گزارشی از فرسایش استقلال هنری در جشنواره‌ها:

افول آزادی هنر!

گروه فرهنگ و هنر
کدخبر: 539688
جشنواره‌های هنری در ایران به نهادهایی گزینشی و خنثی تبدیل شده‌اند که استقلال هنری و خلاقیت را تهدید می‌کنند و به جای رقابت سالم، به فضایی برای تصفیه و حذف آثار جسورانه بدل شده‌اند.
افول آزادی هنر!

جهان صنعت– اگر روزگاری جشنواره‌های هنری در کشور ما فرصتی برای درخشش استعدادها، شکوفایی خلاقیت و تجلی تنوع فرهنگی بودند، امروز به نهادی خنثی، گزینشی و از پیش‌تعریف‌شده تبدیل شده‌اند؛ نمایش‌هایی از جنس تایید، نه کشف. فرسایش استقلال هنری در جشنواره‌ها نه‌فقط یک تهدید فرهنگی بلکه یک معضل راهبردی است چراکه حذف معیارهای حرفه‌ای از فرآیند انتخاب آثار، داوری، تقدیر و حتی پوشش رسانه‌ای، آسیب‌پذیری تمام‌عیاری به پیکره نهادهای هنری وارد می‌کند. آنچه امروز در بسیاری از عرصه‌ها شاهد آن هستیم، صرفا نهادزدایی از درون جشنواره‌ها نیست بلکه حذف مولفهی «اعتماد عمومی» است؛ همان سرمایه‌ای که هر نهاد فرهنگی برای زنده‌ماندن به آن نیاز دارد. در نگاهی دقیق‌تر، مساله اصلی در چگونگی شکل‌گیری چرخه‌های تصمیم‌گیری و نفوذ مراجع غیرهنری در روند انتخاب و داوری آثار نهفته است. در بسیاری از جشنواره‌ها، سازوکار داوری و ارزیابی نه بر پایه تخصص و تجربه بلکه با ملاحظات غیرفرهنگی هدایت می‌شود. ترکیب داوران، مشاوران و حتی ناظران، گاه نه برمبنای سابقه هنری بلکه براساس هم‌سویی فکری یا محافظه‌کاری انتخاب می‌شود؛ همین امر سبب شده آثار جسورانه، نوگرا و منتقد یا اساسا مجوز ورود نگیرند، یا در نهایت در داوری نادیده انگاشته شوند.
فرهنگ اگر در خدمت کنترل و تایید قرار گیرد، از جوهره‌ تحول‌طلب خود تهی می‌شود. جشنواره‌هایی که در ابتدا قرار بود عرصهی رقابت سالم باشند، امروزه بیش از آنکه محل رقابت باشند، میدان تصفیه‌اند. بازیگران مستقل، فیلمسازان تجربی و نویسندگان پیشرو در این فضا یا نادیده گرفته می‌شوند یا به حاشیه رانده می‌شوند و این فرآیند به‌مرور تولید آثار فرهنگی را نه براساس کیفیت که براساس انطباق شکل می‌دهد. همزمان، تعدد ساختارهای موازی در سیاستگذاری فرهنگی و نبود شفافیت در چرخه‌ تخصیص منابع، منجربه فساد ساختاری و شکل‌گیری نوعی «هنر رسمی» شده است؛ هنری که با بودجه‌های مشخص، حمایت‌های آشکار و نمایش‌های تکراری، همواره در مسیر از پیش‌ترسیم‌شده حرکت می‌کند. این هنر به‌جای آنکه منعکس‌کننده‌ دردهای مردم باشد، روایتگر تصویر رسمی و البته تحریف‌شده‌ای از جامعه است. مخاطب که هوشیارتر از هر زمان دیگری شده، این ناهماهنگی را به‌خوبی درک می‌کند و به همین دلیل است که فاصله‌ بین هنر رسمی و هنر مردمی هر روز عمیق‌تر می‌شود. این وضعیت، به‌شکل خطرناکی با پدیده «خودسانسوری» نیز گره خورده است. هنرمند پیش از آنکه اثری را خلق کند، با ذهنیتی از پیش‌نگران، مرزهای مجاز را برای خود تعیین می‌کند. این امر نه به‌دلیل احترام به چارچوب‌ها بلکه از ترس حذف، توبیخ یا طرد شدن از فضاهای رسمی صورت می‌گیرد. در نتیجه، نه‌فقط آثار جسور و نوآور بلکه حتی مضامین انسانی و جهان‌شمول نیز با محافظه‌کاری شدید ارائه می‌شوند یا اساسا ساخته نمی‌شوند. شاید یکی از دردناک‌ترین وجوه این ماجرا، مهاجرت خلاقیت باشد. هنرمندانی که سال‌ها در همین سرزمین پرورش یافته‌اند، به‌دلیل بی‌اعتمادی به ساختارهای فرهنگی، عطای حضور در جشنواره‌ها را به لقای آن می‌بخشند و ترجیح می‌دهند در فضای مستقل، هرچند محدود و گاه خارج از مرزها، اثر خود را خلق و ارائه کنند. این مهاجرت الزاما فیزیکی نیست بلکه نوعی مهاجرت ذهنی و هنری است؛ دل بریدن از فضای رسمی و رجوع به فرم‌های بدیل هنر. این فرسایش گسترده در استقلال، در طولانی‌مدت پیامدهای جدی‌تری نیز خواهد داشت. نخست، از بین رفتن اعتبار جهانی هنر کشور زیرا جشنواره‌ها که باید نماد تنوع فرهنگی باشند، در سطح بین‌المللی با انگ‌ رسمی‌بودن و فرمایشی‌بودن شناخته می‌شوند. دوم، از بین رفتن انگیزه در نسل جوان هنرمند؛ نسلی که وقتی می‌بیند بدون وابستگی و همسویی فکری، امکان دیده‌شدن ندارد، یا مسیر را رها می‌کند یا به بازتولید کلیشه‌ها تن می‌دهد.
آیا اما این فرسایش برگشت‌پذیر است؟ پاسخ، در نگاه خوش‌بینانه، مثبت است؛ البته تنها در صورتی که اراده‌ای جدی برای بازنگری در ساختار سیاستگذاری فرهنگی شکل بگیرد. نخستین گام، پذیرش این واقعیت است که استقلال هنری و خلاقیت، نه تهدید که فرصت است. جشنواره‌هایی که در فضای باز و آزاد برگزار می‌شوند، نه‌تنها به بالندگی فرهنگ کمک می‌کنند بلکه پشتوانه‌ای برای مشروعیت اجتماعی سیاستگذاران نیز به‌شمار می‌روند. راه‌حل بعدی، سپردن مدیریت و داوری جشنواره‌ها به نهادهای صنفی مستقل است. این ساختارها که متشکل از هنرمندان، منتقدان و کارشناسان مستقل‌ هستند، می‌توانند با نگاهی حرفه‌ای و بی‌طرفانه، فرآیند ارزیابی آثار را عادلانه‌تر و شفاف‌تر کنند. همچنین لازم است منابع مالی جشنواره‌ها از وابستگی کامل به نهادهای رسمی خارج شوند و امکان شکل‌گیری حمایت‌های مردمی و بخش‌خصوصی فراهم شود تا هنر از دالان تایید سیاسی، به میدان رقابت آزاد بازگردد. افزون بر این، جشنواره‌ها باید مامنی باشند برای گفت‌وگو، نه حذف. باید آثار مختلف، حتی اگر با رویکرد رسمی فاصله دارند، امکان عرضه و بررسی داشته باشند. نقد و چالش، بخشی از زیست طبیعی هنر است و خفه‌کردن آن، نشانه‌ای از بی‌اعتمادی به بلوغ فرهنگی جامعه.
در نهایت فرسایش استقلال هنری در سازوکار جشنواره‌ها را نباید صرفا یک خطای تاکتیکی یا محدودیت اداری تلقی کرد؛ این پدیده نشانه‌ای از یک بحران ساختاری در حوزه سیاستگذاری فرهنگی است. جشنواره‌هایی که قرار بود میدان رقابت آزاد و تجلی تنوع هنری باشند، به‌تدریج در حصار مصلحت‌اندیشی‌ها و محافظه‌کاری‌، به فضای نمایشی بدل شده‌اند. در چنین فضایی، هنر نه به‌عنوان بازتاب صادق جامعه بلکه به‌مثابه ابزاری برای تایید وضع موجود تلقی می‌شود. نتیجه‌ این فرآیند، شکل‌گیری اکوسیستمی بسته و تکرارشونده است که در آن خلاقیت، جسارت، نقد و تنوع جایی ندارند. آثار شجاع حذف می‌شوند، ذهن‌های مستقل منزوی می‌مانند و انگیزه‌های هنری به‌سوی بی‌عملی یا مهاجرت سوق پیدا می‌کنند. جشنواره‌ها به‌جای آنکه شتاب‌دهنده فرهنگ باشند، ترمز خلاقیت شده‌اند و این خودزنی فرهنگی در بلندمدت منجربه بی‌اعتمادی عمومی و گسست میان هنر رسمی و جامعه خواهد شد. بازسازی این اعتماد، نیازمند بازگشت به اصل فراموش‌شده‌ «استقلال هنری» است. اگر سیاستگذاران فرهنگی بخواهند هنر را از انسداد خارج کنند، چاره‌ای جز رهاسازی سکان انتخاب و داوری از دست مراجع غیرتخصصی ندارند. جشنواره‌ای که در آن، تنها با اثرش سنجیده شود، نه‌تنها نماد بلوغ فرهنگی یک ملت است بلکه پشتوانه‌ای واقعی برای مشروعیت آن اجتماع نیز خواهد بود.

وب گردی