4 - 01 - 2022
اقتباسی ناموفق از یک نمایشنامه بزرگ
«جهان صنعت»-اقتباس از نمایشنامههای خارجی کاری مرسوم در سینمای ایران نیست. اگر نگاهی به تعداد فیلمهای ساختهشده بر اساس نمایشنامههای خارجی بیندازیم به رقمی خیلی کم میرسیم که حتی به تعداد انگشتان یک دست هم نخواهد رسید. از بهترین اقتباسهای سینمای ایران از نمایشنامههای خارجی میتوان به «سارا» داریوش مهرجویی و «اینجا بدون من» بهرام توکلی اشاره کرد. هرچند اصغر فرهادی در «فروشنده» نیمنگاهی به «مرگ فروشنده» آرتور میلر داشت، اما فیلمش سوژه متفاوتی را دنبال میکرد.
مهرجویی «سارا» را براساس نمایشنامه «خانه عروسک» ایبسن کارگردانی کرد و بهرام توکلی نیز برای ساخت فیلمش به سراغ «باغوحش شیشهای» تنسی ویلیامز رفت.
هر دو کارگردان اقتباسی موفق از این نمایشنامهها داشتند و این فیلمها جزو موفقترین فیلمهای کارنامهی فیلمسازیشان محسوب میشود.
محسن قرایی پس از فیلم موفق «سر معبر» دست به ریسک بزرگی زد و به سراغ یکی از مهمترین متنهای نمایشی جهان رفت. «ملاقات بانوی سالخورده»، فردریش دورنمات اثر مهمی در جهان و ایران به شمار میرود و قابلیتهای دراماتیک زیادی برای اجرا دارد. دورنمات پس از جنگ جهانی دوم این نمایشنامه را در نقد رفتار جمعی مردم سوییس نسبت به اتفاقات و سکوت و انفعالشان در برابر رشد شر و گسترش زشتیها نوشت.
نمایشنامه دورنمات در ایران نیز طرفداران بسیاری دارد. در دو دهه اخیر سه چهره برجسته تئاتر ایران این متن نمایشی را به روی صحنه بردهاند. حمید سمندریان، هادی حجازیفر و پارسا پیروزفر در سالهای اخیر متن دورنمات را اجرا کردهاند و هر کدام با سبک و سیاق خودشان، سوژه و شخصیتها را در ذهن علاقهمندان حک کردهاند.
قطعا چنین موضوعی کار قرایی را برای ساختن فیلمی سینمایی از «ملاقات بانوی سالخورده» سخت میکرد؛ چرا که بسیاری با متن آشنایی داشتند، نمایشها را دیده بودند و از فراز و فرودهای قصه آگاهی داشتند.
قرایی برخلاف مهرجویی و توکلی در دراماتورژی اثر ناموفق عمل کرده و نتوانسته آن جهان و فضای داخل متن را در فیلمش به تصویر بکشد. «بیهمه چیز» با تمام تلاشی که قرایی برای گرفتن قابهای زیبا کرده، اما باز ضعفهای زیادی در فیلمنامه و فرم دارد.
بزرگترین ایراد و آسیب «بیهمه چیز» به انتخاب بازیگران و نقشآفرینیشان در فیلم برمیگردد. بازیگران درک درستی از شخصیتهای نمایشنامه و فضای داستان ندارند و بازیهایشان چنگی به دل نمیزند. بازی بد بازیگران در طول فیلم، بیشتر شبیه از سر خود باز کردن کار است و هیچ عمقی ندارد. بازیگران فیلم درک بالایی از کاراکترهای نمایش ندارند و کاملا سرد و بیروح به ایفای نقش میپردازند.
پرویز پرستویی که نقش اصلی فیلم را برعهده دارد، شبیه همان چندین کاراکتری است که در طول این سالها بازی کرده و با همان لحن و میمیک صورت، هیچ شباهتی به یک قهرمان ندارد. هادی حجازیفر نیز که در نقشهای مردان عصبی در حال کلیشهشدن است، تکرار همان نقشهای قبلیاش است و بقیه بازیگران مثل فرید سجادحسینی نیز چیزی به فیلم اضافه نمیکنند. البته زنان فیلم وضعیت بهتری دارند و بازیهای قابل قبولی از باران کوثری و هدیه تهرانی شاهد هستیم.
با وجود اینکه کارگردانی فیلم تا حدودی قابل قبول است و قرایی سعی کرده با وام گرفتن از سینمای تورناتوره، به لحاظ فرمی غنی باشد، اما فیلمش در داستان و شخصیتپردازیها بسیار لنگ میزند. برای ساختن چنین نمایشنامههای شلوغ و پربازیگری ابتدا باید بازیگران جهان فیلم را به خوبی درک کنند و در هوایش تنفس کنند تا بتوانند آن حس و حال را به مخاطب نیز انتقال دهند.
«بیهمه چیز» از جایی که نقطه طلایی و اوج نمایشنامه به حساب میآید، ضربه میخورد.
در نمایشنامه پس از مشخص شدن مساله فیلم و تکاپوی اهالی روستا برای کشتن معشوق سابق زن، شاهد اوج گرفتن داستان هستیم، اما در فیلم این موضوع در جهت عکس حرکت میکند.
نیمه اول فیلم خوب و عالی پیش میرود و کارگردان توانسته فضای کلی داستان را در بیاورد. اما پس از مطرح شدن بحث انتقام داستان افت میکند و خیلی بد پیش میرود. نیمه دوم فیلم مدام با سکته مواجه میشود و فرازوفرودها مخاطب را به وجد نمیآورد. اینجا هنر نویسندگی قرایی میطلبید تا با شاخ و برگ دادن به قصه اصلی فیلم، بر جذابیت داستان میافزود. لحظاتی از فیلم مصنوعی و غیرقابل باور هستند. بعضی گفتوگوهای میان شخصیتها به قدری مصنوعی است که قدرت ارتباطگیری را از تماشاگر میگیرد.
پایانبندی فیلم نیز کاملا به ورطه شعار دادن و بیانیه خواندن افتاده و پایانبندی فیلم را خیلی ضعیف و بد کرده است. جمع شدن اهالی روستا برای اعدام امیر و گریه کردنهای بیدلیلشان در کنار داد و فریادهای دهدار، جز تصویری اغراقشده و غیرقابل باور چیز دیگری را به ذهن متبادر نمیکند.
در شلوغی اعدام امیر و نشان دادن انگشتهای جوهری و مقصر جلوه دادن مردم روستا و گریههای مصنوعیشان، پایانبندی فیلم شعاری و زشت شده است.
نمایشنامه دورنمات مملو از پیامهای اجتماعی و انسانی است و متن پتانسیل بالایی در پرداختن به این مسائل دارد. اما قرایی نتوانسته از ظرفیت نمایشنامه در فیلمش استفاده کند و مواردی که میخواهد مطرح کند کماثر و خنثی باقی میماند. جایی هم که کارگردان تلاش میکند پیامهای اجتماعیاش را برساند از آن طرف بوم میافتد و رو به شعار دادن میآورد.
در «بیهمه چیز» از آن فضای پر از التهاب و حیله نمایشنامه خبری نیست. همه چیز در حد نوشتن یک شعار روی دیوار خلاصه شده و آن سوءظنها و فضای پر از تعلیق نمیتواند به مخاطب القا شود. قرایی اگر میتوانست به خوبی از پس این نمایشنامه بربیاید کار خیلی مهمی را در سینمای ایران انجام داده بود. او فرصت بزرگی را از دست داد و حیف از این فرصتسوزی!
البته ناگفته نماند که ساخته شدن چنین فیلمی در سینمای ایران که همه به دنبال پروژههای بیدردسر کوچک و شهری میگردند، در نوع خودش شجاعانه و جسورانه است و موجب شده پس از سالها با فیلمی مواجه باشیم که سعی کرده به الگوهای فیلمسازی کلاسیک نزدیک شود.
انتقام یکی از قدیمیترین الگوهای قصهگویی است، اما همیشه قرار نیست که انتقام به یک شکل پیشبینیشده اتفاق بیفتد.
این چیزی است که احتمالا بعد از تماشای فیلم بیهمه چیز به ذهنتان میرسد. محسن قرایی پیش از این دو فیلم «خسته نباشید» و «سد معبر» را ساخته که هر دو جزو آثار موفق جشنواره در سالهای گذشته بودهاند و برای نوشتن فیلمنامه «قصرشیرین» هم مشترکا با محمد داوودی برنده سیمرغ بلورین شد.
داستان فیلم
در خلاصه داستان فیلم «بیهمه چیز» آمده که این فیلم سینمایی درباره وسوسه شدن است. قصه فیلم درباره مردی خانزاده و آبرودار به نام امیر است که مورد احترام و اعتماد مردم روستاست. اما با ورود زنی به نام لیلی نظریان به روستا شرایط تغییر میکند.
لیلی سالها قبل به عنوان فاحشه در میان مردم روستا شناخته میشده و حالا آمده که از امیر انتقام بگیرد. او به مردم میگوید کسی که بتواند امیر را بکشد بیشترین پول را از او دریافت خواهد کرد. مردمی که بسیار برای امیر احترام قائل بودند، حالا وسوسه میشوند که برای به دست آوردن پول او را به قتل برسانند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد