را به توسعه رساند ولی میتوان ادای توسعهیافتگی را درآورد. روشن است که این اداها دوامی ندارد. واقعیت توسعهنیافتگی در فقر مردم، سوءتغذیه و غیبت کودکان از مدرسه، کودکان کار و بازار فحشا برای نگارنده قابل درک نیست که کودکی با مادرش از شهرستان دومرتبه به مجلس کشور در تهران بیاید و گرفتار حادثه تروریستی شود تا نماینده یک شهر تدبیری برای هزینه آزمایش او پیدا کند ولی در سمت دیگر دستمزدی به مربی فوتبال داده شود که گویی ایران سطح رفاهی همسو با فرانسه دارد! اینها با هم همخوان نیست. برای کشوری که در اولیات توسعهیافتگی هنوز با مشکل روبهرو است و مثلا مدرسه بادوام و با حداقل امکانات برای تحصیل کودکانش ندارد آیا جایز است که ولخرجیهایی مثل کشور سوییس انجام دهد؟ آیا سطح توسعهیافتگی ایران در سطح سوییس است؟
حتی اگر قرار است در ورزش همین بودجه را تخصیص دهیم، کاملا منطقی است که سوال شود آیا ورزش همگانی اولویت دارد یا ورزش قهرمانی! اول انقلاب به کلی ورزش قهرمانی انکار شد که یک نوع افراط بود ولی بلافاصله بعد از آن به ورطه تفریط فروغلتیدیم. میتوان حدس زد که چرا ورزش همگانی فدا شد و ورزش قهرمانی به چاه ویل پرنشدنی تبدیل شد؟ پاسخ آن روشن است؛ ذینفعان. ذینفعان ورزش همگانی توده مردم هستند و ذینفعان ورزش قهرمانی اشخاص خاص. منفعت هر ایرانی از تخصیص بودجه ورزش به ورزش همگانی ناچیز است و به همین دلیل انگیزه پیگیری نخواهد داشت ولی منفعت دستاندرکاران ورزش قهرمانی بسیار زیاد است و کسبوکارشان به این رویه مبتنی است. به همین دلیل گروه فشاری ایجاد میکنند تا سیاستگذاران و مسوولان حکومتی را به این شکل از تخصیص بودجه ورزشی وادار سازند. آیا برای کشور بهتر است در استانهای محروم از امکانات ورزشی، سالن ورزشی و ورزشگاه بسازد یا ورزشکاران را با هواپیماهای فرستکلاس به هتلهای لوکس در مسابقات جهانی اعزام کند و پاداشهای آنچنانی دهد؟
چندی قبل شنیدم که وقتی به برندگان یکی از مسابقات ورزشی جهانی ۱۰۰ سکه داده شد به اعتراض آنها را برگرداند ولی جالب است جایزه فارابی که به بزرگان علوم انسانی کشور به پاس یک عمر تحقیق و تتبع داده میشود کمتر از ۵ سکه است. واقعا کدام یک به رفاه جامعه و شادی ماندگارتر جامعه کمک کردهاند؟ بله وجود بزرگانی چون شفیعیکدکنی، مصطفی ملکیان، جوادی آملی و… موجب نمیشود که مردم یکباره در خیابان ولوله کنند ولی جامعه بدون داشتن چنین بزرگانی قوام نخواهد داشت!
یکی از حوزههای علمی گمنام در کشور ما حوزه اقتصاد ورزش است. این رشته علمی در کشور ما شناختهشده نیست و استعدادهای کشور در رشته اقتصاد به سمت شناخت این ساحت علمی پیش نرفتهاند. اگر ما متخصصان مبرزی در این عرصه میداشتیم با اتقان بیشتری میتوانستیم نشان دهیم که تخصیص منابع در ورزش ایران به مراتب غیربهینهتر از آن چیزی است که تصور میشود تا جایی که در خلأ وجود این شناخت علمی روشن است که بخواهیم در ورزش قهرمانی سهم بیشتر و بیشتری از بودجه عمومی دولت داشته باشند. امید است این نوشته که صدایی مخالف سروصداهای بلند رایج دارد زمینه تامل بیشتر و بازاندیشی را فراهم سازد.
gmail.comا@Asz9025
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد